صفحه نخست > فرهنگی / چهره ها / علمی پژوهشی / فرهنگ و تربیت / بین الملل > ادیان در خدمت انسان

ادیان در خدمت انسان


10 آبان 1398, 21:07. نويسنده: shams

ادیان یکی بودند، زیرا در خدمتِ هدفی واحد بودند: دعوت به سوی خدا و خدمتِ انسان. و این دو، نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود، آن‌قدر شد که تقریباً به فراموشی هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونی یافت.

 

ادیان یکی بودند و هدفی مشترک را پی می‌گرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینی و طاغوت‌ها و یاری مستضعفان و رنج‌دیدگان. و این دو نیز نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آن‌ها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوت‌ها چهره عوض کردند و برای دستیابی به غنایم پیشی گرفتند و در پی حکم راندن به نام ادیان برآمدند و سلاح دین را به دست گرفتند، و این‌گونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعی نیست مگر برای منافع سودجویان.

 

ادیان یکی بودند، زیرا نقطۀ آغاز همۀ آن‌ها، یعنی خدا، یکی است؛ و هدف آن‌ها، یعنی انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آن‌ها، یعنی جهان هستی، یکی است؛ و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راه‌های گوناگون رفتیم و به پاره‌های مختلف بدل گشتیم و جهان یکتا را تقسیم کردیم و در پی خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهای دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودی کشاندیم.

 

 

آنچه در ادامه می خوانید متن سخنرانی امام موسی صدر، در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۹۷۵ (۳۰ بهمن ۱۳۵۳)، در قالب خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، در کلیسای کبوشیین بیروت است که ترجمه فارسی آن در کتاب «ادیان در خدمت انسان» منتشر شده است.
در این مراسم، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت داشتند، در بالا‌ترین سطوح سیاسی و دینی فرقه‌های مسیحی، و به عنوان نماد «گفت وگو و تعایش» از امام صدر تجلیل به عمل آمد. شارل حلو، رئیس‌جمهور اسبق لبنان، در این باره می‌گوید: «برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانی غیرکاتولیک در یک کلیسای کاتولیک و برای جمعی از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن می‌راند. این اتفاق نه‌تنها اعجاب‌انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.» اقدام بعدی امام دعوت از بزرگان مسیحیت برای ایراد خطبه‌های نماز جمعه بود، اما به سبب جنگ داخلی این برنامه تحقق نیافت.


خدایا، تو را سپاس می‌گوییم. پروردگارا،‌ ای خدای ابراهیم و اسماعیل، خدای موسی و عیسی و محمد، خدای مستضعفان و همۀ آفریدگان.
سپاس خدایی راست که ترسیدگان را امان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برتری دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهانی را نابود سازد، و دیگرانی را بر جایگاه آنان نشانَد. و سپاس خدایی را که درهم‌کوبنده جبّاران، نابودکننده ستمگران، دریابنده گریزندگان، انتقام‌گیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است.
خدایا، تو را شکر می‌گزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتی و به هدایتت گردآوردی و با مهربانی‌ات دل‌های ما را یکی کردی.
ما، هم اینک، در پیشگاه تو و در خانه‌ای از خانه‌های تو، در ایامِ روزه، به خاطر تو، گِرد آمده‌ایم. دل‌های ما به سوی تو پر می‌کشد و خردهای ما نور و هدایت را از تو می‌گیرد. تو ما را فراخوانده‌ای تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمۀ سواء برای خوشبختی بندگانت اتفاق کنیم. به سوی درگاهت روی آورده‌ایم و در محراب تو نماز گزارده‌ایم.
برای انسان گرد آمده‌ایم، انسانی که ادیان برای او آمده‌اند، ادیانی که یکی بوده‌اند و هرکدام ظهور دیگری را بشارت می‌داده است و یکدیگر را تصدیق می‌کرده‌اند. خداوند، به‌واسطۀ این ادیان، مردم را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.
ادیان یکی بودند، زیرا در خدمتِ هدفی واحد بودند: دعوت به سوی خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود آن‌قدر شد که تقریباً به فراموشی هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونی یافت.
ادیان یکی بودند و هدفی مشترک را پی می‌گرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینی و طاغوت‌ها و یاری مستضعفان و رنج‌دیدگان. و این دو نیز نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آن‌ها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوت‌ها چهره عوض کردند و برای دستیابی به غنایم پیشی گرفتند و در پی حکم راندن به نام ادیان برآمدند و سلاح دین را به دست گرفتند، و این‌گونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعی نیست مگر برای منافع سودجویان.
ادیان یکی بودند، زیرا نقطۀ آغاز همۀ آن‌ها، یعنی خدا، یکی است؛ و هدف آن‌ها، یعنی انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آن‌ها، یعنی جهان هستی، یکی است؛ و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راه‌های گوناگون رفتیم و به پاره‌های مختلف بدل گشتیم و جهان یکتا را تقسیم کردیم و در پی خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهای دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودی کشاندیم.
اینک به راه درست و انسانِ رنج دیده بازگردیم، تا خدا نیز به ما بازآید و از عذابِ الهی نجات یابیم. برای خدمت به انسانِ مستضعفِ پاره‌پاره شده و رو به نابودی گردِ هم آییم، تا در همه‌چیز و درمورد خدا یکی شویم، و تا ادیان همچنان یکی باشند. قرآن کریم می‌فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَی الله مَرْجِعُکُمْ.» [۱]
در این لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینی و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شده‌ام. اینک خود را در میانۀ راه در کنار شما می‌یابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود می‌شنوم. تاریخ گواه ماست. بدان گوش فرا می دهیم. و تاریخ شنوای ما نیز هست. تاریخ گواه لبنان است: شهرِ دیدار، شهرِ انسان، وطنِ رنج‌دیدگان و پناهگاه ترسیدگان. در این احوال و در این افق بلند، می‌توانیم شنوای پیام‌های اصیلِ آسمان باشیم، زیرا ما به سرچشمه‌ها نزدیک شده‌ایم.
این حضرت مسیح است که فریاد می‌زند: «هرگز هرگز! محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمی‌شود.» و صدای او در جان‌ها می‌پیچد و ندایی دیگر از پیامبر رحمت اوج می‌گیرد که: «به من ایمان نیاورده است کسی که سیر به بستر خواب رود، اما همسایه‌اش گرسنه باشد.» [۲] و هر دو صدا در بستر زمان هم‌آوا بوده‌اند، تا آنکه پژواک آن‌ها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر می‌شود که به مناسبت روزه می‌گوید: «مسیح و انسانِ فقیر شخصی واحدند.» و در نامۀ معروفش به نام «پیشرفت ملل» برای کرامت انسان خشمگین می‌شود و مانند مسیح در معبد می‌گوید: «این تجربه سترگی است که با خشونت، اهانت‌هایی که در حق کرامت انسانی روا داشته می‌شود، پایان پذیرد.» و باز می‌گوید: «نظام‌های ستمگر منحط‌ترین نظام‌ها از نظر ارزش‌های انسانی‌اند، که با سوءاستفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمان‌ها پا گرفته‌اند.»
آیا این ندای پاک، با آنچه دربارۀ هدف در متون اسلامی آمده است، تفاوت دارد؟ «من ـ یعنی خدا ـ نزد شکسته‌دلان هستم؛ آن گاه که مریضی را عیادت، فقیری را یاری و حاجتِ نیازمندی را روا می‌کنی، من نزد آنانم.»
اما دربارۀ وسیلۀ نیل به آن مقصود: خدا هر کوششی را برای به‌پا داشتن حق و هر فعالیتی را برای یاری ستمدیده، تلاشی در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده‌دار یاری و نصرت است.
از خلال این گواهی‌ها به انسان برگردیم تا نیروهای ویرانگر و متلاشی ساز انسان، این عطیۀ الهی را بشناسیم؛ انسان، مخلوقی که در صفات بر صورت خالقش آفریده شده است، خلیفۀ خدا بر روی زمین، غایت هستی، آغاز و هدف جامعه و حرکت‌آفرین تاریخ. این انسان برابر است با مجموع نیرو‌ها و توانایی‌هایش؛ نه از آن رو که فلسفه و فیزیک در قرن ما بر تبادل و امکان تبدیل ماده، هر ماده، به انرژی توافق کرده‌اند بلکه از آن رو که ادیان و تجربه علمی تأکید می‌کند که: «و أن لَیَسَ للإنسانِ إلّا ما سَعَی.» [۳] برای انسان جز تلاش او چیزی نمی‌ماند و کار‌ها جاودانه‌اند و اینکه ارزش انسان به شعاع‌ها و پرتوافکنی‌هایش در زمینه‌ها و افق‌های گوناگون است. از این رو، هر قدر توانایی‌های انسان را محترم بداریم و از آن‌ها حفاظت کنیم، به‌‌ همان اندازه او را تکریم و جاودانه کرده‌ایم.
اگر بُعد آسمانیِ ایمانْ به انسان درک و همّتی نامتناهی و آرزوهای نامتناهی می‌دهد، او را در عین ناامیدی امیدوار نگه می‌دارد، نگرانی او را برطرف می‌کند، و او و دیگر انسان‌ها و او و دیگر موجودات را هماهنگ می‌سازد، و اگر ایمان با این بُعدش او را، هم از جلال و شکوه‌مندی و هم از جمال و زیبندگی بهره‌مند می‌سازد، بُعد دیگر این ایمان می‌کوشد که از انسان صیانت کند و حفاظت از انسان را واجب می‌داند و تأکید دارد که ایمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان ایمان نیست.
باید همۀ نیروهای انسان و نیروی همۀ انسان‌ها را حفظ کرد و توسعه داد. از این روست که اصل کمال‌طلبی، از اولین رسالت‌ها تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «پیشرفت و ترقی اصیل باید کامل باشد، یعنی همۀ انسان‌ها و همه خصلت‌های انسانی را به کمال برساند و اصلاح کند.» به همین جهت است که می‌بینیم، ادیان سرقت را حرام دانسته‌اند، زیرا سرقت غصب کردن نیروهای انسان و دستاوردهای این نیروهاست. این سرقت امروز به‌صورت استثمار و احتکار درآمده است و در پوشش پیشرفت صنعتی یا تأمین نیازهای ساختگی و از طریق ابزارهای تولید بر انسان تحمیل می‌شود تا او اشتهای کاذبی احساس کند و بیشتر مصرف کند. امروزه، نیاز‌ها برخاسته از ذات انسان‌ها نیست، بلکه، به یاری تبلیغاتِ وابسته به ابزار‌ها و قدرت‌های تولیدی خلق شده‌اند. و این‌گونه است که هر روز نیازی نو بر انسان تحمیل می‌شود و نیرو و توان او را به خود مشغول می‌کند. این نیازهای ساختگی مانع از آن می‌شود که انسان این توانایی‌ها را در راهی که خود می‌خواهد صرف کند. و این‌گونه می‌بینیم نیروهای مختلفی که مانع توانایی‌های انسان‌اند و آن‌ها را نابود یا پراکنده می‌گردانند، تحولی عمیق یافته‌اند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهای ویرانگر ثابت باقی مانده، هرچند که شکل‌ها تغییر کرده و تحولاتْ فزونی یافته است.
مثلاً دین با دروغ و دورویی و نیز غرور و تکبر درافتاده است، و چون به‌صورت بنیادین به این خصلت‌ها می‌نگریم، میزان تأثیر منفی آن‌ها را بر توانایی‌های فرد و جامعه درک می‌کنیم. دروغ حقایق و نیروهای آمادۀ تبادل میان انسان‌ها را دروغین می‌گرداند، نیروهایی که رشد انسان منوط به بخشش آن‌ها و پذیرش نیروهای دیگران است. دروغ این نیرو‌ها را واژگونه و ناشناخته می‌گرداند، پس تبادل‌ها و توانایی‌ها مشوه و معطل می‌مانند.
کبر و غرور توانایی انسان را متوقف و منجمد می‌کند، زیرا آدمِ مغرور حس می‌کند که به مرتبۀ خودکفایی رسیده است، لذا از داد و ستد بازمی‌ایستد و از تکامل بازمی‌ماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن به‌واسطۀ او دست می‌کشند، و این یعنی مرگ توانایی‌ها و ظرفیت‌ها. صفات هم‌ردیف دروغ و کبر و غرور نیز چنین است.
اما آزادی فضا و حال و هوای مناسب برای رشد نیرو‌ها و ظهور استعدادهای انسان است، اگر فرصت‌ها فراهم باشد. این آزادی همواره در معرض تجاوز قرار داشته است و به بهانه‌های مختلف از انسان‌ها سلب می‌شده است. از آنجا که آزادی فضای مناسب برای رشد توانایی‌ها و استعدادهای انسان و مواهب انسان اصل و اساس همۀ توانایی‌هاست، نزاع‌ها و درگیری تلخ رخ داد. سلب آزادی از انسان، فرد و جامعه را به بندِ محدودیت‌های اعمال‌شده از جانب غاصبان آزادی می‌کشد و در نتیجه، انسان‌ها و جامعه به محدودیت و نقص در توانایی‌ها دچار می‌شوند. آن گاه که انسان بر این محدودیت‌ها می‌شورد و تلاش می‌کند و ما بنا به ایمانمان همراه دیگران می‌کوشیم که مانع سرکشی این نیروی تفرقه‌افکن و ویرانگر شویم، در حقیقت، بدون توجه به شکل و قالب نیروهای محدودکننده در طول تاریخ بشری، از توانایی و کرامت انسان دفاع می‌کنیم.
قالب‌های سلب آزادی و تخریب توانایی‌ها در گذر زمان تغییر یافته است: گاهی به‌صورت استبداد، گاهی به‌صورت استعمار،‌گاه به‌صورت نظام ارباب و رعیتی،‌گاه به‌صورت تروریسم فکری و ادعای قیمومیت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکری آنان است وگاه به‌صورت استعمار نو وگاه به‌صورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملت‌ها از طریق فشارهای اقتصادی و فرهنگی و فکری است. سیاستِ بی‌توجهی و محروم کردن برخی از مردم از فرصت‌ها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بی سوادی و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصت‌های تحرک و توسعه، همه و همه، از شکل‌های مختلف سلب آزادی و در هم کوباندن توانمندی انسان است.
همین‌طور است تمام نیازهای انسانی، که شهوت می‌نامیم، اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهای دیگرِ انسان تقویت شوند. هر نیازی در انسان انگیزه‌ساز و حرکت‌آفرین و عامل حرکت انسان است، ولی اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیاز‌ها رشد یابد، فاجعه‌آفرین خواهد بود.
و این، منشأَ مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و مقام و دیگر امکانات بشری است. اگر ایمانی که میان خدا و انسان ارتباط و حضوری مستمر پدید می‌آورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنی شکننده روبه‌رو خواهیم شد. هنگامی که تاریخ تمدن را مدّ نظر قرار می‌دهیم، با رشد یک‌جانبه و یک بُعدی انسان در تمدن امروزی روبه‌رو می‌شویم. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی رشدی ناهماهنگ می‌یابد، چون بر پایۀ ایمان نبوده است، ایمانی که مایۀ اعتدال و همنوایی در راه خدمت به همه است. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی به استعمار و منازعات، بازاریابی‌های جدیدِ فرصت‌طلبانه و حاکمیتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتی از این دست منتهی می‌شود، و زندگی انسان میان جنگ‌های سرد و گرم و بین بستن زخم‌ها و صلح مسلح نوسان می‌یابد.
حبّ ذات یا خویشتن‌خواهی که مایه و پایۀ کمال‌خواهی انسان است، آن گاه که به خودپرستی تبدیل شود، مشکل‌آفرین می‌شود.
جنگ‌ها و تبعیض نژادی و تحقیر دیگران و نزاع شدید در هسته‌های مختلف جامعه، از خانواده تا جامعه بین‌الملل، همه نزاع‌هایی هستند که علتشان یکی و چند و چونشان متفاوت است. این نزاع‌ها که جزءِ بنیادین خلقت تلقی شده است، حاصل تبدیل خویشتن‌خواهی به خویشتن‌پرستی است. انانیت و خودخواهی فرد در گروه نیز همین تأثیر منفی را دارد. گروه‌ها و جوامع برای خدمت به انسان شکل گرفته‌اند. طبع انسان مدنی و اجتماعی است. انسان موجودی است با دو بعد شخصی و اجتماعی. وقتی خودپرستی به جامعه سرایت کند، مشکل انسان در صورت‌های مختلفی بروز می‌کند: از خودخواهی فردی تا خودخواهی خانوادگی و خودخواهی قبیله‌ای تا خودخواهی فرقه‌ای و مذهبی، که ارزش‌های آسمانی را به خصوصیات زمینی تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش تهی می‌کند، و علوّ و مدارا را از بین می‌برد،‌‌ همان فرقه‌گرایی که ارزش‌های والا را وسیله سوداگری قرار می‌دهد و، سرانجام، به ملی گرایی خودخواهانه می‌رسد.
وطن‌دوستی نیز، که از شریف‌ترین نیازهای انسانی است، به نژادپرستی بدل می‌شود؛ تا جایی که فردْ وطنش را، به جای خدا، در مقام پرستش قرار می‌دهد و حاضر می‌شود عظمتِ وطنش را بر ویرانه‌های اوطان دیگران، و تمدنش را بر خرابه‌های تمدن‌های دیگر بنیان نهد، و سطح مردمش را به بهای فقیر شدن دیگر ملت‌ها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونۀ آشکار نژادپرستی است. این خودخواهی‌ها، در اصل، احساساتی سازنده بودند، اما به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتن‌خواهی و فامیل‌دوستی و قبیله‌دوستی و وطن‌خواهی و وابستگی‌های قومی، اگر در چارچوب مرزهای درست خود باقی بمانند، گرایش‌های مثبت و سازنده‌ای در زندگی انسان‌ها خواهند بود.
اکنون به عنوانی که برای این سخنرانی برگزیده‌ایم، بازگردیم: «نیازمندی‌ها و توانمندی‌های انسان.»
جامعه‌ای که این انسان را در بر می‌گیرد باید به مثابۀ یک کل هماهنگ باشد و فرد نیز باید به مثابۀ یک فرد سازوار باشد. هر نیازی که به هزینۀ نادیده انگاشتن دیگر نیاز‌ها تأمین و تقویت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر فردی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر گروه‌ها رشد کند، مصیبت خواهد آفرید.
اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث می‌شود که انسان درد دیگران را درد خود بداند. همین تفکر است که دعوت به روزه‌داری می‌کند. این اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد است و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است.
لبنان، سرزمینِ ما؛ سرزمینی که انسانِ آن اولین و آخرین سرمایه آن است؛ انسانی که عظمت لبنان را با تلاش و هجرت و اندیشه و اقداماتش پدید آورده است؛ چنین انسانی را در این کشور باید صیانت کرد.
اگر کشورهای دیگر، پس از انسان، سرمایه‌های دیگری دارند، سرمایۀ ما در لبنان، پس از انسان، باز‌‌ همان انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاه‌ها تا دانشگاه‌ها و دیگر مراکز، باید صَرفِ صیانت از انسان در لبنان، همۀ انسان‌ها و همۀ ابعادِ انسان با توانمندی‌های مختلف و در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد.
اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم به اقناع حس ملی خود بپردازیم و اگر بخواهیم به حس دینی خود پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان و همۀ توانایی‌هایش را پاس بداریم. در لبنان، ما شاهد محرومیت هستیم، محرومیت در لبنان ناشی از سوءِ تدبیر است و همگان در این زمینه مسئول‌اند. و همان‌گونه که در سخنان مبارک شنیدیم، سخت‌گیری در راه انسان، در حد نیاز، به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.
حضار گرامی، مناطقی که ما و مردم لبنان در آن زندگی می‌کنیم، چونان خود مردم لبنان، امانتی هستند در اختیار ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانت‌هایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن باید حفظ شوند. از این رو، باید آگاهانه به اندیشه و عمل توجه کنیم. اشتباه در اندیشه و اشتباه در عمل هر کدام دو خیانت در امانت در پی دارند: خیانتِ ارتکاب مستقیم فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصت دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومی. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنوانی که طرح شود باعث تفرقه است.
لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار می‌شود، آن گاه که می‌بینیم دشمن جامعۀ نژادپرستانه‌ای ایجاد کرده است که به کار ویرانی و تفرقه در همۀ ابعاد مالی و فرهنگی و سیاسی و نظامی آن اشتغال دارد، تا جایی که به خود گستاخی تحریف تاریخ و یهودی کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخی آن را می‌دهد. بنابراین، وطنمان را، نه‌تنها به‌خاطر خدا و انسانِ آن، که برای تمامی بشر و برای نمایاندن چهرۀ مبارزه‌گرِ حق، در برابر آن چهرۀ دیگر، باید حفظ کنیم.
ما اینک خود را در برابر فرصتی طلایی یافته‌ایم، در برابر فصلی نو که لبنان آغاز کرده است، و در برابر صحنه‌ای که در تاریخ و در پهنۀ گیتی همتایی ندارد.
ای مردان و زنان مؤمن، باید برای انسان، همۀ انسان‌ها، انسانمان در بیروت و جنوب و عکا و حومۀ بیروت و کرنتینا و حی السلم، با یکدیگر همدل و همنوا شویم. این انسان جزئی از این فرصت، بخشی از این حرکت و به دور از هرگونه انزوا و طبقه‌بندی است. پس انسانِ لبنان را پاس می‌داریم، تا نگاهبان این کشور باشیم، کشوری که امانت تاریخ و امانت خداوند است.
.............................................
پی نوشت‌ها:
[۱]. «برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم. و اگر خدا می‌خواست همه شما را یک امت می‌ساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست.» (مائده، ۴۸).
[۲]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۶۶۸. 
[۳]. «و اینکه: برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم، ۳۹).
منبع +
ادیان در خدمت انسان

بازگشت