کد خبر: 6111

تاریخ انتشار: 1397-06-18 - 12:11

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگی / تازه های کتاب و نشر / اخبار کتاب / چهره ها / علمی پژوهشی / مسائل نظری / سیاسی اجتماعی / مطالب دیگران- سیاسی
+1
بازدیدها: 1 860

انتشار کتاب آخوند خراسانی و حکومت اسلامی؛ گزارشی از مناظره

نگاهی به دو مناظره آقای اکبر ثبوت، پژوهشگر تاریخ و فلسفه اسلامی وحجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا، پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی […]

 کتاب «آخوند خراسانی و حکومت اسلامی»، حاوی دو مناظره میان اقای اکبر ثبوت، پژوهشگر تاریخ و فلسفه اسلامی و حجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا، پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی منتشر شد.

 

انتشار کتاب آخوند خراسانی و حکومت اسلامی؛ گزارشی از مناظره

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی کتاب ناب" به نقل از  ایسنا در معرفی این کتاب عنوان شده است: ملامحمدکاظم خراسانی (معروف به آخوند خراسانی) فقیه اصولی و مرجع تقلید شیعه، تأثیری انکارناشدنی و عمیق در رخدادهای تاریخی مشروطه‌خواهی داشته و از حیث نظری فصل نوینی در فقه سیاسی رقم زده است؛ از این‌رو بازخوانی اندیشه و کردار بزرگ‌ترین فقیه سیاسی شیعه عصر مشروطه، به‌خصوص در ایران امروز اهمیت بسیاری دارد.

این کتاب پس از توضیح شرح حال مختصری از مرحوم آخوند خراسانی، به مناظره اول تحت عنوان «حکومت اسلامی، آخوند خراسانی؛ موافقت یا مخالفت؟» و پس از آن به مناظره دوم با عنوان «حکومت دینی در برابر پرسش‌های آخوندخراسانی» پرداخته است. پس از این دو مناظره، متنی به عنوان تکمله موضوعات گفته‌شده در مناظرات، در اختیار قرار داده شده است.

جلد

قسمت پایانی کتاب نیز حاوی دو ضمیمه با عنوان «خلاصه دیدگاه منتسب به آخوند خراسانی» و «نگاه خاص آخوند خراسانی به ولایت فقیه» است که موضوع اخیر در گفت‌وگو با مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام گردآوری شده است.

کتاب «آخوند خراسانی و حکومت اسلامی» با همکای انجمن اندیشه و قلم در ۲۱۹ صفحه و به اهتمام و گردآوری محسن آزموده از سوی انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شده است.

منبع ایسنا

 

گزارش نشست اول

«حکومت اسلامی، آخوند خراسانی، موافقت یا مخالفت؟»

ثبوت:علمای بزرگی کتاب بنده را تایید کرده‌اند

پارسانیا:بحث من سندیت کتاب نیست

نشست «حکومت اسلامی، آخوند خراسانی، موافقت یا مخالفت؟» به همت گروه اندیشه انجمن اندیشه و قلم و با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا و استاد علی‌اکبر ثبوت در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

 

مدخل:

محسن آزموده: ملامحمد کاظم خراسانی(هروی)(۱۲۱۸-۱۲۹۰ خورشیدی) مشهور به آخوند خراسانی و صاحب کفایه(کفایت الاصول) از بزرگترین و به تعبیری بزرگترین مرجع تقلید شیعه پشتیبان نهضت مشروطیت ایران است، فقیهی عالیرتبه و روشن اندیش که همچنان دیدگاه هایش در فقه سیاسی شیعه اهمیتی اساسی و انکارناپذیر دارد. درباره نظر مرحوم آخوند در امر سیاست البته اختلاف نظر هست، به خصوص با توجه به آثاری که در سال های اخیر از او یا درباره او و یا به نقل از او منتشر شده است. یکی از این آثار کتاب «آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته اکبر ثبوت پژوهشگر فلسفه و علوم اسلامی است که چند سالی ست منتظر نشر است. اکبر ثبوت(متولد ۱۳۲۴ خورشیدی) نواده برادر شیخ آقابزرگ تهرانی(۱۲۵۵-۱۳۴۸ خورشیدی) از شاگردان برجسته آخوند خراسانی و صاحب کتاب مهم الذریعه فی تصانیف الشیعه است. ثبوت در این کتاب گزارشی از گفت و گوی خود با برادر پدربزرگش که در سنین جوانی او(ثبوت) رخ داده ارائه می کند و دیدگاه های متفاوت آخوند درباره اندیشه سیاسی را روایت می کند. با این همه به رغم عدم انتشار این اثر تا کنون مورد نقد و بررسی های متفاوت واقع شده است. به تازگی گروه اندیشه انجمن اندیشه و قلم با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات نشستی با حضور اکبر ثبوت(راوی و گردآورنده کتاب) و حمید پارسانیا(متولد ۱۳۳۷ خورشیدی) پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شد که بخش هایی از آن از نظر می گذرد:

*** 

۱۵ سال علیه یک کتاب
علی اکبر ثبوت
پژوهشگر حقوق و فلسفه و علوم اسلامی
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست/ بر رفیقان ره استمداد همت می کنم/ دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش/ زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم. رشته اصلی تحصیلی دانشگاهی من حقوق است که آن را در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی دنبال کردم و در همین زمینه نیز فعالیت هایی می کردم و فی الجمله تدریس و تعلیم حقوق هم می کردم. اشتغال به حقوق سبب شد که ملکه التزام به قانون در من به وجود آید در نتیجه به هر حال پذیرفته ام در هر کشوری که باشم، باید به قانون آن مملکت احترام بگذارم و التزام داشته باشم، خواه با سلیقه من جور در آید و خواه چنین نباشد. نکته دیگر این که من در کنار حقوق مطالعات گسترده در تاریخ داشتم و از تاریخ آموختم که باید چهره گذشته را آن طور که بوده و نه چنان که من دلم می خواهد، در منظر و مرآی دیگران بگذارم تا اگر اشتباهی شده دیگران تکرار نکنند و اگر درست عمل شده هم تعلیم بگیرند. متاسفانه برخوردهایی که با کتاب آخوند خراسانی و شاگردانش صورت گرفت، سبب شد بخش هایی از آن به صورت مثله شده منتشر شود و این واکنش هایی را به همراه داشت که خودم هم شدیدا از آن ها متعجب شوم. از سوی دیگر ۱۵ سال است که علیه این کتاب سمینار و سخنرانی و نشست و ... برگزار می شود، بدون این که جایی به من اجازه دهند یک کلمه در دفاع از کتاب سخن بگویم. استقصا کرده ام، حدود بیست و چند ایراد به این کتاب نوشته شده است. اگر بخواهم تمام این ایرادها را در نیم ساعت پاسخ گویم، از محالات عقلیه است. یک راه حل این است که اجازه داده شود این ایرادات به صورت منقح منتشر شود. برخی از ایرادها عبارتند از: حافظه من(اکبر ثبوت)، حافظه آقابزرگ، انشای کتاب، مفاهیمی که در این کتاب وجود دارد و ...

در مشروطه نزاع بر سر مشروطه یا مشروعه بوده
حمید پارسانیا
عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)
کتاب به خصوص حدود ۵۰ صفحه از آن که در این جا محل بحث است، از چندین جهت می تواند مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد، از جهت متن، از جهت ماتن، از جهت مفسر و محیطی که متن با آن تعامل می کند. روش های مختلف برای مواجهه با متن هست. برخی معتقدند که متنی وجود ندارد و معنا ذاتی ندارد و در تعاملات اجتماعی ساخته و پرداخته می شود و از این حیث نقدها نیز باید نقد اجتماعی باشد. یعنی این که جامعه چطور و با چه انگیزه ای با متن برخورد می کند، متن چه تاثیری دارد و به چه قصدی و از چه موضع اجتماعی ای واکنش به آن رخ می دهد و چه مواضعی در قبالش رخ می دهد. من البته به این جنبه از نقد توجه دارم، اما در اینجا قصد توجه به این جنبه ندارم. جنبه دیگر نقدها به ماتن باز می گردد و بخش دیگر به خود متن ربط دارد. یعنی به لحاظ معرفتی چه نقدهایی به متن می تواند صورت گیرد.
در این جا سعی می کنم تا حد امکان به ماتن توجه نکنم، ضمن آن که به شخص آقای ثبوت ارادت دارم و در نتیجه بحث خود را به متن منحصر می سازم. بحث در مورد متن نیز از جهات گوناگون ممکن است، به لحاظ سند و محتوا و ... به هر حال این متن سندی است و خبر واحد کسی از دیگری است. بحث فعلی به سندیت ربط ندارد. اما بحث اصلی محتوایی و درباره موضع آخوند خراسانی درباره ولایت فقیه است. متن به گونه ای به این موضوع پرداخته که باید بین استدلال های فقهی آخوند در حاشیه مکاسب و کتاب قضا از یکسو و فعالیت ها و لوایح و مواردی که داشته از دیگر سو و آن چه در محافل خصوصی آخوند بیان کرده و این کتاب بیان آن هاست، جمعی صورت گیرد. یعنی باید ببینیم میان این سه موضع تهافتی هست یا خیر. این تهافت به شخصیت آخوند و تحولات فکری او ربط دارد یا خیر؟ یا آیا برداشتی که ناقل محترم از مطلب دارد، محل بحث است؟ به هر حال این برداشتی است که ناقل محترم بعد از چند دهه صورت داده است. آیا می توان با تغییر برداشت این تهافت را رفع کرد یا خیر؟ زیرا به هر حال در نقل هر بحثی برداشت صورت می گیرد و این برداشت ها به رغم صداقت ناقلان، می تواند متفاوت باشد. در نتیجه اگر برداشت ها را تغییر دهیم، شاید تهافتی در اندیشه و عمل آخوند نباشد. در کتاب البته به این تفاوت برداشت ها اشاره نشده است.
البته این جا بحث فقهی نمی کنیم. بحث ولایت فقیه البته در حاشیه بحث دیگری است که بحث ولایت ائمه معصومین(ع) است. آن چه در این جا مطرح می شود، آن جا نیز دقیقا قابل طرح است. نکته این است که در این گزارش میان دو چیز خلط شده است: آن چه که در مقام فتواست و در مقام نظریه امامت یا ولایت فقیه است و ظرفیتی که در فقه سیاسی شیعه در مقام اجراست. اگر این دو امر را لحاظ کنیم، اولا و ثانیا ظرف تاریخی ای که این گفت و گوها و محل نزاع ها وجود داشته را در نظر داشته باشیم، بسیاری از مسائل متن حل می شود.
به عبارت دیگر در صدر مشروطه محل نزاع بر سر چیست؟ آیا نزاع بر سر ولایت فقیه بوده یا درباره مشروطه مشروعه و مشروطه موجود بوده است؟ این گفت و گوهای آخوند ناظر به آن دعواست و هیچ کس ادعای ولایت فقیه را در صدر مشروطه نداشت، بعد از آن هم نداشتند. جناب مدرس نداشت، جناب آیت الله کاشانی نداشت، امام خمینی(ره) در اول حرکت این مسئله را نداشتند. در آن ظرف زمانی تنها کسی که مقداری به بحث حکومت اسلامی توجه داشت، فدائیان اسلام بودند، البته برداشت ایشان هم از حکومت اسلامی خیلی مبهم است. یعنی آنچه ایشان می گویند شاید به مشروطه مشروعه بیشتر نزدیک باشد تا به حکومت اسلامی. این ها ظرف نزاع است.

بحث حاکمیت روحانیت در دوره قاجار به لحاظ عملی هم مطرح بوده است
اکبر ثبوت
من از مطلب آخر شروع می کنم. با این اشکال در بسیاری از نوشته ها برخورد کرده ام که می گویند در صدر مشروطه صحبتی از حاکمیت روحانیت نبوده که نائینی بخواهد این پیشنهاد را بدهد و آخوند بخواهد آن را رد کند و تبعاتش را توضیح دهد. من نمی دانم چرا دوستان روحانی ما از تاریخ روحانیت بی خبرند. از ده ها سال پیش از وقوع جنبش مشروطه در منطقه وسیعی از ایران که مرکزش زنجان بود، یک ملاقربانعلی زنجانی حکومت شرعی برقرار کرده بود و نه حکومت ناصرالدین شاه را به رسمیت می شناخت، نه مظفرالدین شاه را و نه محمد علی شاه و نه احمدشاه و نه مشروطه را. او معتقد بود که حکومت شرعی باید باشد و من هم حاکم شرعی هستم. هیچ کس را هم قبول نداشت و مشتی را به عنوان ایادی و اجزای حکومت گرد خودش جمع کرده بود. این اجزا کسانی را که به عنوان متخلف بودند، نزد او می آورند و او نیز حد شرعی را درباره ایشان اجرا می کرد و ... .بنابراین بساط حکومت شرعی ایشان همچنان برقرار بود، تا بعد از دوره مشروطه بین ایادی ایشان با اجزای حکومت به توصیه مرحوم آخوند اختلاف پدید آمد. قرار شد برای این که احترام این فرد محترم محفوظ بماند، او را به عتبات بفرستند تا استخوان سبک کند و به عبادات و زیارت بپردازد. نمونه دیگر مرحوم آسید عبدالحسین لاری است. ایشان از روحانیان شاگرد میرزای شیرازی بود و وارد صحنه امور اجتماعی و سیاسی شد. وقتی مشروطه در گرفت، او به مشروطه چیان پیوست با این هدف که حکومت شرعی تحت سلطه خودش ایجاد کند. او با تندروی هایی که به نام مشروطه خواهی می کرد، مخالفت مشروعه خواهان را برانگیخته بود. بعد هم که مشروطه بر سر کار آمد، با مشروطه چی ها مخالفت کرد، زیرا حکومت مطلوب خودش را می خواست. آسید عبدالحسین لاری در بخش هایی از جنوب ایران تحت عنوان لارستان حکومت مستقلی تشکیل داده بود که طرفدارانش این حکومت را نمونه ای از اجرای طرح ولایت فقیه تلقی می کنند و همینطور مخالفانش او را متهم به تجزیه طلبی می کنند. در حالی که اگر حکومت تشکیل نمی داد که کسی نمی گفت تجزیه طلب است. بنابراین این آدم حکومت مستقل تشکیل داده بود، با حکومت مرکزی درگیر بود، نیروی نظامی تشکیل داده بود، تمبر و سکه زده بود و مناصب و مقامات دولتی داشت.
همچنین برای این که بدانیم مسئله حکومت طبقه روحانی مطرح بوده بهتر است به روزنامه قانون مراجعه کنید. ملکم خان را همه به عنوان آدم ضد دین می شناسند در حالی که این آدم اولین کسی است که طرح عملی برای ولایت فقیه داده است. نامه هایی که این آدم به میرزای شیرازی نوشته و خواسته حکومت ظالم را سرنگون کند. بعد که گفته اند اگر این حکومت ظالم سرنگون شود، بدیل تو چیست، می گوید میرزای شیرازی به عنوان «امام شرعی امت» هست و حکومت در اختیار او قرار می گیرد. می گویند وقتی میرزا مرد چه می شود؟ می گوید علما، فضلا، عقلای ملت جمع می شوند و ما بین خودشان اعلم و ارشد و اعقل را انتخاب می کنند، یعنی همان مجلس خبرگان.
بنابراین از این نمونه ها فراوان است. مرحوم آخوند در برابر حرکت آسید عبدالحسین چنین واکنش داد که تا زمانی که آسید عبدالحسین کنار مشروطه خواهان بود، از او حمایت می کرد. بعد که ماجرای تشکیل حکومت مستقل و چاپ تمبر و نیروی نظامی جداگانه شد، مرحوم آخوند بارها به او به خصوص در رابطه با اطرافیانش تذکر داد. این ها مطالب تاریخی است. بنابراین نه فقط بحث ولایت بوده، بلکه سابقه این قضیه زیاد است. به عبارت دیگر از آغاز دوره قاجار ما حکومت های شرعی محدود هم داریم. مثلا در دوره فتحعلیشاه آقا محمد علی کرمانشاهی در منطقه کرمانشاه حکومت شرعی تشکیل داده است، سید محمد شفتی نیز در اصفهان حکومت مستقل تشکیل داده است. بنابراین این مطالب برای مرحوم آخوند اموری غریب نبوده است. این ها واقعیتی است که ایشان از ده ها سال وقت با آن مواجه بودند.
نکته جالب دیگر این که مرحوم نراقی که اولین کسی است که بحث ولایت فقیه را تقریبا به صورت منقح عرضه کرده، هم عصر با ملایی است که در منطقه غرب ایران اعلام ولایت فقیه کرده بود و افرادی را که عنوان صوفی داشتند، می کشت. یکی از کسانی که در معرض هجوم آقا محمد علی کرمانشاهی بود، نور علیشاه عارف بود و چون از جهت آقا محمد علی احساس خطر می کرد، به موصل فرار کرد. او شعری در حالت طنزمانند علیه آقا محمد علیشاه گفت و آقا محمد علی کرمانشاهی پاسخ او را گفت. جالب این است که نراقی که طرفدار و طراح نظریه ولایت فقیه است، در کتاب خزائنش شعر نورعلیشاه را می آورد و جواب آقا محمد علی کرمانشاهی را نمی آورد. بنابراین از این دست علمایی که از ولایت فقیه دفاع می کردند و یا حاکم عرف را به کل نفی می کردند یا در کنار حاکم عرف آن را می پذیرفتند، سخن بسیار است. کل بحث این که ما باید تاریخ بخوانیم و بدانیم تا بتوانیم بفهمیم این مسئله آن زمان مطرح بوده است یا خیر.

کسی که به ولایت فقیه قائل نباشد، بوی فقه را استشمام نکرده
حمید پارسانیا
آن چه که در بحبوحه خود مشروطه نزاع میان شیخ فضل الله و میرزای نائینی بوده و دعوا بر سر آن است، بحث ولایت فقیه است. البته فقها قائل به ولایت فقیه هستند. بحث نظری ولایت فقیه و بحث امامت به تاریخ تشیع امتداد دارد. ادله ولایت فقیه یا کلامی است یا فقهی. ادله فقهی یا کلامی نیز یا نقلی است یا عقلی یا تلفیق عقل و نقل. همان طور که راجع به خود امامت این بحث ها وجود دارد. در مورد امامت جزو اعتقادات تشیع هست که حاکمیت حق امام معصوم(ع) است. اما به لحاظ واقع آن چنان نبود که ائمه(ع) در همه زمان ها به دنبال اجرای این حاکمیت باشند. حتی وقتی که ابوسفیان بعد از رحلت پیامبر(ص) و برخی دیگر از اصحاب پیشنهاد می کند، وقتی آن حوادث رخ می دهد، دیگر امام علی(ع) دنبال آن نیست. حتی حاکمیت امام علی(ع) اگرچه از آن ظرفیت استفاده می کند، اما آن طور نیست. حاکمیت حق امام معصوم(ع) است و همه دیگران غاصب هستند. این که چه مقدار باید همکاری کرد، یعنی در حد واجبات نظامیه یا در حد ضرورت های نظام اسلامی یا حفظ کلمه اسلام و یا ... بر حسب شرایط فرق می کرد. البته وقتی که امام حکمی را می داد، ولو امامت جامعه دست او نبود، در میان شیعیان آن مدل عمل کردن حکم اجتماعی برای شیعیان می شد و این حکم حکومتی ایشان بود. یعنی در حاکمیت موجود یک حاکمیت مستوری وجود داشت. اگر قرار به حاکمیت امام(ع) باشد، یعنی لیقوم الناس بالقسط، البته شرایطش اعم از فرهنگی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی آماده شود. قرار نیست امام زمان(عج) یک شبه با معجزه ظهور یابد. اگر بنا به معجزه باشد، همان زمان حضرت علی(ع) ایجاد می شد. بنابراین ظرفیت لیقوم الناس بالقسط باید ایجاد شود. بحث این که این شرایط تحصیلی است یا حصولی، بحث دیگری است. شبیه این بحث درباره ولایت فقیه در زمان غیبت هست. اولین کسی که بحث ولایت فقیه را به صورت کلامی مطرح کرده، ورود کلامی از ناحیه فعل خداست و یجب عن الله است که امام را نصب کند. اما بحث فقهی یجب بر مردم است که امام را اطاعت کنند و ولایت او را بپذیرند. در بحث ولایت فقیه اگر بحث کلامی باشد، از آن سو شارع باید نصب کرده باشد. از این سو نیز این بحث می شود که فعل بر امام یا بر ماموم این گونه وضع شد. هر دلیلی هم به اندازه حد وسط جواب می دهد. برخی قدر متیقن را اثبات می کند، برخی دلایل نقلی است که ممکن است اطلاق داشته باشد یا عموم. برخی تلفیق عقل و نقل است. اما در همه تاریخ شیعه قبل و بعد از مشروطه و در هنگام مشروطه این بحث بوده است. منتها شرایط اجتماعی اجازه نمی داد که این بحث به عنوان یک بحث مستقل فقهی مطرح شود، چون اصلا در دسترس نبود. اما در باب فقهی که می روید، به لبه مسائل عمومی و امر عمومی که می رسید، به بحث ولایت فقیه می رسید. به همین خاطر است صاحب جواهر می گوید کسی که ولایت فقیه قائل نباشد، بوی فقه را استشمام نکرده است. به همین خاطر باب مستقل نداریم. بنابراین این که اشاره کردند، مرحوم نراقی در عوائد الایام اولین بار این بحث را مطرح می کند، بدان خاطر است که شرایط فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن را به لبه واقعیت اجتماعی رسانده است. فقها در گوشه و کنار تنها فتوا نمی دادند، بلكه قضا دارد و اجرا مي كند. تعبير محقق نراقي در عوائد اين است كه اين نياز به تئوريزه شدن دارد‌،‌ زيرا اگر هر كسي بخواهد آن را به اجرا بگذارد،‌ به هرج و مرج مي انجامد. به همين خاطر به باب مستقل نياز هست. يعني نياز اجتماعي پديد آمده است. وقتي ميرزاي شيرازي حكم مي دهد،‌آن حكم را از جنبه ولايتي كه دارد مي دهد و جامعه شيعه نيز از اين باب اطاعت مي كند. اما حكم شيرازي اين نيست كه بايد ولايت فقيه مستقر شود،‌ او مي گويد اليوم حكم تنباكو كذا و كذاست. تازه تا زماني كه حكم را مي خواهد ارائه دهد،‌ تعلل مي كند. زيرا از خودش مي پرسد من وقتي اين كار را مي كنم،‌ قدرت شاه قاجار كه تضعيف مي شود،‌ در مقابل قدرت هاي جهاني و رقيب هاي بيروني به مصلحت در مجموعه كلان هست يا نيست. به عبارت ديگر فقه سياسي شيعه چه در زمان امام معصوم و چه در زمان غيبت دائر بين همه يا هيچ نيست،‌ بلكه امر وسطي را بايد در نظر بگيرد و شرايط را با آن بسنجد. شكل آرماني اش نيز حكومت امام معصوم(ع)‌است. در زمان غيبت شكل آرماني قابل تحقق نيست. آن چه در دوران صفوي به بعد شكل مي گيرد،‌ وجود اين انديشه در عرصه فرهنگ است. در جنبش تنباكو از ظرفيت فرهنگي ولايت فقيه استفاده مي شود،‌ اما هنوز تقاضا اين نيست. وقتي كه قرار است ولايت انجام مي شود،‌ ساختارها و نهادها نياز هست. ما در دوران مشروطه مشكلاتي داريم. مشكلات تاريخي خودمان از يكسو و مواجهه با غرب از سوي ديگر مسئله اي هست. رهبري كه در دوران مشروطه هست،‌ دو مشكل دارد،‌ يكي اين كه در متن مشروطه نيست و در نجف هست و دوم اين كه با رقيبي مواجه مي شود كه به لحاظ تاريخي اولين بار با او مواجه مي شويم. ما گفتگوهاي امام رضا(ع) با مشايخ مسيحي را داريم. در اين گفت و گوها از استصحاب استفاده مي شود. يعني مشتركاتي بين يك مسيحي و مسلمان وجود دارد كه مدل گفت و گو فرق مي كند. اما در دوره جديد با چيزي مواجهيد كه قانون مي خواهد و قانون آن از الف تا يا به دست بشر نوشته شده باشد. تقي زاده مي گويد مشروطه به معناي مقيد كردن ظلم نيست،‌ بلكه مشروطه با نگاه جديدي به قانون و قانونگذاري رخ مي دهد. آنچه در مشروطه مسئله هست و سر آن دعواست،‌ اين است كه شاه بايد در چارچوب قانون عمل كند. به عبارت ديگر در انديشه سياسي شيعه دو بحث هست،‌ يكي اين كه چه كسي بايد حكومت كند و دوم اين كه چگونه بايد حكومت كند. در مشروطه چگونه بايد حكومت كرد به لحاظ مواد قانوني مطرح مي شود. تعبير ميرزاي نائيني بهره گرفتن از وقف است. يعني همچنان كه نمي توانيم متولي وقف را شرعا آن طور كه بوده بگذاريم و بايد متولي غاصب را شرعا مكلف كنيم،‌ اينجا در امر حكومت هم وقتي نمي توانيم شاه را كنار بگذاريم و نمي توانيم حكومت آرماني دوران غيبت را داشته باشيم،‌ مي توانيم آن را مقيد به عمل كنيم و مطابق شريعت عمل كنيم. يعني ياغ مثل جناب شيخ فضل الله كه داخل مجموعه است،‌ به نوعي تعامل تاريخي با شاه قاجار يا خان فكر مي كند كه امتيازي مي دهند و امتيازي مي گيرند و جريان ديگري كه به شكل ديگري مي خواهد كنترل كند،‌ اما نسبت به تفكر ديني اي كه وجود دارد از جريان قبلي وحشي تر عمل مي كند يعني اين جريان دوم اصلا دين ندارند و مجموعه اي را وارد كرده كه عالم و آدم را به شكل ديگري تلقي مي كند. مواجهه اي كه رهبري مذهبي در نجف با اين جريان دارد،‌ اين ها را حمل به صحت مي كند و توجهي به لوازم آن چه اين جريان مي گويد ندارد. نزاع ها بر سر اين است. آن چه به عنوان مشروطه مشروعه مطرح مي شود،‌ اين است كه آن چه مجلس مي گويد،‌ شريعت نيست. جناب آخوند خراساني نامه اي كه به يكي از اين علماي مشروعه خواه مي نويسد اين است كه آخوند كذا،‌ مگر مشروطه مشروعه مي شود؟ او نگاه ديگري دارد. او مي گويد حكومت مشروطه اصلا شرعي نيست و ما مي خواهيم حكومت مشروطه را علي قدر معلوم كنترل كنيم. او لفظ شرعي را كنار مي گذارد كه بحث هاي ديگري مطرح مي شود. او مي گويد ما اصلا نمي توانيم به حكومت شرعي عمل كنيم. اگر امروز به حكومت مشروطه عمل كنيم،‌ مسائل ديگري به وجود مي آيد. بنابراين بحث آخوند درباره تعامل با از يكسو همكاري با يك خان قجر است و از سوي ديگر همكاري با يك استبداد با مدل استعماري است،‌ و اين كه چه حادثه اي رخ مي دهد و آيا مفري هست يا نيست. گفتگوها در مشروطه در اين زمينه رخ مي دهد. در عصر مشروطه اصلا به لحاظ سازمان روحانيت اين كه يك حكومت اسلامي در يك سطح عالي تشكيل شود،‌ ظرفيت وجود ندارد. ظرفيت در آن زمان تنها در حد كنترل است. برداشت مرحوم آخوند در اين موضوع برداشتي كاملا عقلاني از محيط خودش و ظرفيت ماست. بحث او اصلا ولايت فقيه نيست. او معتقد است حتي اگر شرع طابق النعل بالنعل هم رعايت شود، ظرفيت نيست. به همين خاطر بايد مقداري راه بياييم و مقداري كنار آييم. اما اين كه در اين تعامل آيا رقبا را درست مي شناختند يا خير و اين كه كساني كه در تهران بودند رقبا را درست مي شناختند،‌ بحث تاريخي ديگري است. اما اين مسائل اصلي است كه آن جا وجود دارد و گفتگوي درست آخوند را بايد در اين زمينه ديد. شايد راه حل درست بعدي اين بود كه اگر حكومت اسلامي تشكيل مي شد و ولي فقيه مي آمد،‌ آن وقت ولي فقيه بايد تصميم مي گرفت كه معاهدات جهاني انجام شود يا خير. آن گاه ولي فقيه بايد تصميم مي گرفت كه كدام بخش از فقه بايد مسدود بماند يا خير. بنابراين خيلي از مشكلاتي كه به وجود آمد، در اين شرايط به شكل ديگري حل مي شد. اما به هر حال در آن زمان ظرفيت روحانيت در اين نبود. جناب آيت الله كاشاني چه مقدار ظرفيت دارد كه مسائل را حل كند؟ اين كه مشكلات چيست و حوزه معرفتي فقهي ما چگونه بود را در فرصت بعدي بايد بحث كرد. البته بنده کارهای مرحوم لاری را دیدم و سی سال است که در زمینه تاریخ معاصر کار کرده ام و با دغدغه مشابهی به این موضوع پرداخته ام. بنابراین نزاعی که در عصر مشروطه بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه بود.

در صحنه عمل هم مطرح بوده است
اكبر ثبوت
اشكالي كه مطرح شد اين بود كه در آن مقطع موضوع مطرح حاكميت روحانيت نبود كه نائيني بخواهد اين را مطرح كند و آخوند هم بخواهد مشكلاتش را بگويد. من هم گفتم نه فقط در آن مقطع بلكه از دوره ميرزاي شيرزای حداقل و از دوره ميرزا ملكم خان كه به طور صريح به اين موضوع اشاره شده،‌ مسئله حاكميت روحانيت مطرح بوده است. جالب است كه خيلي تعبيراتي كه ما به كار مي بريم مثل حزب الله،‌ امام امت و ... را خيلي روشن و مشخص ملكم خان در قانون به كار برده است. غرض اين كه حداقل از دوره ملكم خان مسئله اين بوده كه اي علما اين حاكم جور را از آن بالا پايين بكشيد و بر اساس آن چه بر طبق مذهب ما هست،‌ خودتان بايد حكومت كنيد. چنان كه عرض كردم اين بحث فقط هم در صحنه نظر نبوده است بلكه در صحنه عمل هم مطرح بوده است. ملاقربانعلي زنجاني از ده ها سال قبل از اين كه مسئله اي تحت عنوان مشروطه و مشروعه مطرح شود،‌ بساط حكومت شرعي داشته است و مطلقا هيچ حاكمي را نمي پذيرفته است و معتقد بوده است كه حكومت همان است كه من دارم و همه حكام بايد بروند سراغ كارشان!‌ سيد عبدالحسين لاري نيز هم در خلال جنبش مشروطه و هم پيش از آن دنبال اين طرح بوده است. بعد از اين كه مشروطه سرانجام پيدا مي كند و استبداد محمد علي شاه بر مي افتاد، مي بينيد كه سيد عبدالحسين لاري وسط مي افتد و مي گويد بايد حكومت شرعي باشد و حكومت شرعي نيز همان است كه من بخشي از آن را در لارستان اجرا كرده ام. چنان كه گفتم مرحوم آخوند تا زماني كه لاري از مشروطه حمايت مي كرده،‌ از او پشتيباني مي كرده اما وقتي مي بيند كه عبدالحسین لاری دنبال تشكيل حكومت شرعي مي رود، حمايتش را از او بر مي دارد. بنابراين آخوند با كساني چون ملاقربانعلي زنجاني و ميرزا عبدالحسين لاري مواجه است كه دنبال حكومت شرعي هستند. بنابراين مسئله حكومت شرعي و حكومت روحانيت مطرح بوده و وقتي نائيني از آخوند می پرسد از يك واقعيت موجود بحث مي كند. بنابراین اگر ايراد اين بوده پاسخش نيز اين است. اگر ایراد دیگری هست، آن را بفرمایید.

امثال دولت آبادی می خواستند مشروطه را به انحراف بکشانند
پارسانيا
ببینید مطرح بودن بحث حكومت اسلامي از زمان عصر غیبت آغاز می شود. فارابی در عصر غیبت با صورت کلامی مسئله را مطرح می کند. بعد هم در آثار شیخ مفید و دیگران این بحث مطرح است. حتی در عصر آل بویه این بحث به طور جدی مطرح است. یکی از دلایلی که خلیفه را ابقا می کنند و یک عالم دینی شیعی را به جای او نمی گذارند، هراس این است که اگر این عالم دینی بیاید خودش را مشروع می داند و مشکلاتی ایجاد می شود. بنابراین این مسئله از دیرباز مطرح بوده است. اما تشیع عمدتا در اقلیت بوده و این مسئله قابل اجرا نبوده است. اما فقه سیاسی شیعه به گونه ای است که همواره این تشیع اقلیت را در درون خودش هویت مستقلی می بخشیده است، ولو اظهار نکند. یعنی مجتهد در کانون خودش فتوا می داد و قضا می کرد و قضاوت می کرد و تا جایی که بسط ید داشت، آن را اجرا می کرد. البته در اجرا باید مصالح مسلمین را هم در نظر می گرفت و اختلافی در امت اسلامی نمی انداخت و این ضوابط را اجرا می کرد. بیش و پیش از همه در دوره قاجار این مسئله به فعلیت رسیده است. در بخش های مختلف جوانه می زند. به لحاظ تاریخی هیچ مقطعی همچون دوره قاجار این باور شیعی ظرفیت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی پیدا نکرده است. اما در مقطع اولی که می آید، آسیب های زیادی آن را تهدید می کند و هنوز خیلی چیزها در این مسئله نهادینه نشده است. آنچه که در عصر مشروطه در سطح فراگیر رخ می دهد، اجرا کردن همین ظرفیت در فقه سیاسی شیعی است. اتفاقا از همین ظرفیت ولایت فقیه در اندیشه و فقه شیعی است که می گویند میرزای شیرازی حکم داد و حکم او اجرا می شود. یعنی تشیعی که اخباری بودن را کنار می گذارد و حذف می کند و فقاهت و اجتهاد را نهادینه کرده و قضا در جاهایی آمده، برای اولین مثل این است که بچه ای روی پای خودش ایستاده است. بچه ای که روی پای خودش می ایستد بلافاصله زمین می خورد، یعنی اجتهاد به صورت ولایت در می آید و ولایت در حد یک حکم تحقق اجتماعی پیدا می کند. تا قبل از آن فتوا می دادند و شیعیان در زندگی خصوصی شان عمل می کردند. میرزای شیرازی یک حکم داد و این حکم تحقق اجتماعی پیدا کرد. یکی از اشکالات این نوشته این است که به امر اجتماعی توجه ندارد و این که واقعیت های اجتماعی فرایندی و پروسه ای و تاریخی است و زمانی و دورانی را باید بگذراند تا در فرهنگ نهادینه شود. جناب فارابی یا خواجه نصیر راجع به مدینه جماعیه یا جماعت سخن می گویند. این مدینه جماعت به لحاظ تاریخی هیچ تحققی نداشت. مدینه مدینه غلبه و زور بود یا چیزهای دیگر. اما امروز در تاریخ بشری تحقق پیدا کرده است. برای این تحقق خیلی از شرایط باید رخ دهد. درباره ولایت فقیه سخن می گویند، اما در جامعه ای که حاکمیت خلافت است و اسلام به آن صورت معنا دارد، این تحقق بسیار طول می کشد. در دوران قجر اولین مقطع جوانه زده می شود و حکم داده می شود. همه می دانند که حاکم باید فقیه باشد، اما در آن جا میرزای شیرازی نیامد حکم بدهد از این به بعد فقیه باید حاکم باشد. زیرا اگر فقیه بخواهد می داند نظام مناسبات روابط که خان و قدرت است، شدنی نیست. حضرت علی(ع) هم که به قدرت رسید، باز قبیله واسطه بود و رئیس قبیله که عوض می شد، همه چیز عوض می شد. این واقعیت اجتماعی آن زمان بود. باید به این مسائل توجه کرد. فقیه شیعه در دوره مشروطه می داند که این کار را می تواند انجام دهد و این بهترین کار ممکن است. بعد سخن بر سر این است که ما موضع انفعالی که داریم، می توانیم مشارکت رقابت آمیز با قدرت حاکم داشته باشیم و او را ملزم کنیم به شریعت عمل کنیم. جریان های دیگر اصلا به اندازه مشروطه در سطح مرجعیت عامه نیستند. خود همین که مرجعیت واحد شکل گرفته یک فرایند تاریخی است. خیلی چیزها باید دست می داد تا آخوند خراسانی مرجع علی الاطلاق شود. شاید با سواد تر از او هم می بودند. چنان که ائمه معصومین(ع) با سوادتر از او بودند و چنین امکانی نبود. آخوند خراسانی می داند که اگر بخواهد تهران بیاید و حکومت کند، با کدام ابزار؟ با کدام مجموعه؟ با کدام سطح از آگاهی و تکنیک و رجال سیاسی که این باور را داشته باشند و در این قضیه همراهی کنند. بنابراین تقاضا اصلا این نیست و تقاضا فقط در سطح مشروطه است. ضمن آن که این چیزی را که بیان کردم، نقض نمی کند. نه تنها از دوره قاجار که در کل دوران غیبت بحث ولایت فقیه مطرح است. به لحاظ نظری کاملا استشمام می شود و به لحاظ عملی دارد فعال می شود و شکل می گیرد. اما آن چه شدنی است و عقلای قوم می فهمند، این است که حاکم را کاری کنیم تا در چارچوب قانون عمل کند. منتها اختلافات بر سر این است که در این عمل کردن درست تشخیص می دهند یا خیر. آیا واقعا شیخ فضل الله مفسد بود و گفته شود مفسد است و فساد هم حکم محاربه و اعدام داشته باشد یا یحیی دولت آبادی و پدر او رئیس بابی های ازلی ابراهیم دولت آبادی مفسد است که هر دو شاگردان آخوند خراسانی است؟ این رئیس بابی های ازلی در تهران مدرسه درست کرده و جناب نوایی در کتاب فتنه باب بیان می کند. این مدرسه مخصوص فرزندان سید است. این ها در تهران فعال هستند و در این مجموعه می آیند و کاملا می دانند چه می خواهند. بعد که عمامه اش را کنار می گذارد، می گوید ما در تاریخ دین سازی های خوبی داشتیم و وقت آن است که دین دیگری بسازیم! یعنی معلوم می شود که جایگاه این آدم کجاست و حیات یحیی چه چیز می گوید. بنابراین این ها تشخیص موضوع است و کدام یک درست تر عمل می کردند. همان ها که شیخ فضل الله را متهم می کردند که با استبداد قجر تعامل می کند، فردا با استبداد بدتر از او تعامل کردند. البته این عیب بر آن ها نیست و این یک تجربه و فرایند است. این هم تا در فرهنگ و اجتماعی بیاید، دو-سه نسل می طلبد. نگاه کردن به حوادث به عنوان یک امر اجتماعی و الزامات خودش غیر از آن بحث نظری است و کاستی جدی این کتاب این است.

علمای بزرگی کتاب را تایید کرده اند
اکبر ثبوت
این که آیا مباحثی که در این کتاب(آخوند خراسانی و شاگردانش) بیان شده با نظرات مرحوم آخوند در سایر آثارش مثل مکاسب و کتاب القضا و کفایه و ... هماهنگ است یا خیر، بستگی به این دارد که ما چه تفسیری از نظریات مرحوم آخوند داشته باشیم. شک نیست یک تفسیر از نظریه مرحوم آخوند فقیه این است که او حتی به ولایت مطلقه و حاکمیت علمای دین معتقد بوده است. اما در مقابل تفسیرهای دیگری هم از جانب خود علما است. من چه کاره هستم؟ النقال کالبقال. من فقط مواردی را نقل می کنم از کسانی که این ها ملا هستند و به منابع مربوط به آخوند نگاه کردند و آن ها به هیچ وجه بوی ولایت مطلقه از نوشته های آخوند و منابع مربوط به آخوند در نیافته اند و نشنیده اند. من این ها را نام می برم و راجع به هر یک توضیح می دهم. حضرت آیت الله حاج میرزا احمد کفایی فرزند آخوند خراسانی که حدود سی سال کنار پدرش بوده و از مبرزترین شاگردان اوست و شاید هیچ کس را نشود پیدا کرد که به اندازه او محضر آخوند را درک کرده باشد و از آخوند استفاده کرده باشد. باز مابین معاصران خود ما حضرت استاد علامه محمدرضا حکیمی است که در عین این که معتقد به این نظام و انقلاب و حماسه سرای امام خمینی بود، خودشان وقتی علما را تقسیم می کند، مرحوم آخوند و سید محمد کاظم یزدی، آقا سید احمد خوانساری، علامه طباطبایی را در دسته کسانی می داند که اعتقادی به حکومت اسلامی و ولایت فقیه ندارند. ضمنا آقای حکیمی در مقابل همه دعواهایی که علیه این کتاب من اقامه شده، محبت کرده و نامه ای چند صفحه ای برای من نوشتند. من حدود یک صفحه از این نامه را در آغاز کتاب گذاشته ام. ایشان نوشته اند: «به حکم حدیث العقل حفظ التجارب، باید جامعه را آگاه کرد. هر کس می تواند باید برای تنزیه ساحت دین و تامین سلامت اعتقادی مسلمین و استوارمانی ارکان هدایت و حفظ نشاط فعالین نسل های جوان هر حقیقتی از حقایق دین و از نظرهای علمای دین درباره حکومت و سیاست می داند، طبق حدیث ا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عَلِمَهُ باید به گوش مردم برساند. به انتقاد دوستان گوش کند و به انتقاد دشمنان پایان دهد. نظر اینجانب آن است که کتاب جنابعالی(یعنی کتابی که مشتمل بر این نقدها است) به اعتبار اشتمال بر مطالب و نظرات یاد شده و در جهت هدفی که معروف افتاد یعنی حفظ آبروی دین خدا، پاسداری از انقلاب، تطهیر مقام روحانیت، مناسب است انتشار یابد و همه علمای دین از حوزوی و شاغل و همه رجال حاکمیت در صورت صداقت و داشتن تعهدات علاقه مندانه به ارزش های دین محمدی آن را با تامل بخوانند. نیز خلاصه ای از کتاب با اشتمال بر نظرات یاد شده تهیه شود و در مقیاسی وسیع در حوزه ها و دانشگاه ها توزیع گردد تا هم فاضلان محترم حوزوی و هم دانشجویان متعهد و باصلابت دانشگاهی از نظرهای علمای بزرگ مطلع گردند و معیارهایی در دست داشته باشند و با تبلیغات گوناگون دچار هیچ گونه سقوط و انحراف و سرخوردگی نشوند.» ایشان ضمنا در مقاله ای هم که به گفتگو از کفایه الاصول اختصاص داده اند، فرموده اند: «کتاب بسیار مفیدی اخیرا تالیف یافته که به نظر اینجانب باید علما و مراجع و افاضل فرهیخته حوزوی و دانشگاهی آن را با دقت بخوانند و خلاصه ای از آن تهیه شود و در میان جوانان کشور توزیع گردد، کتاب های دیدگاه های آخوند خراسانی و شاگردانش. باید موانع نشر آن برطرف گردد. آنچه از این کتاب تا آن جا که قسمت هایی از آن را خوانده ام، از نظر این ناتوان اهمیت دارد و امروز و با تجربه سالهای گذشته پس از انقلاب می تواند از انحلال اعتقادی نسل های جلوگیری کند و زبان دشمنان را کوتاه کند، دیدگاه های متفاوت عالمان بزرگ دین امثال آخوند خراسانی درباره سیاست و حکومت دینی است. یعنی بزرگانی که بیشتر بر پایه تاملاتی در واقعیات مختلف می اندیشند و تحقق حاکمیت دینی را آسان نمی دیده اند» این مطلب علامه حکیمی است. اما حضرت آیت الله گرامی نیز که در رده مراجع قم هستند، چند نامه محبت آمیز به من نوشتند و قبل از این که من کتاب را خدمت شان عرضه کنم، خودشان کتاب را پیدا کرده بودند و نامه ای برای من نوشتند و مرقوم فرموده اند: «اصل دفتر مذاکرات مرحوم آخوند و مرحوم نائینی و دیباچه این دفتر که نوشته و تحقیق حضرتعالی است را دقیقا خواندم. همگی چیزهایی است که مکرر در سال های ۵۷-۵۸ اجمالا به دوستان گفته بودم» دقت می کنید که بر خلاف کسانی که می گویند من با توجه به حوادث دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ این کتاب را نوشته ام، ایشان می گویند سال ۱۳۵۷-۱۳۵۸ این حرف ها را به دوستانم گفته ام. ایشان یک مرجع بزرگوار است و دعوایی هم با حکومت ندارد و وقتی این حرف ها را می زند، می تواند سابقه این حرف ها را حداقل تا آن موقع برساند. ضمنا نواده مرحوم آخوند خراسانی و تنها مجتهد باقی مانده از نسل ایشان حضرت آیت الله آقای کفایی خراسانی که از استادان مبرز قم هستند را هم من نه تنها دیده ام و زیارت نکرده ام، اما وقتی کتاب من به دست ایشان رسیده نامه محبت آمیزی نوشته اند که بخشی از آن را می خوانم: «پس از عرض تهیت و پرسش از صحت وجود شریف، سپاس خود را به جهت ارسال نسخه ای از کتاب دیدگاه های آخوند خراسانی و شاگردانش تقدیم می دارم. خداوند منان کوشش های شما را در راه این هدف مقدس ارج نهد و پاداشی شایسته دهد. این کتاب در تمام ابعادی که از حیات آخوند خراسانی مورد تحقیق قرار داده، تالیفی ارزنده و در خور تحسین است. به ویژه از جهت واکاوی اندیشه های اجتماعی و سیاسی این ابرمرد تاریخ روحانیت تشیع ارزشی افزون دارد. ما در دورانی به سر می بریم که گروهی تاریخ باف در چهره مورخ به تاریخ پرداخته اند و آرمان ها و پیش داوری های خویش را به عنوان نتایج تحقیقات تاریخی عرضه می کنند. در میان این اراجیف و اباطیل نوشته ای متقن و استوار مانند تصنیف آن جناب که روایتی است معتبر و به طریقی مورد اعتماد از فقیهی خبیر چون مرحوم آیت الله العظمی شیخ آقا بزرگ تهرانی از جایگاهی والا و پایگاهی رفیع برخوردار است». ایشان می فرمایند: «اطلاعات خانوادگی از اندیشه های سیاسی و اجتماعی آخوند خراسانی که از طریق مرحوم والد آیت الله العظمی آقا میرزا احمد کفایی به اینجانب انتقال یافته است، بر روایت آن جناب از مرحوم عم بزرگوارتان شیخ آقا بزرگ انطباق کامل دارد و بر صحت آن چه شهادت می دهد. روشنگری های کتاب دیدگاه های آخوند خراسانی و شاگردانش در زوایای پنهان و تاریک تاریخ مشروطیت ایران نقشی تاثیرگذار در انتقال پاره ای از حقایق این حادثه بزرگ تاریخ به نسل معاصر دارد. امید است دستاوردهای ارزشمند این کتاب دستمایه تحقیقات راستین محققان جوان عصر حاضر گردد» ضمنا عرض کنم که حضرت آیت الله کفایی رساله ای درباره احوال و افکار و آثار مرحوم آخوند نوشته اند. در آن کنگره اولی که از طرف حکومت برای مرحوم آخوند خراسانی برگزار شد، از آیت الله کفایی درخواست شد که شما هم اثری بدهید که به مناسبت این کنگره منتشر شود. ایشان هم با کمال لطف خودشان این مقاله را دادند و آن ها هم چاپ کردند. اما تمام آنچه مربوط به آرای سیاسی آخوند بود و با نظریه غالب موجود تفاوت داشت را حذف کردند! همه سخن این است که یک برداشت و تفسیر از آخوند این است که آخوند معتقد به ولایت مطلقه است. اما اجازه دهید در کنار آن نظرات دیگرانی که معتقدند او موافق نبوده نیز منتشر شود. اما این که صرف این که چون این برداشت با ولایت مطلقه نمی خواند، دروغ است، بحث دیگری است. می توان گفت بر اساس تفسیری که می گوید آخوند ولایت مطلقه را پذیرفته بوده، این حرف ها درست است، اما به طور مطلق نمی توان گفت این حرف ها باطل است. برای این که نظریه آخوند یک تفسیر ندارد. اگر کسی تفسیری ارائه می دهد، تفسیرش محترم است، منتها میرزا احمد کفایی که پسر آخوند است، حق دارد تفسیر خودش را داشته باشد. آقا میرزا عبدالرضا کفایی خراسانی که نواده آخوند است حق دارد تفسیر خودش را داشته باشد. علامه حکیمی و دیگران هم حق دارند تفسیر خودشان را داشته باشند. دعوا بر سر این نیست که فلان نوع حکومت خوب است یا خیر، بحث بر سر تفسیری است که از دیدگاه های یک فقیه می شود. حالا از دیدگاه های این فقیه نیز تفسیرهای متفاوت می شود، حرف این است که اجازه دهید تفسیرهای مختلف ارائه شود و چیزی بیشتر از این هم نمی خواهیم.

بحث من سندیت کتاب نیست
حمید پارسانیا
بحث من راجع به سندیت این مساله نبود. من حتی می گویم اگر این حرف ها درست هم باشد، باید دید که صحبت آخوند مال کجاست. اصل ولایت فقیه را قبول ندارد یا می گوید الان نمی شود اجرایش کرد؟ یک موقع آخوند می گوید ما نمی توانیم آن را اجرا کنیم و یک موقع ما امروز می گوییم نمی توانیم اجرایش کنیم. زمانه فرق می کند. خیلی ها الان معتقدند نمی توانیم اجرا کنیم و اشکالی ندارد و این نظر آن هاست. نوعا نوعی استصحاب قهقرایی نسبت به صدر مشروطه از جریان های اندیشه های سیاسی مدرن داریم که البته در این مساله آنچنان نیست، یعنی می خواهیم بگوییم اصلا آخوند دنبال جمهوریت مدرن بوده است. این یک بحث است. بحث دیگر استشهاد به بحث های تاریخی راجع به شرایط آن زمان است که می توانیم اجرا کنیم یا خیر. آقای حکیمی که زمانی می گفت می توانیم اجرا کنیم و الان می گوید نمی توانیم. حالا ایشان از حرف جناب آخوند آن موقع می خواهد بگوید که برای امروز نمی توانیم اجرا کنیم. مرحوم آقای خویی اصلا بعد از آخوند در همان حد مشروطه را هم که مرحوم نائینی می گوید، نمی پذیرد. ما یک ولایت مطلقه داریم و یک ولایت عامه داریم. اگر با دقت فقهی و اصولی اطلاق و عموم گفته شود، ولایت عامه چون نطاق لفظ هست، قوی تر از ولایت مطلقه است که اطلاق لفظ باشد. عین تعبیر نائینی است. آنجا دنبال مشروطه است، اما ضمن استدلال هایش از ولایت عامه یاد می کند و می گوید ولایت عامه نمی توانیم داشته باشیم و الان می خواهیم مشروطه داشته باشیم. حالا آن حرفی را که برای آن موقع زده را برای امروز بگوییم، درست نیست. شاگردان مرحوم نائینی هم گفتند نمی توانیم و عقب زدند. امام(ره) گفت می توانیم و وارد شد. حضرت آقای خویی گفت نمی توانیم احیانا یا وارد نمی شد. اما بعد از این که انقلاب شد گفت نگویید نمی توانیم، الان باید طور دیگری با این مساله و واقعیتی که آمده مواجه شویم. الان اگر این مساله شکست بخورد، تحلیل متناسب با خودش را دارد. ما به زمان قبل بر می گردیم یا چیز دیگر. باید تحلیل شود. اصلا اشکال من چیزهایی که ایشان فرمودند نیست، اصلا ما چه کار داریم دیگران راجع به آخوند چه می گویند. من سراغ متن می روم. شرح کتاب قضای آخوند صریح است یا کتاب حاشیه مکاسب ایشان صریح است. استدلال به اندازه حد وسط جواب می دهد. استدلالی که در مکاسب هست، حد وسطش امور حسبیه است. در حدیث پیمانه دنبال کردم. در حد امور حسبیه دلیل مرفق عقل و نقل می شود. به هر حال بحث این است که آخوند عاقل است و عقل دارد. در کتاب قضایش از ولایت مطلقه می گوید عموم دارد یا اطلاق دارد و بحث قاضی را تعمیم می دهد. او که در این کتاب ها این حرف ها را دارد، در جای دیگر نمی گوید که این حرف ها دروغ است. نه او می گوید این حرف آرمانی ماست. آنجا حرف هایش درست است و می گوید ما نمی توانیم امروز انجام دهیم. آقای آخوندی که می خواهی حکومت اسلامی تشکیل دهی من را به عنوان فقیه جامع الشرایط قبول داری؟ پس می گویم نکن. من به تو حکم می کنم و امروز باید در این چارچوب عمل کنی و بقیه در این چارچوب عمل کنند. حرف من این است که فتوای آخوند را یک جا قرار دهیم، بحث های تحلیل اجتماعی او را یک جا قرار دهیم، نقد فتوای او را فتوایی و نقد تحلیل اجتماعی او را با تحلیل اجتماعی انجام دهیم. چه مقدار این ها قدرت شناخت مسائل اجتماعی را داشتند؟ نقد دیدگاه های اجتماعی مرحوم آخوند یا شیخ فضل الله و دیگران اصلا فتوایی نیست، بلکه دعوای شناخت شرایط محیطی و اجتماعی است که نمونه هایی را ذکر کردم. این حرف ها برای این مقام آمده و لذا این حرف های آخوند اصلا منافاتی با آن فتوایش ندارد که بگوییم که آخوند قائل به ولایت در حد امور حسبیه یا ولایت مطلقه یا ولایت عامه نبود. میرزای نائینی بود اما اصلا در مقام اجرا معتقد نبود که امروز باید اجرا شود. خود امام در مقطع اول نبود و بعد گفت می توانیم و وارد هم شد. حالا باید دید این می توانیم چه ظرفیت هایی ایجاد کرد. مرجع شیعه بعد از انقلاب مشروطه تمام افتخارش این است که نماینده دست چندم انگلستان که آنجا آمده و غالب شده، چه شگردی را به کار برده که این آدم جلوی او بلند نشود و او جلوی او بلند شود! این همه توانی است که مرجعیت شیعه در آن مقطع دارد. بعد از انقلاب گفتمان جهانی جهان اسلام در حال تغییر است. این زمان آگاهی چه حادثه ای رخ می دهد؟ ادبیات تمام مسائل تاریخی ما دو مرتبه زنده می شود. این نشان می دهد که جهان اسلام در فضای مفاهیم خودش زندگی می کند و مشکلاتش هم دو صد چندان می شود. اگر پیامبر(ص) مدینه را تشکیل نمی داد، آیا ما سوره توبه داشتیم؟ این همه منافق داشتیم؟ حالا به دلیل این که این همه منافق و کفار به وجود آمدند آیا پیامبر(ص) باید عقب بنشیند؟ این ها تحلیل های اجتماعی است. به خاطر مسائلی که امروز پدید آمده، باید به شرایط عهد قجر زندگی کنیم؟ این اصلا بحث فقهی نیست و بحث اجتماعی است و تحلیل اجتماعی دارد. ممکن است نظر آقای گرامی و آقای حکیمی متفاوت باشد، عیبی ندارد. اما بدانیم سر چی بحث می کنیم و به تهافت و تناقض گویی درون کلام آخوند منجر نشویم. آخوند در یک شرایط تاریخی ناظر به مسائلش سخنی گفته است. فتوا نیست. اگر فتوا بود امروز برای ما بحث فتوایی داشت. اما بحث تحلیل اجتماعی برای امروز ما حجیت ندارد. اصلا ناظر به آن است. ممکن است درست گفته باشد و ممکن است غلط گفته باشد. درست هم گفته باشد، برای این شرایط نیست که بخواهیم از آن در این جا تعمیم دهیم. عرض من این است. ممکن است ما هم همان حرف را داشته باشیم، اما درست استدلال کنیم. تقلب نکنیم و بگوییم کسی حرفی را برای جایی زده از اعتبارات استفاده کنیم. اصلا این شد استدلال که فلانی هم این را گفته است؟ اگر نقد ما این بود که این سند درست نیست، آن موقع بحث سندی درست بود. من اصلا نقدم را متوجه سند نکردم و بحث خودم را ناظر به مساله فتوایی کردم. اما حوزه دیگر نقد می ماند که نقد اجتماعی کتاب است. نقد اجتماعی ناظر به تفسیر فضای اجتماعی است. فرض کنیم که همه این کتاب حق باشد یا باطل باشد یا ... آیا این کتاب در این شرایط اجتماعی چه کارکردی دارد و دیگران با شما چگونه رفتار می کنند؟ درست عمل می کنند یا نمی کنند، بحث دیگری است. به آقای حکیمی بفرمایید که خوشبختانه این کتاب خوب منتشر می شود. بهتر از این نمی شد منتشر شود. اگر جلوی این ۵۰۰ جلد را نمی گرفتند، این همه در دسترس همه نبود. الان این کتاب در دسترس همه هست، نقدها و سایر مطالب در اختیار همه هست. شاید هم این نقدها بد عمل کردند. من به این چیزها کاری ندارم. اما مساله این است که عملکرد بحث های آن زمان امروز که در یک شرایط مواجهه جهانی قرار گرفته ایم، چیست. این را باید تحلیل کنیم. یک وقت درباره کتاب ۲۳ سال بحث می کنیم که آن هم از بیت شریف مرحوم آقابزرگ بیرون آمد. ما یک موقع نقد مستند می کنیم. ما یک موقع بحث نظری می کنیم و یک وقت بحث می کنیم که در آن زمان تاریخ تعامل اجتماعی داشت. امروز کتاب هایی مثل آن کتاب با حوزه فرهنگ و دینی نمی تواند عملیات کند. اما این کتاب می تواند به خوبی عملیات کند و یک فرصت هم هست. اصلا حرکت اجتماعی ما بدون این بحث نمی تواند پیش برود. اما در بحثی که می شود، باید بحث شکل منطقی خودش را داشته باشد. این که بگوییم فلان کس تایید کرد، برای نقد اجتماعی خوب است، می فهمیم چه جریان اجتماعی سوار می شود و چه جریانی دارد می رود. امام می فرمود اگر امروز این حرکت سیلی بخورد، ما به سابق بر نمی گردیم. ممکن است ایشان اشتباه می گفت، اما می گویم در تحلیل باید این چیزها را دید و این مسائل را باید تحلیل کرد. آن موقع دیگر بحث فقهی محل مناظره نیست و این کار جامعه شناسان است.

از کتاب چماق در نمی آید
اکبر ثبوت
من خوشحالم که آقای پارسانیا بالاخره فرمودند که من و ایشان با هم اختلافی در مورد این مسائل و نقدها نداریم. ضمنا همان طور که من در آغاز سخن گفتم، من در این کتاب تاریخ نوشته ام. حالا اگر کسی از آن ایدئولوژی در آورده تقصیر من نیست، تقصیر کسانی است که جلوی نشر درست کتاب را گرفته اند. در نتیجه کتاب به صورت مثله در آمد و از این مثله شماری آمده اند چماق و ایدئولوژی درست کرده اند. مشکل نشر را حل کنید، کسی از کتاب چماق در نمی آورد. از این کتاب به واقع چماق در نمی آمد، اما وقتی مثله شد و جلوی نشر صحیحش را گرفتند، این طور شد. گذشته از آن اگر من به سخنان میرزا احمد کفایی و آقای حکیمی و دیگران استناد کردم، از این بابت بود که بگویم بالاخره یک تفسیر از نظر مرحوم آخوند وجود ندارد.

همچنین گزارش تصویری این نشست را اینجا مشاهده کنید.

گزارش این برنامه را می توانید در روزنامه اعتماد، خبرگزاری مهر، خبرگزاری رسمی حوزه(حوزه نیوز)، خبرآنلاین، خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) و روزنامه صبح نو نیز مطالعه کنید.

منبع  +

 

 

 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود