کد خبر: 6242

تاریخ انتشار: 1398-09-22 - 08:28

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگی / حوزه علمیه / چهره ها / علمی پژوهشی / علمی آموزشی
0
بازدیدها: 1 181

آثار منفی تعطیل کردن تفکر فلسفی

حضرت آیت‌الله سبحانی در فصل پنجم رساله «الدراسات الفلسفیه بین الرفض و‌القبول» به این بحث پرداخته اند […]

برخی از محدثان اهل سنت، تحصیل معارف دینی از راه دلیل و برهان را بر خودشان مسدود کرده و راه نقل را کافی دانسته­اند. این درحالی است که آنچه از راه نقل درباره معارف دینی در دسترس می­باشد اخبار واحد است که فاقد ارزش علمی و عملی است و آنچه که در بخش عقاید و معرفت دینی نیاز است، یقین می باشد نه احتمال و گمان.

برای مشخص شدن آثار منفی جلوگیری از یادگیری فلسفه، برخی از عقاید منکران آن را ذکر می­کنیم. احمد ابن تیمیه، یکی از مخالفان سرسخت مباحث فلسفی است که برای جلوگیری از نقش عقل و فکر، روش نادری را در باب معارف دینی به وجود آورده و در این زمینه به خبر واحد عمل می­کند. از جمله عقاید ابن تیمیه موارد زیر است:

  1. نشستن خداوند بر روی عرش

ابن تیمیه انتشار افکار شاذ خود را برای اولین ­بار در رساله «عقیده واسطیه» که رساله نهم از مجموعه «الرسائل الکبری» است، آغاز کرد. او در این نوشتار، خداوند را چنین توصیف کرده است:

«روایات زیادی از رسول خدا ؟ص؟ وارد شده و نیز مورد اجماع امت اسلامی در صدر اسلام است که خداوند بالای آسمان­ها بر روی عرش و بالاتر از مخلوقات خویش قرار دارد».[1]

معنای عبارت ابن تیمیه این است که خداوند:

1. فوق آسمان­هاست؛ 2. خداوند بر عرش خود نشسته است. 3. خداوند در مکانی بالاتر از آسمان­ها و زمین قرار دارد.

برای این جملات، معنایی غیر از این نیست که خداوند هم­چون پادشاهی بر تختی در مکانی مرتفع نشسته و به جهان نظاره می­کند که پایین­تر از اوست. ابن تیمیه، این سخن خود را مستند به روایتی نموده که ابن منده در کتاب توحید خود، از رسول خدا ؟ص؟ نقل کرده است که فرمود: «آیا می دانی خدا چیست؟ عرش خداوند هم­چون گنبدی بر روی آسمان­ها و زمین است وقتی خدا روی عرش می­نشیند، ناله­ای از عرش به گوش می­رسد؛ مثل ناله­ی ماده شتری که برای اولین­بار سواری می­دهد.[2]»

گویا خداوند جسمی بزرگ است که بر عرش سنگینی می­کند و از این­رو، صدای ناله عرش بلند می­شود؛ همانند صدای ناله بچه شتر وقتی که انسان برای اولین­بار روی او می­نشیند.

ابن تیمیه به این روایت تمسک کرده است؛ چرا­که او در توحید مقلد ابن خزیمه است که این روایت را در کتاب توحید خود صفحه 147 آورده است.

چقدر تفاوت است میان این سخن و توحیدی که از سوی قرآن کریم و احادیث امیرمومنان علی ؟ع؟ و فرزندان او تبیین شده است.

 

  1. حرکت خداوند و نزول او

یکی از عقایدی که ابن تیمیه و پیروان او مدعی هستند، تجویز حرکت و انتقال و نزول برای خداوند سبحان است. او می­گوید: خداوند سبحان نازل می ­شود و از مکانی به مکان دیگر منتقل می­شود. این سخن را به روایتی از صحیح بخاری مستند کرده است که ابوهریره از رسول خدا ؟ص؟ نقل کرده است که فرمود: «پروردگار ما تبارک و تعالی، هر شب به آسمان دنیا نازل می شود، وقتی یک سوم از شب باقی است، می­فرماید: چه کسی مرا می­خواند تا او را اجابت نمایم، چه کسی از من خواهشی دارد تا به او عطا کنم، چه کسی به درگاه من طلب مغفرت می­کند تا او را ببخشم».[3]

هرچند سند این حدیث صحیح باشد، ولی متن آن در دروغ بودنش کفایت می­کند. جای این سوال درباره این روایت باقی است که خداوند سبحان چه نازل شود و چه نازل نشود، بخشنده و مهربان است، پس هدف از نزول و حرکت خداوند چیست؟ گذشته از این، نزول و حرکت از آثار جسم است و خداوند جسم نیست.

ابن تیمیه: خداوند به آسمان دنیا می‌آید، همان­گونه که من از منبر پایین می‌آیم. او این سخن را گفت و از منبر پایین آمد. يكى از فقيهان مالكى به­نام ابن­الزهراء به مناقشه با او برآمد و آنچه را گفته بود انكار نمود. مردم بر اين فقيه حمله كرده و او را با دست­ها و كفش­هايشان بسيار كتك زدند.[4]

  1. سخن گفتن خداوند

نظر مشهور میان متکلمان این است که کلام، از صفات فعلی خداوند است، نه از صفات ذاتی، درحالی که ابن تیمیه خیال می­کند که کلام از صفات ذات خداوند است.

در منهاج­السنة می­گوید: در صحیح آمده است: که هنگامی که خداوند با وحی صحبت می‌کند، اهل آسمان­ها صدایی می­شنوند که شبیه کشیدن زنجیر شتر است.[5] عبارت «هنگامی که خداوند با وحی سخن می­گوید»، دلالت دارد که خداوند، زمانی با وحی تکلم می­کند که اهل آسمان می­شنوند و این یعنی کلام او ازلی نیست. هم­چنین، آنچه شبیه کشیدن زنجیر شتر است، به تدریج اتفاق می­افتد و این امری است که بعد­از امری دیگر موجود می­شود و امری که بعد­­از امری دیگر موجود می­شود، ازلی نخواهد بود.

این­که تکلم از صفات ذات است، به این معناست که او همواره و بدون وقفه متکلم بوده است؛ همان­طور که همواره عالم و قادر است. پس اگر تکلم از صفات ذات خداوند باشد، هرچند ازلی نباشد، دچار اشکالات زیر خواهد بود:

یک. باید کلام او در طول سال­ها و قرن­ها قبل­از خلقت هستی نیز استمرار داشته باشد.

دو. ذات خداوند باید حادث باشد؛ چون تکلم امری تدریجی است و بخشی از آن، بعد­از بخش دیگر به­وجود می­آید و چون تکلم صفت ذات است و تکلم حادث است، پس ذات خداوند نیز حادث خواهد بود.

اما منظور از تکلم و مخاطب چیست؟ ابن تیمیه خودش می­داند که این نوع از انحرافات و خرافات، نتیجه بستن باب بحث و تدبیر عقلی در معارف و عقاید دینی و توسل به روایات ضعیفی است که هیچ­گونه ارزش علمی و عملی ندارد.

ابن تیمیه عقاید خاص دیگری نیز دارد که تنها به ­عنوان آن­ها اشاره می­کنیم:

1.استقرار خداوند بر عرش و امکان اسقرار او بر پشت پشه.

2.نشستن پیامبر ص به همراه خداوند بر روی عرش.

3.از بین رفتن آتش و عذاب از اهل جهنم.

4.تحریم ذکر خداوند به­صورت مفرد.[6]

گریزی از استفاده از علوم عقلی نیست

اکنون حقیقت به روشن­ترین وجه آشکار شد که برای ما هیچ راهی برای ترک پرداختن به مسائل فلسفی وجود ندارد، اما در عین حال، پذیرفتن همه مکاتب و روش­های فلسفی لازم نیست، بلکه آنچه ضروری است پذیرش بخشی از آن­هاست که سالم و بی­پیرایه است و رها کردن چیزهایی که آلوده و تاریک است. این شعار ماست و سلوک عملی و علمی ما نیز همین است. در عین حال همه علوم عقلی را محترم می­شماریم و به تقدیر و تکریم آن­ها می­پردازیم؛ هر­چند نسبت به برخی از نظرات و اندیشه­ها نظر مخالفی داشته باشیم.

 

چندتذکر فراگیری فلسفه

خداوند سبحان به نبی­ اکرم ؟ص؟ و به همه مومنان دستور داد تا به همدیگر نسبت به پیمودن راه و روش درست تذکر دهند: « وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (ذاریات، 55) شکی نیست که تذکر و یادآوری، زمانی مفید است که از روی اخلاص و نصیحت انجام گیرد، و تذکر، مایه بیداری کسی خواهد بود که گوش شنوا و قلب پاکی داشته باشد. امیدوارم که این دو شرط در نکاتی که متذکر می­شوم وجود داشته باشد:

 

اول: فلسفه از دروس عمومی و همگانی نیست.

یادگیری فلسفه و پرداختن به آن برای هر کسی مقدور نیست، بلکه نیازمند استعداد، ذهن روشن، فکر درست و صلاحیت خاصی است. ابن­ سینا در آخر کتاب اشارات به این مسئله اشاره کرده و می­گوید: در این کتاب زحمت‌هایی کشیدم، دانش‌هایی اندوختم و کتاب­هایی خواندم و اساتیدی را خدمت کردم، همه را مشک زدم تا جایی که برای شما این زبده و خلاصه و عصاره را در طبق اخلاص گذاشتم و برای تو، غذای انتخاب شده‌ای را لقمه گرفتم و در پوشش بهترین کلمات و جملات به دهان تو گذاشتم. پس این معارف و حقایق را به دست کسانی مسپار که زیرکی و هوشیاری ندارند و از کسانی که این مطالب سنگین فلسفی را نمی‌فهمند و ضایع می‌کنند و کسانی که سبک­سر بوده و با مردمان پست نشست و برخاست می‌کنند، یا کسانی که جزء ملحدان و نادان­ها هستند، محافظت کن. پس اگر کسی را پیدا کردی که باطن پاک و صداقت و درستی در رفتار داشت و به دور از سطحی نگری بود و با حقیقت عنادی نداشته و از روی رضایت و صادقانه حقیقت‌پذیر بود، هرچه از حقایق طلب کرد، به او بده، اما نه یک­باره، بلکه آرام آرام و لقمه لقمه و به­صورت تدریجی. از او نیز بخواه تا همین­گونه مثل تو رفتار نماید و این علم را تنها به اهل آن بسپارد. پس اگر این علم را پخش کردی و به نااهل سپردی و آن­را تلف نمودی، خداوند بین من و تو قضاوت خواهد کرد و خداوند، بهترین وکیل است.

استاد ما حضرت امام خمینی قدس سره یکی از اساتید بزرگ فلسفه در دوره­ای از عمر شریف­شان بوده و شرح منظومه سبزواری و اسفار را تدریس می­کردند، اما روش ایشان چنین بود که شاگردان فلسفه را با امتحان و اختبار برمی­گزیدند. گاهی برخی از طلاب را از شرکت در درس فلسفه به­ طور کلی منع می­کردند یا برخی را بعد­از طی کردن مقدماتی، به حضور در درس فلسفه، توصیه می­کردند و می­فرمودند: فلسفه درس عمومی نیست و تنها برای کسانی قابل ارائه است که شروط خاصی را دارا بوده و قابلیت دریافت آن را داشته باشند.

دوم: پیرایش کتاب­های فلسفی از مطالبی که ربطی به فلسفه ندارد.

کتاب­هایی که برای آموزش و تدریس فلسفه است؛ مانند شفاء ابن ­سینا، اسفار ملاصدرا، و شرح منظومه حکیم سبزواری مشتمل بر بحث­ها و دانش­هایی است که ارتباطی به فلسفه ندارد. از این­رو لازم است این کتاب­ها از مباحثی که بی­ارتباط با فلسفه است پیراسته شود؛ چرا­که فلسفه عبارت است از امور عامه و الهیات. الاهیات، نیازی به تعریف ندارد؛ اما فلسفه صفتی برای بحث­ها و مسائل کلی است که به موجود از این جهت که موجود است عارض می­شود، نه از این جهت که دارای ویژگی خاصی چون طبیعی بودن یا ریاضی بودن است.

بر اساس تعریف فلسفه، مباحث زیر خارج از موضوع و هدف فلسفه است:

  1. مباحث مربوط به «حقیقت جسم طبیعی»؛ حکیم سبزواری می­گوید:

الجسم عند المتکلم إلتأم                   من ذات الأوضاع التی لا تنقسم

جسم در نظر متکلمان تشکیل شده است از ذات اوضاعی که قابل تقسیم نمی­باشد.

بعد­از بحث از جزء لایتجزی، بحث ترکیب جسم از هیولا و صورت می شود و برای اثبات هیولا دلایلی اقامه می­گردد. بحث از صورت و هیولا در جسم، چیزی است که قابل طرح در مجامع علمی نمی باشد.

  1. بحث از فلکیاتی که از زمان بطلمیوس تا زمان حیکم سبزواری رایج بوده است؛ ایشان می­ گوید:

الجسم عنصری أو أثیری                  من فلک و کوکب منیر

فلکیات بطلمیوسی نظریه­ای است که به فضل نجوم جدید و ابزار آلات جدید نجومی هم­چون تلسکوپ، باطل شده و هفت کفن پوسانده است.

  1. بحث از قوای حیوانی و بحث­های دیگری که یا در فلسفه زائد هستند و یا بی­فایده؛ از این جهت است که علامه طباطبائی ؟ق؟ دو کتاب معروف «بدایة الحکمة» و «نهایة الحکمة» را تألیف نموده و تمام مطالبی را که ارتباطی به فلسفه نداشته حذف کرده و در این کتاب نیاورده است.

سوم: دانشجویان و طلاب با استعداد نباید از یادگیری و پرداختن به فلسفه منع شوند

منع همه دانش ­پژوهان و طلاب علوم دینی از آموزش و اشتغال به فلسفه آثار بدی دارد و نتیجه ­ای جز این ندارد که حوزه­ های علمیه را تبدیل به پایگاهی برای مکتب اخباری­گری یا سلفی­گری خواهد کرد. بنابراین باز کردن راه تعلیم و تعلم فلسفه برای کسانی که شرایط مطلوب آن را دارند لازم است.

چهارم: از تعابیر دوپهلو و غلط­انداز باید اجتناب نمود

برخی از معترضان به فلسفه هستند که از روش آن­ها با عنوان تفکیک یاد می­شود و کتابی با همین عنوان نیز نوشته شده است، اما ما پیشنهاد می­کنیم که عنوان دیگری برای آن­ها به­کار گرفته شود؛ چرا­که اصطلاح «تفکیک» می­تواند به دستاویزی برای دشمنان اسلام تبدیل شود تا آن را به ­عنوان سندی برای جدایی دین و شریعت اسلامی از تعقل و تفکر و عدم برخورداری اسلام از دلیل و برهان معرفی کنند.

پنجم: به ­کارگیری تعابیر مودبانه در نقد

تردیدی نیست که علم، مرهون تبادل افکار و اندیشه­ها و بحث و گفت­و­گو در آن­ها است و ساختمان علم و معرفت نیز بر این تبادل­افکار و مناقشه آن بنا شده است. بحث و گفت­وگو هم­چون گرده­افشانی گل­هاست یا مثل سیم­های برق است که از آن نور و گرما تولید می­شود. از این­رو ما از بحث­های علمی استقبال می­کنیم، اما به این شرط که تعابیر به­کار گرفته شده در بحث­ها و نقدهای علمی، شخصیت طرف مقابل را جریحه­دار نکرده و موجب اهانت نشود و نقدها با رعایت این شرط، موثر خواهد بود.

مناقشه کردن در کلام مخالف به همراه مراعات ادب، روشی است که در قرآن کریم به تصویر کشیده شده است؛ به­طوری که خداوند، مشرکان را این­گونه مورد خطاب قرار می­دهد: « وَإِنَّا أَوْ إِیاکمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (سبأ، 24) یقیناً‏ يا ما يا شما بر هدايت‏ يا گمراهى آشكاريم. همان­طور که در این آیه می­بینیم، خداوند سبحان میان موحدان و مشرکان، از خطاب واحد و برابری استفاده می­کند تا احساسات مخالفان را تحریک ننماید. در عین حال، به­صورت پنهان اهل هدایت را معرفی می­کند؛ به­طوری که عبارت دوم از قبیل لف و نشر مرتب است و بیان: «لَعَلَى هُدًى»، مربوط به «إِنَّا» بوده و بیان « فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» مربوط به «أَوْ إِیاکمْ» می­باشد. بنابراین، کسانی که می­خواهند از قرآن کریم پیروی کنند، بایستی این شرط را رعایت کنند تا سخن­شان در هدایت طرف مقابل موثر باشد. اما در سخن برخی از معترضان به فلسفه، چیزهایی دیده می­شود که با این شرط، هماهنگی ندارد؛ به­عنوان مثال به متن زیر که از سوی یکی از معترضان به فلسفه ایراد شده است توجه کنید:

استوار کردن دین بر قیاس­ها و اثبات وجود خداوند با این قیاس­ها، یعنی باطل نمودن هر آن چیزی که رسول اکرم ؟ص؟ از طرف خداوند آورده است؛ چراکه بیشتر قیاس­ها و بهترین قیاس­ها که برهان است که بر اساس علیت و معلولیت شکل می­گیرد، مبتنی بر این است که واجب با ممکن و نور با ظلمت مقایسه می­شود. علیت از اساس باطل است. بنابراین، بهترین قیاس­ها زشت­ترین آن­هاست![7]

این تعبیر از استاد ما آقای اصفهانی - اعلی الله مقامه – مناسب مقام والای ایشان نیست؛ علاوه بر آن، کلام ایشان نیز دارای ابهام است، کدامین برهان، برای اثبات وجود خداوند، مبتنی بر قیاس واجب با ممکن است.

اما به چه دلیلی ایشان می­گوید: علیت از اساس باطل است؟ اگر علیت باطل شود، یعنی اگر نیاز ممکن به علت باطل گردد، سنگی روی سنگ بند نخواهد شد. شبیه این عبارت، سخن دیگر ایشان است که: «کشف حقایق از طریق قیاس عین گمراهی آشکار است؛ چرا­که قیاس چیزی نیست، جز افتادن در تاریکی ها. اگر مبنا همان چیزی باشد که فیلسوفان با عقل خویش توهم کرده­اند، همه شرایع از بین خواهد رفت و موجب بسته شدن زبان وحی و انبیاء خواهد بود.»[8]

ششم: التزام به توصیه امیر بیان ع

امام علی ع در یکی از خطبه ها می­فرمایند: «اگر باطل از آميختگي با حق خلاص مي­شد، بر جويندگان، نهان نمي­ماند؛ و اگر حق از پوشش باطل رها مي­شد، زبان دشمنان از آن منقطع مي­گرديد، وليکن بخشي از اين و بخشي از آن را مي­گيرند و آن­ها را با يکديگر درمي­آميزند.» (نهج ­البلاغه، خطبه 50)

از کلام مولا امیرالمومنین ع، چنین استفاده می­شود که باطل محض که آمیخته­ای از حق در آن وجود ندارد، نمی­تواند بقاء و استمراری داشته باشد. اگر باطل، استمراری دارد به خاطر آمیختگی با حق است. بنابراین، کشیدن خط بطلان بر تمام مطالب و محتویات کتاب­های فلسفی که از زمان­های قبل­از اسلام تا امروز نوشته شده است، به حکم این­که همه مطالب این کتاب­ها باطل و مخالف شریعت حق است، درست نیست؛ چرا­که اگر همه مطالب آن­ها باطل بود، نمی­توانست در طول قرن­های متمادی استمرار داشته باشد که در دوره­های اسلامی آن، دانشمندان بزرگ و انسان­های نابغه و نخبه وجود داشته­اند.

بنابراین، حذف و طرد کردن فلسفه و ممنوع کردن مطالعه، پژوهش، تدریس و اشتغال به آن، کار نامعقولی است. اگر نسبت به برخی مسائل اعتراضی وجود دارد لازم است که به­طور جداگانه و مسئله به مسئله، طرح و بررسی شود و بخشی از آن که پاک و بی­آلایش است، پذیرفته گردد و بخشی از آن که آلوده و تاریک است، کنار گذاشته شود.

کلام آخر من در نزدیک کردن دو گروه طرفداران و معترضان به فلسفه، این است که بیشترین اشکالاتی که به فلسفه اسلامی وارد می­شود، ناشی از خلط مسائل عرفانی با مسائل فلسفی است. مسائل عرفانی مبتنی بر ذوق و فهم خاص است؛ در حالی­که فلسفه بر برهان روشن استوار می­باشد. بر این اساس، پاکسازی فلسفه از مفاهیم عرفانی لازم است و از همین جهت، مباحثی که شیخ­الرئیس در کتاب اشارات به تحریر درآورده، به دور از شبهات معترضان بوده است. بیشترین شبهات از زمان صدرالمتألهین نشأت می­گیرد که به جمع میان فلسفه و عرفان پرداخته است. گرچه خیلی از متأخران این­کار را مثبت ارزیابی کرده­اند، اما راه درست این است که این دو علم از هم دیگر جدا باشند و مسائل آن­ها داخل درهم نشوند.

[1]. مجموعه الرسائل الکبری، رساله­التاسعه، 1/401.

2.توحید ابن مندة: ص429، موسسه معارف، بیروت.

  1. صحیح بخاری، 8/71، باب الدعاء نصف اللیل، رقم 6321.
  2. سفرنامه ابن بطوطه، 112، دارالکتب العلمیة.
  3. مجموعه فتاوی، 6/234.
  4. 6. رجوع شود به: بیان تلبیس الجهمیة: 1/568.
  5. میرزا مهدی اصفهانی، معارف القرآن، 1/175.
  6. معارف قرآن، ص 28.

 

 

منبع +

 

جلوگیری از تفکر فلسفی چه پیامدهای منفی به دنبال دارد؟

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود