کد خبر: 5991

تاریخ انتشار: 1395-10-10 - 09:53

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگی / حوزه علمیه / چهره ها / سیاسی اجتماعی / مطالب دیگران- سیاسی / مطالب دیگران- انقلاب اسلامی / جریان شناسی
+1
بازدیدها: 1 741

آیت الله میلانی: از موضع جانشین رهبری در جنبش تا کناره گیری؛ رسول جعفریان

آنچه در اینجا آمده، مطلبی است که بنده به مناسبت مجموعه ای که برای این بزرگمرد فراهم آمده نوشته ام، هرچند اصل آن در کتاب جریانها نیز آمده و در اینجا با افزوده ها اصلاحات آمده است. فکر می کنم آیت الله […]

آیت الله العظمی میلانی یکی از استوانه های علم و سیاست در دوره پهلوی دوم است. از نقطه نظر علمی، دوران تحصیل و تدریس وی در نجف، تا زمان استقرار در مشهد و داشتن کرسی تدریس در سطح درجه یک، و تا پایان عمر، مرجع و معلمی مقبول و شناخته شده است. از نقطه نظر سیاسی، وی با کوله باری از تجربه های سیاسی عراق، وارد ایران شد و در جریان جنبش انقلابی سال 1341 و پس از آن تحت رهبری امام خمینی، قدرت مندانه وارد میدان مبارزه گردید. در تمام این سالها تا اوائل دهه پنجاه، تکیه گاهی استوار برای انقلابیون بود، چنان که نوشته ها و بیانیه های ایشان از انقلابی ترین و تندترین نوشته ها بود. ظهور جریان نوگرایی دینی خاص در اواخر دهه چهل و اوائل پنجاه، و انعکاس برخی از مسائل آن در بیت ایشان، سبب انفعال و انزوای سیاسی ایشان گردید، امری که با واکنش منفی برخی از انقلابیون همراه بود.

 

آیت الله میلانی: از موضع جانشین رهبری در جنبش تا کناره گیری؛ رسول جعفریان

 

 

آيت الله العظمی سید محمدهادى ميلانى (1262 ش (7 محرم 1313ق) متولد و در 17 مرداد 54 فوت کرد و در 18 مرداد[1] دفن شد. وی که در نجف تحصیل کرده بود و همانجا موقعیتی داشت، اندکی پس از سال 1330 به مشهد آمد.[2] با ورود ایشان به مشهد، به دلیل موقعیت و شهرتی که در فقه و تدريس در عتبات داشت، عملا حوزه مشهد را وارد مرحله تازه اى كرد و به آن رونق بخشيد. این رونق علاوه بر آن که به دلیل برتری موقعیت علمی وی به عنوان یک تحصیل کرده زبده نجف بود، از این ناحیه هم بود که وی برابر برخی از جریان های فکری حوزه مشهد، جانبدار مسائل عقلی نیز بود و می توانست پشتوانه ای برای جریانی باشد که با برآمدن مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان وی، در دهه بیست رو به ضعف رفته بود.

اعتبار آیت الله میلانی به عنوان یک فقیه زبده آن هم در شهر مقدس مشهد، روز به روز در تزاید بود، به طوری که علاوه بر مشهد، در سایر شهرها نیز روی شخصیت وی حساب شده و به عنوان کاندیدای مرجعیت پس از آیت الله بروجردی مورد اشارت بود.

زمانى كه نخستین صداهای اعتراض روحانیت به رهبری امام در قم آغاز شد آيت الله ميلانى با قدرت تمام وارد ميدان مبارزه با شاه شد. این نکته بسیار مهمی بود که می توانست انقلاب را در سطحی وسیع تر مطرح کند. مواضع آیت الله میلانی چنان قاطع و انقلابی بود که بر اساس اسناد و مدارك برجاى مانده باید گفت، در مسائل مبارزاتى و موضعگيرى هاى سياسى، آیت الله میلانی، پس از امام، نفر دوم به حساب مى‌آمد.

این زمان، امام مشتاق بود تا آيت الله ميلانى به قم بيايد. به نقل از شيخ على تهرانى، وى و آقاى هاشمى رفسنجانى از طرف امام مأموريت يافتند تا اين پيشنهاد را با ايشان در ميان بگذارند اما آيت الله ميلانى رها كردن حوزه مشهد را كه به دست او رونقى يافته بود، به مصلحت ندانست.[3]

مواضع آیت الله میلانی در باره مراحل مختلف نهضت در منابع آمده و نیازی به تکرار آن نیست، اما نکته مهم آن است که پس از دستگيرى امام، آقاى محمد هاشميان رفسنجانى طى نامه‌اى كه به آيت الله ميلانى نوشته، از وضعيت متشنّج قم و اظهار علاقه فضلاى انقلابى قم براى درخواست از ايشان براى آمدن به قم سخن گفته، مى نويسد: ما سرپرست نداريم، حضرتعالى اگر براى هميشه هم حاضر نيستيد به قم بياييد تا موقعى كه حضرت آيت الله العظمى خمينى از چنگال يزيديان نجات يابند در قم، حوزه را حفظ فرموده و نگذاريد اين كانون تشيع از هم بپاشد.[4] طبعا جدا کردن آیت الله از مشهد و حوزه آن که ستون اصلی آن شده بود، بسادگی امکان پذیر و شاید به مصلحت هم نبود.

دانش فقهى و توان وى در تعليم و تربيت شاگردان نيز رتبتى خاص براى وى به وجود آورده بود. نفوذ او در خراسان بسيار نيرومند بود، آنچنان كه برخى از شاعران معاصر او را سلطان بى تاج و تخت ناميده بودند.[5]

در مسائل سياسى، صراحت او در برخورد با مسائل، تعابير تند و كوبنده و حساسيت او روى مسائل مختلف سياسى، در سراسر اعلاميه هايى كه از وى انتشار يافته، آشكار است. وى محور مبارزات مشهد بود. البته در همان زمان وى در مشهد از ميان روحانيون مخالفان فراوانى (مانند شمارى از معارفى‌ها، ميرزا احمد كفايى، حاج ميرزا حسين فقيه سبزوارى و غيره) داشت، اما به دليل موقعيت علمى استوار او كسى تاب مخالفت جدى با او را نداشت. در واقع تحولات خرداد 42 سبب شد تا موقعيت آيات ميلانى و قمى افزوده شده و موقعيت آيت الله فقيه سبزوارى و كفايى در درجه سوم قرار گيرد.[6] در يك گزارش از ساواك آمده است: «پس از جريانات دوسال اخير آيات الله كفائى و فقيه سبزوارى تقريبا در درجه سوم از نظر مردم قرار گرفته‌اند؛ به طورى كه منزل آيت الله كفايى كه هميشه مورد مراجعه مردم بود، امروز شبانه روز 20 نفر مراجعه مى كنند... آيت الله شاهرودى كه نماز او در مشهد اول نماز از لحاظ جمعيت بود، اخيرا مشاهده گرديده در نماز مغرب بيش از 3 الى 5 نفر پشت سر او نماز نمى‌خوانند».[7]

آيت الله ميلانى فعاليت سياسى خود را محدود به مشهد نكرد بلكه فعالانه در بيشتر قضاياى مهم سياسى اين دوره شركت داشت. ساواك روى وى حساسيت زيادى داشت و از ملاقات‌هاى او با ديگران سخت مراقبت مى‌كرد. در اين مدت، از بسيارى از شهرها، نامه‌هايى براى آيت الله ميلانى فرستاده شده و در غياب امام، از ايشان كسب تكليف مى‌كردند.[8] در جريان دستگيرى امام در خرداد 42، زمانى كه بيشتر علماى شهرستانها به تهران آمدند، آيت الله ميلانى به رغم آن كه يك بار هواپيماى حامل ايشان را از ميان راه به مشهد باز گرداندند، بار ديگر عازم تهران شدند و رهبرى فعاليت مراجع و علما را براى آزادى امام در دست گرفتند.[9]

آقاى ميلانى كه پيشينه مرجعيتش به قبل از زمان مرجعيت امام مى‌رسيد، به شدّت مبلّغ امام بود و حتى گاه و بيگاه در اعياد، رساله ايشان را به عنوان عيدى به ديگران مى‌داد.[10] برخورد آيت الله ميلانى با رژيم بسيار تندتر از ساير مراجع بود و در اين باره سياسى‌تر و محاسبانه‌تر مى‌انديشيد. همچنين عباراتى كه وى در اطلاعيه‌هاى خويش مى‌نوشت، سرشار از مفاهيم سياسى روشن و از سر آزادى خواهى و قانون‌گرايى بود. در اطلاعيه‌اى كه به مناسبت آمدنش به تهران صادر كرد، آمده است: « . . . به تهران آمدم تا به دنيا اعلام كنم اين قيام و نهضت به هيچ وجه صورت ارتجاعى ندارد، بلكه نهضتى است كه ملتى مسلمان براى مقابله حكومت هاى جابرانه با پيشوايى مقامات عاليه روحانى تعقيب مى كند. هدف ملت مسلمان اين است كه بيش از اين به مصالح دنيايى و دينى آنان تجاوز نشود. بايد حكومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را بايد به خودشان واگذار كرد. قانون بايد حكومت كند نه فرد و در هيچ آئينى افراد حق ندارند به ميل خود قانون وضع كنند» .[11]

علاقه وى به امام و حساسيت او روى فشارى كه به امام وارد كرده بودند، براى همه مشهود بود. موقعيت آيت الله ميلانى تا به آن پايه بود كه شيخ شلتوت، با وى اظهار همدردى كرد و ايشان هم نامه مفصلى در شرح اوضاع ايران براى وى نوشت.[12] از مجموعه اسناد برجاى مانده از ايشان، ارتباط نيرومند او با آيت الله قاضى طباطبائى در تبريز، آيت الله خادمى در اصفهان، آيت الله محمد تقى آملى در تهران، آيت الله خويى در نجف و بسيارى از اعلام ديگر، براى ايجاد هماهنگى به دست مى آيد. يكبار هم ايشان با شنيدن اين كه آيت الله شريعتمدارى نامه مشترك علما را امضا نكرده است، با نوشتن نامه اى به ايشان، از خطراتى كه به خاطر تفرقه همه را تهديد مى‌كند، ياد كرد.[13] آقاى شريعتمدارى شرح مفصلى در باره علت عدم امضاى خود براى ايشان نوشت.[14] در همين نامه، شرحى هم در باره تأسيس دارالتبليغ براى آيت الله ميلانى نوشته كه آن هم به دليل استفسار آيت الله ميلانى بوده است.

در نامه اى كه آيت الله ميلانى، در هيجدهم خرداد 44 براى آيات مشكينى و ربانى شيرازى نوشته از پنج خواسته روحانيت در كشور، ياد مى كند به اين شرح «در اين مملكت قانونى بر خلاف قوانين مذهبى مجرى نگردد. اين مملكت تحت استعمار كفر نباشد. مجلس منتخب ملت و نمايندگان وكلاى حقيقى ملت باشند. طراز اوّل ناظر باشند. ملت به حقوق خود از اين همه منابع ثروت در جهت اقتصادى و از ساير جهات در مرحله حيثيات و شؤونى برسد».[15]

شاه در سفرى كه در 17 فروردين 44 به مشهد رفت، تلاش زيادى براى ملاقات با آيت الله ميلانى كرد كه سرسختى ايشان مانع از انجام اين ملاقات شد.[16] پيش از آن در سال 41 نيز يك بار كه ايشان حاضر به رفتن به حرم براى ديدار شاه نشد، وقتى  روزنامه‌اى خبر آمدن آيت الله ميلانى را اعلام كرد، ايشان به شدّت آن را تكذيب نمود.[17] شدّت برخورد آقاى ميلانى با دستگاه پهلوى در صدور حكم اعدام منصور از سوى وى آشكار مى شود.[18]

حضرت آيت الله انوارى نيز تأييد كردند كه امام اين حكم را تأييد نكردند اما آيت الله ميلانى كشتن شاه را تأييد كرد كه بعد چون بچه ها نتوانستند شاه را به دست آورند، منصور را كشتند. اخيرا جناب آقاى بادامچيان ضمن نوشتن مقاله اى به نقد آن اظهار نظر پرداخته و با سپاس از نقش آيت الله انوارى، و بيشتر ناظر به بيانات آقاى انوارى كه بنده در مقالات تاريخى دفتر شانزدهم چاپ كرده ام، نشان داده اند كه ترور منصور با رضايت شرعى آيت الله ميلانى همراه بود. واسطه اين كار نيز عباس مدرسى، مرحوم حاج سيد تقى خاموشى و حاج على اكبر حيدرى بودند. ايشان مى گويد كه بنده هم پس از آزادى در سال 44 به مشهد رفتم و خدمت آيت الله ميلانى رسيدم. ايشان به من گفتند كه دوستان در زندان گفته اند كه كشتن منصور به حكم من بوده است. مگر آنجا جاى راست گفتن است؟[19]

به هر روى سابقه مبارزات پردامنه آيت الله ميلانى با رژيم پهلوى با وجود آن همه اطلاعيه و نيز آنچه در حال حاضر انتشار يافته، كاملاً روشن است.[20]

با آرام شدن اوضاع سياسى، و به دلايلى چند، فعاليت سياسى آيت الله ميلانى كاهش يافت. آقاى فاكر[21] كه از نزديك با آيت الله ميلانى ارتباط داشت، اظهار كرد: «كسانى با كشاندن آيت الله ميلانى به سمت بحث ولايت اهل بيت، به تدريج ايشان را از سياست جدا كردند. همين مسأله بود كه سبب شد ايشان در سالهاى آخر عمر، تحرّك سياسى خود را از دست بدهد». شيخ على تهرانى كه به گفته خود، در كار پاسخ گويى به استفتاءات، دستيار آيت الله ميلانى بوده، مى­گويد، پس از آن كه شاه دو پزشك را در عمل جراحى آپانديس آقاى ميلانى فرستاد، در سفر شاه به مشهد، آقاى ميلانى حاضر به ديدار نشد، اما پسرش محمدعلى را براى قدردانى فرستاد. به همين دليل، من ديگر به سراغ ايشان نرفتم. علت را پرسيدند، گفتم چرا با آن سفت و سختى با شاه مخالفت كرديد اما بعد فرزندتان را براى اظهار قدردانى بديدنش فرستاديد؟ تهرانى با اشاره به اين كه شايد دليل آن اين بوده كه ايشان ديده است كه مبارزات به چپ گرايى كشيده مى شود، مى گويد، پس از يازده سال ارتباط من با ايشان قطع شد.[22]

عزّت الله سحابى مى­گويد كه وقتى در سال 49 به مشهد رفته و خواسته است با آيت الله ميلانى ديدار كند، طاهر احمدزاده گفت است كه ابتدا با آقاى خامنه اى مشورت كنند و ايشان موافق ديدار آنان نبوده است. سحابى مى­نويسد: آقاى ميلانى آن زمان مورد اعتراض مبارزين قرار داشت، زيرا تحت نفوذ پسرش از مبارزين فاصله گرفته بود.[23]در واقع بايد گفت يكى از جريان هاى مخالف حركت روحانيون انقلابى، جريانى بود كه به ولايتى ها شهرت داشته و در قم، مشهد و اصفهان نفوذ داشت. اين در حالى بود كه آقاى ميلانى در جريان حوادث سالهاى 41 ـ 44 ميان مراجع، پس از امام خمينى و در كنار آيت الله قمى، تندترين مواضع را بر ضد رژيم داشت.

از اواخر دهه چهل به تدریج تغییری در مواضع آیت الله میلانی نسبت به مسائل انقلاب پیش آمد. دو مسأله مهم اتفاق افتاد که تردیدی را ایجاد کرد. نخست کتاب شهید جاوید بود و سپس بحث‌های مربوط به دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد. هر دو ماجرا یک وجه مشترک داشت و آن این بود که انقلابی‌ها، ولایتی نیستند و در ولایت آنان تردید وجود دارد. شهید جاوید منکر علم امام حسین (ع) نسبت به شهادتش شده بود چنان که نسبت به دکتر شریعتی نیز این اتهامات بالا گرفت. در این زمینه، فشار روی آیت الله میلانی زیاد شد و کم کم ایشان با انقلابیون فاصله گرفت. این در حالی بود که زمانی آیت الله میلانی با پدر مرحوم شریعتی رفاقت صمیمی داشت، چنان که در دوره‌ای از حسینیه ارشاد هم دفاع کرده بود.

آيت الله ميلانى مناسبات بسيار خوبى با محمد تقى شريعتى داشت و رفت و آمد او به بيت آقاى ميلانى در حدى بود كه مرتب در بيرونى ايشان نشسته و در ارتباط با وى بودند. اما داستان حسينيه ارشاد كه بالا گرفت، به تدريج آيت الله ميلانى، زير فشار انتقادهاى برخی از روحانيون تهران به حسينيه ارشاد، از آن فاصله گرفت. به عبارت ديگر و تحت شرايطى كه در جاى ديگرى مرتب اشاره كرده ايم، نگاه آيت الله ميلانى به جريان انقلابى با ادعاى دور شدن آن از ولايت، منفى شده بود. اين شرايطى بود كه گفته می‌شد عامل اصلى آن سيد مرتضى جزائرى از نزديكان آيت الله ميلانى و برادر همسر فرزند ايشان يعنى سيد محمد على ميلانى ايجاد كرده بود. آيت الله ميلانى در پاسخ پرسش شخصى با نام قاسم دماوندى كه از وى سؤال كرده بود كه رفتن به حسينيه چه حكمى دارد، اين چنين جواب داد:

مرقوم مورخ 20/5/51 جنابعالى واصل گرديد. بلى لازم است از رفتن به آن محل و خواندن كتاب­هاى مزبور خوددارى نماييد (همان: 248).

يكبار همين آقاى جزائرى به عبدخدايى گفته بود: ديدى اين على شريعتى وهابى چه غوغايى به پا كرد؟[24]

در انتهاى متن چاپى در اين كتاب، امضاى اعلاميه، به اسم محمدعلى ميلانى آمده است! متن عكسى اعلاميه براى روشن كردن اين كه نام محمدهادى است يا نه، دست كم براى من قابل خواندن نبود. تصوير اين نامه در مجموعه اسناد آيت الله ميلانى (چاپ سه جلدى) ظاهرا نيامده است. شايد محمدعلى پسر آيت الله ميلانى اين جوابيه را نوشته باشد. شريعتى هم در پاسخ اين برخوردها نامه اى به ايشان نوشت و با اشاره به اين كه آنان از آمدن آيت الله ميلانى به مشهد خوشحال شده­اند و اميدها داشته­اند، اشاره به حصارى كه اطراف ايشان را گرفته كرده و با طعنه­هاى فراوان و اشاره به اين كه درخانه شما بسته شده و از پشت درى به روى خواص باز شده، ايشان را با آيت الله كفايى و بهبهانى مقايسه كرد. شريعتى مى­گويد كه بيست سال است كه با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شده ام و در اروپا و ايران، در دانشگاه و بازار، با شور و اخلاص و افتخار مبلغ شخصيت علمى و اجتماعى شما بودم... براى من از دست رفتن شما فاجعه­اى است كه نمى­توانم جبرانش كنم. سپس با اشاره به مسائل الجزاير و فلسطين و سكوت روحانيت در قبال آنها، از اين كه نسبت به ولايت مسأله­اى پيش آمده و ايشان توصيه به نرفتن به حسينيه ارشاد كرده­اند، برآشفته و تأكيد مى­كند كه از ترس فتوا اين نامه را ننوشته و تأكيد مى­كند كه براى ما سخت ناگوار است كه مرجع بزرگ علمى و دينى ما، امروز، بر كتاب راه بهشت و شجره الانسان... تقريظ مى نويسد و... آنگاه بعثت و ايدئولوژى مهندس بازرگان و يا اسلام شناسى مرا تحريم و تكفير مى­كند.[25]

حساسيت اصلى آيت الله ميلانى، روى مسأله ولايت بود و از آن جماعتى بود كه به دليل مسأله ولايت، از دايره مبارزه خارج گشتند. موضع گيرى آيت الله ميلانى عليه شريعتى، موقعيت دكتر را در مشهد متزلزل كرد و منبرى ها شديدا عليه او موضع گرفتند. يك بار شريعتى در مشهد به سراغ آیت الله حاج شيخ غلام­حسين ترك (تبریزی) رفت و عقايد خود را بر او عرضه كرد. شيخ، عقايد شريعتى را در باب ولايت، صحيح دانست و به گفته عبد خدايى، پسر حاج شيخ غلامحسين، قدرى از اين مخالفت­ها در مشهد كاسته شد، زيرا شيخ، مورد تأييد بيوت علما در مشهد بود.[26]

به هر روی، سال­های پایانی عمر آیت الله میلانی، برای انقلابیون، سالهای خوبی نبود، و آنان به تدریج ارتباط با وی را قطع کرده و حتی به دیگران انقلابیونی که به خاطر تجارب گذشته به مشهد آمده و قصد دیدار با آیت الله را داشتند، توصیه می‌کردند تا از رفتن به بیت آقای میلانی خودداری کنند.

هرچه اتفاق افتاده باشد، تردیدی در این مسأله باقی نمی گذارد که آیت الله میلانی، پس از امام، رهبر سیاسی و فکری و معنوی جریان های انقلابی از همه نوع آن بود. هم با کارهای انقلابی تند همراه بود و هم با جریان‌های میانه‌رو. او هرچه از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد و هیچ خوف و هراسی از مخالفت رژیم و فعالیت آن نداشت. آیت الله میلانی، یک مرجع استواری بود که تجربه نجف را هم داشت و در آن نقطه نیز صاحب نفوذ بود، بنابرین رژیم پهلوی نمی‌توانست به سادگی با وی برخورد کند.

 

 

 

[1] . پرونده وى محتوى بر اخبار روزمره زندگى و نيز بيانيه ها و اطلاعات ديگر در باره ايشان در سه جلد تحت عنوان آيت الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى به روايت اسناد ساواك به چاپ رسيده است. (تهران، مركز بررسى اسناد تاريخى، 1380)

[2] . نشريه نداى حق در شماره 32 (فروردين 1330) ايشان را از نوابغ قرن اخير دانسته و نوشته است كه وى در كربلاى معلى و نجف اشرف است.

[3] . خاطرات، ص 27 ـ 28

[4] . بنگريد: آيت الله العظمى ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 51 ـ 52

[5] . همان، ج 3، ص 175

[6] . آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 71

[7] . همان، ص 71 (در متن به غلط: مى خوانند) تاريخ گزارش 1/5/43

[8] . براى نمونه عيد نگرفتن آغاز سال 1344 كه آقاى ميلانى طى نامه اى به آيت الله خادمى در اصفهاناز وى خواستند تا از روحانيون بخواهند كه در غياب امام عيد نگيرند. (آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 295).

[9] . در اين باره اسناد ساواك بسيار گوياست. بنگريد: آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 1، ص 120 ـ 386.

[10] . انديشه ماندگار، ص 165 ـ 166

[11] . آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 1، ص 187

[12] . علم و جهاد، ج 2، ص 73 ـ 74 (در محرم 1383 / خرداد 1343).

[13] . علم و جهاد، ج 2، ص 214

[14] . علم و جهاد، ج 2، صص 227 ـ 231.

[15] . علم و جهاد، ج 2، ص 129

[16] . آيت الله ميلانى گفته بود: «كدام پل را اعلى حضرت بين خودشان و روحانيون سالم گذاشته اند؟ آيا هتك حرمت روحانيون بيشتر از اين مى شود» بنگريد: آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 333.

[17] . آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 25 ـ 27

[18] . نهضت روحانيون ايران، ج 7، ص 233 به نقل از آيت الله ميلانى به روايت اسناد ساواك، ج 2، ص 340.

[19] . بنگريد: نشريه شما، شنبه 25 خرداد 1387، ش 563، ص 14

[20] . اين سوابق را بيش از همه علما و مبارزان مشهد مى دانند. اما ببينيد دكتر شريعتى پس از ستايش از گورويج يهودى با اشاره به او مى نويسد:« ] گورويج [ . . . از مرجع عالى قدر شيعه حضرت آيت الله العظمى ميلانى كه تاكنون هرچه فتوا داده است در راه تفرقه مسلمين بوده يا كوبيدن هر حركتى در ميان مسلمين و يك سطر در تمام عمرش عليه بيست و پنج سال جنايات صهيونيسم و هفت سال قتل عام فرانسه و صد سال استعمار و صدها سال استبداد ننوشته و ولايت برايش مقام نان و دكان نان و چماق دست بوده است، به تشيع نزديك تر است» . بنگريد: با مخاطب هاى آشنا، ص 13. اين ها مطالبى است كه وى پس از ايجاد اختلاف ميان استاد شريعتى و آقاى ميلانى مطرح مى كرد; و الاّ در گذشته نزديك ترين ارتباط ممكن ميان استاد شريعتى و آيت الله ميلانى وجود داشت.

[21] . ايشان عصر روز 21 بهمن 1388 در قم درگذشت. اين زمان، نماينده مجلس و رئيس كميسيون اصل نود بود.

[22] . خاطرات، ص 57

[23] . نيم قرن خاطره و تجربه، ص 303

[24] . خاطرات محمد مهدى عبدخدايى، ص 297

[25] . نامه ها، ص 197 ـ 203

[26] . خاطرات محمد مهدى عبد خدايى، ص 296 ـ 297

منبع: خبرانلاین

 

در این باره دیدگاه آیت الله سیدحسین شمس درمورد استادشان:

mbarz.mp4 [30.04 مگابایت] (حجم: 8)

 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود