کد خبر: 5946

تاریخ انتشار: 1395-06-24 - 20:17

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگی / فرهنگ و مدیریت فرهنگی / سازمان های فرهنگی / حوزه علمیه / آسیب ها / علمی آموزشی
0
بازدیدها: 1 945

آسیب شناسی نظام آموزش و ارزشیابی در حوزه

رضا تاران: آسیب شناسی نظام آموزش و ارزشیابی در حوزه درتنها گفت‌وگویی که از مرحوم استاد مسلم قلی‌پور به یادگار ماند مرحوم استاد مسلم قلی پور گیلانی در بین طلاب محبوب بود و خیلی ها دوست […]

مرحوم استاد مسلم قلی پور گیلانی در بین طلاب محبوب بود و خیلی ها دوست داشتند درباره ایشان بیشتر بدانند. زمستان سال گذشته با ایشان تماس گرفتم و درخواست مصاحبه را مطرح کردم اول موافق نبود گفتم انتقاداتی علیه شما در زمینه تلخصی نویسی مطرح است و خوب است شما در این زمینه توضیحاتی بفرمائید دقایقی صحبت کردیم و اجمالا پذیرفت اما گفت در حال ساخت خانه بوده وسرش شلوغ است و یکی دو ماه دیگر تماس بگیرم، مدتی گذشت دوباره تماس گرفتم باز برای گفتگو مردد بود گفت من خیلی با این فضاها آشنا نیستم. بالاخره بعد از چند بار تماس قرار شد ساعتی گفتگو کنیم قرارمان ساعت ۹ یا ۱۰ صبح بود نیم ساعت قبل از قرار تماس گرفت و احساس کردم مردد است به هر نحوی بود از ایشان خواهش کردم و ایشان بالاخره به دفتر آمد یک ساعت و نیم مصاحبه طول کشید دیدگاه های خود را با صداقت مطرح کرد در مصاحبه و صحبت های حاشیه ای مهمترین دغدغه ای که بارها اشاره کرد مشکل معیشتی طلاب بود بعد از گفتگو هم چند عکس یادگاری گرفتیم. چند روز بعد برگه ای فرستاد و یکی دو نکته را هم یاد آور شد تا به مصاحبه اضافه کنیم احتمالا تنها مصاحبه باقی مانده از ایشان در این زمینه بوده است.
مباحثات ضمن عرض تسلیت و به خانواده ای استاد محترم برای روح آن مرحوم علو درجات را خواستار است.

2
مسلم قلی‏‌پور گیلانی نامی آشنا برای طلبه‌های دوره سطح است. وی در بین طلاب  طرفداران سرسختی دارد. برخی از طلبه‌ها با کمک تلخیص‌های او امتحانات را پشت سر می‏گذارند و حتی در جلسه امتحان برای سلامتی او صلوات می‏فرستند. اما قلی‏پور مخالفان سرسختی هم دارد که معتقدند تلخیص‌نویسی قدرت علمی طلاب را تضعیف می‌کند.  وی هم‌اکنون از اساتید حوزه علمیه قم است و دروس نهایه‌الحکمه و خارج فقه را تدریس می‌کند. در این  گفت‌وگو استاد قلی‏پور،  صادقانه و با صراحت، دیدگاه‌های خود را بیان کرده است که خواندن آن به‌ویژه برای طلاب خالی از لطف نیست.

لطفاً مختصری از سابقه علمی خودتان از زمان ورود به حوزه علمیه را بیان بفرمایید.

بنده در مقطع دیپلم  از دبیرستان امام صادق(ع) قم در رشته علوم تجربی فارغ‌التحصیل شده و وارد حوزه شدم که این همزمان با تأسیس مرکز مدیریت حوزه علمیه قم بود. حدود سال‌های ۶۰ و ۶۱ بود که وارد حوزه علمیه شدم و درس‌هایم را هم عموماً در دو مدرسه مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و مدرسه رضویه خواندم. کل دروس سطح، یعنی از پایه یک تا ده را کمتر از شش سال به اتمام رساندم. تابستان‌ها هم مشغول تحصیل بودم و نوعاً کتاب‌های سنگین و استادان قوی را انتخاب می‌کردم؛ مثلاً من هم «مطول» خواندم و هم «مختصر»؛ هم «حاشیه» خواندم و هم «المنطق» و هر دو را همحدود شش تا هفت مرتبه تدریس کردم. «مغنی» را از باب اول تا قسمت حرف لام و باب رابع خواندم؛ ولی خودم بیش‌تر باب­ها را خواندم و مباحثه کردم. شاید مغنی را حدود دو تا سه بار مباحثه کردم؛ زیاد مباحثه می‌کردم؛ یعنی هم به حافظه خودم اعتماد نداشتم و هم می‌خواستم مطالب به‌طور عمیق‌تر برایم جا بیفتد؛ بنابراین به فهم و حافظه خودم اعتماد نمی‌کردم. یا مثلاً هم «اصول فقه» خواندم و هم «قوانین»؛ قوانین را یک مرتبه درس دادم؛ ولی اصول فقه را حدود شش تا هفت دوره تدریس داشتم. این دروس را هم نوعاً نزد بزرگان می‌خواندم؛ مثلاً نزد مرحوم آیت‌الله اشتهاردی، یا قوانین را نزد آیت‌الله راستی، ادبیات را نزد آیت‌الله مدرس افغانی، رسائل را خدمت حضرت آیت‌الله اعتمادی، مکاسب و کفایه را نزد حضرت آیت‌الله ستوده (البته بخشی از مکاسب را خدمت برخی دیگر از بزرگان خواندم)… تا اتمام سطح، نزدیک به شش سال این‌ها طول کشید؛ ولی درعین‌حال مشغول چند درس بودم.

درس و بحث من، روزانه به شش تا هفت درس  می‌رسید. وقتی خانه می‌رفتم، شب‌ها دست‌هایم درد می‌گرفت؛ چون همیشه حجم بسیاری از کتاب‌ها را به همراه داشتم. پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها هم، مباحثه و درس داشتم. ازآن‌جاکه منزل ما نزدیک حرم بود، گاهی اوقات بعد از نماز صبح در حرم درس می‌گذاشتیم.

نکته‌ای که بسیار به طلبه‌ها سفارش می‌کنم و خودم هم بسیار به آن اهتمام داشتم،‌ تکرار فراوان درس و مباحثه بود. مثلاً من مغنی را چندین دوره با یک نفر مباحثه کردم و همین‌طور کتاب‌های دیگر   مانند رسائل را برخی از قسمت‌هایش را یک دور و برخی قسمت‌های دیگرش را دودور مباحثه کردم. مکاسب را یک دور کامل – به غیر از مباحثه­ای که در حین درس‌خواندن داشتم –  مباحثه کردم. کفایه را فکر می‌کنم مجموعاً سه‌دور دیگر مباحثه کردم. نهایه و منظومه را دوبار خواندم. حتی مکاسبی را که حدود چهار سال زمان می‌برد، حدود دو بار مباحثه کردم. یادم هست کتابم پاره‌پاره شده بود و خودم هم دیگر از آن بدم می‌آمد؛ به همین دلیل مکاسب را پشت کتاب‌هایم مخفی کردم تا مدتی آن را نبینم.

دروس خارج را هم نزد بزرگانی همچون مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل و آیت‌الله العظمی وحید خراسانی رفتم. الان هم فقط تدریس دارم؛ مثلاً کفایه و حلقه ثالثه را باهم بیش از هفت دوره درس دادم؛ بعضی قسمت‌های مکاسب را پنج دوره و برخی دیگر از قسمت‌های آن را هفت دوره درس دادم؛ بحث بیع و خیارات را هم سه‌چهار دوره تدریس کردم.

چرا و چگونه به نگارش جزوه‌ها و خلاصه دروس تمایل پیدا کردید؟

من از دوره­ای که در دبیرستان درس می‌خواندم از ترس امتحانات که مطالب یادم نرود، تمام مطالب را یادداشت می‌کردم و هیچ‌کس به اندازه من یادداشت‌برداری نمی‌کرد؛ منتها من نکات و خلاصه‌ها را هم تنظیم می‌کردم؛ به‌گونه‌ای که از همان اوقات در دسته‌بندی مطالب مهارت خاصی به‌دست آوردم. وقتی هم طلبه شدم،برای این‌که سر بحث حواسم پرت نشود مطالب را می‌نوشتم. توصیه من به طلبه‌ها این است که حتماً این کار را انجام دهند؛ چون واقعاً حواس ما پرت می‌شود و ما قدرت کنترل خیال خودمان را نداریم؛ از کمتر کسی می‌توان این ادعا را قبول کرد که از اول درس تا آخر درس حواسش جمع باشد و همه مطالب را مثل ضبط صوت بگیرد.

به‌هرحال بنده برای این‌که مطلب را گم نکنم و مطلب به‌خوبی به‌دستم بیاید،‌ بعد از درس خلاصه‌ی همه کتاب‌ها را می‌نوشتم. مخصوصاً هنگام تدریس، برای این‌که به‌خوبی شاکله‌ی بحث در ذهنم جای بگیرد و ترتیب ارایه مطالب از دستم نرود، همه را به ترتیبرئوس مطالب، تقسیم‌بندی‌ها، مثال‌ها و دلایل در کاغذهای کوچک می‌نوشتم تا هم موقع نوشتن بعد از مطالعه، مطلب به‌خوبی در ذهنم جای بگیرد و هم این‌که شب قبل از درس که مطالعه می‌کردم، چون حافظه قوی نداشتیم، دوباره این مباحث را مرور می‌کردم تا این‌که مطالب ملکه می‌شد. به هنگام تدریس هم وقتی ترتیب مطالبیادم می‌رفت یا احیاناً اگر کسی سؤالی می‌کرد و فراموش می‌کردم،به اینIMAGE634038308782656250مطالب خلاصه‌‌شدهنگاه می‌کردم تا مطلبی از قلم نیفتد.

بعد از درس، این مطالب خلاصه‌شده را پاره کرده و دور می‌انداختم؛ برای این‌که تنبلی نکنم و دوباره از آن‌ها استفاده نکنم و در صورت نیاز دوباره بنویسم؛ زیرا خود این دوباره‌نوشتن، مهارت انسان را بیش‌تر می‌کند و مطالب، بهتر در حافظه می‌ماند.

وقتی «حاشیه» و «المنطق» تدریس می‌کردم،‌ طلبه‌ها تقاضا کردند این مطالب را مفصل‌تر بنویسم و به آن‌ها بدهم؛ چون آن زمان این شرح‌ها نبود؛ به‌هرحال من نوشتم و دیدم خیلی استقبال شد و برای چاپ این مطالب بسیار اصرار می‌کنند. ازآن‌جاکه سرم خیلی شلوغ  بود و حال و حوصله نداشتم دوباره این مطالب را منقح کنم و به شکل یک کتاب کمک‌درسی ارایه دهم، بنابراین همین مطالب را دادم برای چاپ. حتی یکبار نگاه نکردم که ببینم غلط املایی دارد یا نه! الان خیلی دوست دارم فرصتی داشته باشم تا این کتاب‌ها را بازنگری و تکمیل کنم. اگر این کار انجام شود شاید محتوای آن‌ها دو برابر شود؛ دراین‌صورت مطالب مفیدتری خواهد شد؛ خلاصه این‌طور شد که ما این مطالب را چاپ کردیم و الحمدلله استقبال هم شد.

من می‌خواستم این بُعد را در مطالب درسی بیاورم؛ فرض کنید در رسائل – یا در کتاب‌های پایین‌تر مانند اصول فقه – مثلاً در بحث اجماع خیلی بحث را طول داده بود تا جایی که در پایان، انسان مطلب را گم می‌کرد و متوجه نمی‌شد مطلب چه شد. خود من هم به مشکل بر می‌خوردم. حتی در درس خارج آیت‌الله العظمی وحید فکر می‌کنم بحث مقدمه واجب بود که خیلی هم طول کشید؛ چند نفر از فضلا که شاید الآن مجتهد باشند، آن موقع به من گفتند فلانی ما با این‌که از اول درس آمدیم، ولی سرنخ درس از ذهن ما در رفته که کجا بودیم و الآن کجا هستیم. شما که در تلخیص مهارت دارید به ما بگویید. من هم گفتم چشم. ازآن‌جاکه هرشب تلخیص درس را می‌نوشتم، آن شب از اول بحث، خلاصه درس را نوشتم و بعد به این دوستان گفتم ما این‌جای بحث بودیم و این مسیر را گذراندیم و الآن این‌جا هستیم؛ مانند یک نقشه جغرافیایی. خلاصه این دوستان خیلی دعا کردند و گفتند ما تازه فهمیدیم کجای بحث هستیم.

مطالبی مانند رسائل متأسفانه بر اساس کتاب درسی یا اسلوب لازم در تدوین کتب درسی نوشته نشده‌اند. درحقیقت هیچ‌کدام از کتب درسی ما بر اساس اصول و اسلوب لازم برای تدریس نگارش نشده‌اند؛ یعنی دانشمندان و نوابغی مانند شیخ انصاری و مرحوم آخوند لازم دیدند کتابی بنویسند؛ هرچند به انگیزه تدریس نوشتند؛ ولی در آن موقع این مسئله مطرح نبوده است که کتاب درسی چه اسلوب‌هایی باید داشته باشد. به نظر من شاید خودشان هم باور داشتند که باید کتاب درسی، سنگین و سخت باشد. بر خلاف نماز جماعت که رعایت أضعف مأمومین را می‌کردند، اما در درس و نگارش کتاب، قوی‌ترین شاگرد را در نظر می‌گرفتند.

بنابراین این مسائل انگیزه من را بسیار تقویت کرد. مثلاً در رسائل بحث اجماع یا بحث‌های علم اجمالی، واقعاً رشته بحث از دست انسان خارج می‌شود و انسان نمی‌تواند این همه شقوق را حفظ کند، جز اینکه این مباحث را روی کاغذ بیاورد یا اینکه استاد این مباحث و چکیده‌ای از بحث را روی تابلو بنویسد تا طلبه به نقشه و جغرافیای بحث آشنا شود و بعد وارد عمل و اجرای بحث شود. هدف من هم همین بود.

آنچه توهم آسیب‌زدن را ایجاد کرده است، اشتباه در نحوه امتحان‌گرفتن است. نحوه امتحان‌گرفتن ما مناسب صد سال پیش است و علمی و به‏روز نیست؛ بنابراین این توهم پیش آمده است که خلاصه‌نویسی اشتباه است؛ ولی این کار ما در جای خودش بسیار کارساز است و برخی مراجع تقلید و بسیاری از استادان و بزرگان تقدیر کرده‌اند؛ این طرح مخالفان  کمی دارد. به‌هرحال این مطالب برای پیش مطالعه بسیار خوب است؛ یعنی وقتی شما درس را خواندید و مباحثه کردید، دوباره یک دور به این مطالب نگاه کرده و گاهی به آن مراجعه می‌کنید. مثلاً شما الآن پنج سال است که در درس خارج هستید؛ ولی می‌خواهید یک دور دیگر مکاسب را نگاه کنید و حوصله هم ندارید دوباره از اول تا آخر  بخوانید. فایده این تلخیص‏ها این است که شما در عرض یک هفته با جغرافیای بحث مکاسب آشنا می‌شوید و برایتان یادآوری می‌شود؛ چون قبلاً این مباحث را خوانده‌اید و مباحثه کرده‌اید و به میزان زحمتی که قبلاً کشیدید مطالب به یاد شما می‌آید.

از سوی دیگر همه‌ی افراد توفیق تدریس ندارند و همه مدرسان هم آن حافظه را ندارند که بعد از یک یا دو دوره تدریس تمام مطالب در ذهنشان بماند؛ بنابراین حتی مدرسان ما هم نیاز دارند.

الآن تلخیص کدام‌یک از کتب حوزوی به قلم شما در دسترس است؟

رسائل، مکاسب و کفایه.

برخی چنین مطرح می‌کنند که ادامه چاپ این جزوات صرفاً به‌خاطر درآمدزایی بالای آن‌هاست؟

واقع امر این است که به غیر از این جزوه‌ها حدود چهل تا پنجاه جلد کتاب از من چاپ شده است و با وجود زحمات بسیاری که برای این کار کشیده‌ام، سود اصلی را کتابفروش و ناشر می‌برد و سود چندانی در مقابل ناشر عاید مؤلف نمی‌شود. اما به‌هرحال، شهدالله انگیزه من این بود که طلبه‌ها با خواندن این جزوه‌ها، مطالب علمی کتاب‌ها به‌صورت منسجم در ذهنشان جا بگیرد.

البته در این‌جا یک نکته وجود دارد؛ من گاهی اوقات می‌بینم برخی استادان در برخورد با استاد علی‌محمدی به‌گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی اصلاً ایشان را نمی‌شناسند؛ درحالی‌که بسیاری از این‌ها سر سفره کتاب ایشان نشسته‌اند؛ یعنی کتاب ایشان را می‌خوانند و بعد تدریس می‌کنند؛ بنابراین برخی از ما مقداری کم‌لطفی می‌کنیم؛ یعنی از یک مطلبی بهره‌مند می‌شویم، بدون این‌که به صاحب آن اثر اعتنایی کنیم؛ البته انسان نیازی به این اعتناکردن‌ها ندارد؛ ولی بر اساس یک مبنایی باید به فرد اشکال کنند؛ نه بدون مبنا.

به‌نظر خود شما، جایگاه درست استفاده از کتب تلخیص در سیر تحصیلی کجاست؟

درس‌خواندن چند مرحله دارد: یکی از آن‌ها که از قدیم گفته‌اند پیش‏مطالعه است. پیش‏مطالعه دو نوع است: یک موقع شما می‌خواهید از خود کتاب پیش‏مطالعه کنید که فکر ‏کتب ماست. کتب ما اصلاً بر اساس اسلوب کتاب‌های درسی تدوین نشده و عباراتش سخت است؛ بنابراین به جز طلبه‌های خیلی خوش‌استعداد، سراغ پیش‏مطالعه از روی کتاب نمی‌روند. یا پیش‏مطالعه بر اساس شروح کتاب‌هاست که در این حالت هم بعید می‌دانم تعداد کسانی که این کار را انجام می‌دهند از دو تا سه درصد بیش‌تر باشد؛ اما تلخیصی که ما نوشتیم فوایدی دارد که نه آن صعوبت را دارد و نه آن تطویل عبارات را. بنابراین شما درس فردایتان را در نصف صفحه پیش‏مطالعه می‌کنید و از این طریق حداقل یک جغرافیای کلی از بحث در ذهن شما می‌آید که مراحل این بحث چیست؛ رأی مصنف چیست؛ چند اشکال شده است و جواب‌های آن چیست.

مرحله دوم حضور در جلسه درس است. افراد بسیاری برای حضور در درس موفق نمی‌شوند و برخی هم که موفق به حضور در جلسه درس می‌شوند، صد درصد حواسشان به درس نیست؛ ازاین‌رو باید برای این موارد فکری کرد. این اشتباه است که انسان در جلسه درس حاضر شود؛ ولی حواسش به درس نباشد؛ بنابراین باید کاری کند مانند نوشتن و اگر این کار انجام نشود از قافله باز می‌ماند؛ پس باید برای این افراد کاری انجام دهیم. شروحی که برای کتاب‌ها به فارسی نوشته شده‌اند، این مشکل را حل می‌کنند. البته لازم است در این‌جا عرض کنم این کتب شروح با تلخیص‌های بنده وحدت ملاک دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد به این تلخیص‌ها اشکال کند باید به آن شروح هم اشکال کند. اگر این اشکال وارد باشد، به بیش‌تر مراجع تقلید هم وارد است؛ چون بیش‌تر مراجع تقلید دروس خودشان را به‌صورت جزوه می‌دهند و ملاک همه‌ی این روش‌ها یکی است.

مرحله سوم، مطالعه بعد از درس برای مباحثه است؛ چون بسیاری از افراد یا توان فهم کتاب را ندارند – چون کتاب سنگین است – یا در جلسه درس حواسشان به درس نبوده است. این دو گروه نیاز به شروحی دارند. اما خیلی کم اتفاق می‌افتد که قلم شروح ما روان باشد؛ مخصوصاً با توجه به ضعف ادبیاتی که نوع طلبه‌ها متأسفانه به آن مبتلا هستند؛ ازاین‌رو شروح و حواشی نوشته‌شده، متن سنگینی دارند و بیش‌تر، استادان و طلبه‌های خوش‌استعدادی که از ابتدا درس را خوب دنبال کرد‌ه‌اند، این حواشی و شروح را خوب می‌خوانند و می‌فهمند. سؤال این است که پس بقیه طلبه‏ها را چه کنیم؟ آیا آن‌ها را رها کنیم؟ به‌هر‌حال نمی‌توانیم بقیه طلبه‌ها را رها کنیم؛ بنابراین باید به آن‌ها هم توجه کنیم. توجه به این طیف از طلبه‌ها این است که کتب کمک‌آموزشی ویژه آن‌ها تألیف شود؛ وگرنه آن کسی که خوش‌استعداد است و پیش‌مطالعه کرده است، نیازی به این شرح فارسی ندارد؛ هرچند نیاز به تلخیص دارد؛ برای این‌که مطالب را به‌صورت جامع و یکپارچه فراموش می‌کند؛ پس برای یادآوری باید جغرافیای درس در دسترس او باشد؛ اما به شرح فارسی نیاز ندارد و به شرح عربی مراجعه می‌کند. برخی هم اصلاً به شرح نیازی ندارند و اگر هم مراجعه می‌کنند، به این دلیل است که ببینند مؤلف چه نکته یا مثال تازه‌ای بیان کرده یا این‌که اشکال دیگری برای فهم بهتر مطلب یا اطلاعات بیش‌تر بیان کرده است.

بعد از این مراحل ما برای این‌که بفهمیم طلبه ما مطالب را خوب خوانده است یا نه، برای تمییز طلاب از یکدیگر، یک امتحان برگزار می‌کنیم. در امتحان هم، طلبه به این تلخیص‌ها نیاز دارد. شما فاصله بین تعطیلی دروس تا امتحانات را که یک هفته است در نظر بگیرید. در این یک هفته تا ده روز چه کسی می‌تواند یا چه کسی حال این را دارد که از اول سال تحصیلی هرچه خوانده است را به‌طور کامل مرور کند؟ یا حافظه‌اش یاری کند؟ یا این‌که حوصله داشته باشد و بخواهد مطالب را یادداشت کند؟ چون  نوشتن حوصله زیادی می‌خواهد و واقعاً کار سختی است. این یک واقعیت است که خیلی از افراد حال و حوصله نوشتن را ندارند؛ بنابراین ما باید چه کار کنیم؟ آیا باید این‌ها همین‌طور بروند امتحان بدهند و مردود شوند؟

الان یکی از مهم‌ترین معضلات ما مشکل مالی طلاب است که باعث افت انگیزه، بی‌حالی و بی‌حوصلگی شده است. هیچ‌کس هم به سراغ درمان این معضل نمی‌رود؛ درحالی‌که مشکلات مالی طلبه‌های ما به حوزه‌های ما آسیب زده است؛ اما عده‌ای برای این‌که فرافکنی کنند، می‌گویند چرا برخی طلبه‌ها به‌سراغ شرح و تلخیص و این‏گونه موارد می‌روند؟!  واقعیت قضیه این است که طلبه‌ها به‌دلیل مشکلات مالی، اجاره منزل و مسایل مختلف زندگی، حال و حوصله درس‌خواندن را ندارند یا به عبارت دیگر فراغت بالی برای درس‌خواندن ندارند.

بنابراین اگر این مطالب به‌جای خودش به‌خوبی استفاده شود، بسیار مفید خواهند بود؛ نه این‌که این کار من باشد و منافعی برای من دارد. بله؛ بعضی از جزوه‌هایی که به طلبه‌ها می‌دهند مثل جنس‌های بی‌کیفیت و ناچیز چینی است و برای طلبه مخرب است؛ اما من خلاصه کرده‌ام؛ نه گزینش. من حتی جواب «ان قلت و قلت‌ها» را در قالب تذکرات آورده‌ام؛ یعنی اگر شما تذکر را بخوانید و کسی به شما اشکال کند، می‌توانید جواب دهید.

شما موارد استفاده از این تلخیص‌ها را بیان کردید؛ آیا این نحوه استفاده، طلبه‌ها را از کتاب بی‌نیاز نمی‌کند؟ به‌هرحال وقتی طلبه بر متن مکاسب و کفایه مسلط می‌شود با متون سخت عربی ارتباط برقرار می‌کند و این مسئله باعث می‌شود طلبه فردا در فهم قرآن و روایات توان بالایی پیدا کند؛ اما اگر قرار باشد طلبه در تک‌تک دروس خود از این جزوه‌ها استفاده کند، آیا توانش سلب نمی‌شود؟

اولاً به دلیل ضعف انگیزه و اشتغال و مشغله زیاد طلبه‌ها، حوصله و رغبت رجوع به کتب اصلی در میان طلبه‌ها کم شده است. نکته دیگر سختی مطالب است. ما باید ببینیم آیا غرض از تدوین کتاب، تفهیم مطلب است یا هنرنمایی به‌وسیله لغت‌پردازی؟ کتاب‌های ما کتب درسی نیستند؛ کتاب درسی،  اسلوب و مقرراتی دارد و در دنیای جدید همه این موارد به‌صورت مضبوط وجود دارد و هیچ‌کدام از این‌ها در کتاب‌های درسی ما رعایت نشده‌اند.

از طرف دیگر، من در این کتاب‌ها صرفاً جغرافیایی کلی از بحث و یک نقشه راه و فهرست تفصیلی ارایه داده‌ام که طلبه بداند در این کتاب از کجا به کجا خواهد رفت. کتاب‌های ما به هیچ‌وجه بی‌نیازکننده از کتاب‌های اصلی نیست؛ پس اگر طلبه به کتب اصلی مراجعه نمی‌کند و به کتاب‌های من مراجعه می‌کند، باید ببینیم علت این امر چیست؟

این یک واقعیت است که همه این طلبه‌ها از نظر استعداد و انگیزه یکسان نیستند. آیا همه آن‌ها می‌خواهند به مرجعیت برسند؟ خیلی از افراد می‌گویند ما فقط می‌خواهیم چند سالی درس بخوانیم و به یک شهر، نهاد یا دانشگاهی برویم و تبلیغ کنیم. سؤال این است که ما با این دسته از طلبه‌ها باید چطور برخورد کنیم؟ آیا باید جلوی این‌ها را بگیریم و بگوییم در این‌جا فقط کسانی بیایند که می‌خواهند مانند شیخ انصاری و مراجع تقلید شوند؛ بقیه به دانشگاه بروند؟! مسلم است که این طور نمی‌شود؛ زیرا استعدادها، انگیزه‌ها و مراتب متفاوت است و ما باید متناسب با مراتب برنامه‌ریزی کنیم. یکی از اشکالات بسیار بزرگی که به مدیریت حوزه وارد بوده، این است که مدیریت، همه طلبه‌ها را به یک چشم می‌بیند و یک کتاب درسی برای همه طلبه‌ها می‌گذارد! چطور ممکن است برای یک انسان خوش‌استعدادی که می‌خواهد در حد مرجعیت درس بخواند، کتابی را بگذاریم و برای طلبه‌های دیگری که صرفاً می‌خواهند پنج تا شش سال درس بخوانند و مانند سفیران هدایت به تبلیغ بروند نیز همان کتاب را درنظر بگیریم؟ اصلاً برخی طلبه‌ها نمی‌خواهند فقه و اصول بخوانند؛ بلکه می‌خواهند بر روی فلسفه، تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه، تاریخ و… کار کنند یا این‌که پنج تا شش سال می‌خواهد درس بخواند تا یک فوق لیسانس و دکترایی بگیرند و در دانشگاه تدریس کنند. بلاتشبیه مثل این است که شما یک میهمانی ترتیب بدهید و در آن از طفل صغیر تا شیخ کبیر را دعوت کنید و به همه چلوکباب برگ بدهید! آیا واقعاً آن طفل صغیر توانایی خوردن غذای شما را دارد؟! بنابراین باید واقع‌گرایانه به موضوع نگاه کرد.

این نقص بزرگی در حوزه علمیه ماست. من بارها این مسئله را خدمت مدیران حوزه عرض کرده‌ام؛ اما متأسفانه گوش شنوایی نیست. حداقل بیایید طلبه‌ها را رتبه‌بندی کنید؛ عده‌ای خوش‌استعداد هستند و می‌خواهند رسائل، مکاسب و کفایه بخوانند؛ اما عده‌ای نمی‌خواهد این مسیر را طی کنند و نزد چندین استاد بنشینند؛ برای این عده همین کتاب‌ها را رقیق‌تر و خلاصه‌تر کنند؛ در حدی که یک مبلغ نیاز دارد. بنابراین لازم است در این زمینه تقسیم‌بندی، رتبه‌بندی و تفکیک میان طلاب و دروس صورت بگیرد و اگر این کار را انجام ندهیم، برخی طلبه‌ها از درس‌خواندن متنفر می‌شوند و آن‌قدر بدشان می‌آید که از حوزه به دانشگاه می‌روند. پس خسارات و تلفاتی که ما در حوزه داریم، ناشی از ضعف برنامه‌ریزی مدیریتی است. این صحیح نیست که به همه بگویند شما مکاسب و کفایه بخوان؛ درحالی‌که استاد کفایه خودش در تدریس کفایه نصفه‌جان می‌شود – من که خودم این‌طور بودم – چه برسد به طلبه. چرا ما باید ذهن طلاب را خسته کنیم؟ ما کتاب کفایه را می‌بوسیم و به‌عنوان یک اثر هنری و کتاب علمیِ گذشته بر روی سرمان می‌گذاریم؛ اما در عصر حاضر ما باید کفایه‌ای بنویسم که همان مطالب کفایه، با عبارات ساده و روان در آن بیاید تا طلبه وقتی این کتاب را می‌خواند ذهنش فعال شود.

قبول دارید که بیش‌تر طلبه‌ها از کتاب‌های شما طبق فرایندی که حضرت‌عالی برای مطالعه آن‌ها بیان فرمودید، استفاده نمی‏کنند؟ یعنی صرفاً یک ماه قبل از امتحان به سراغ کتاب‌های شما می‌روند.

ریشه‌ی این مشکل، شیوه‌ی اشتباه امتحان‌گیری ماست؛ معیار در امتحانات ما حافظه‌محوری است؛ بنابراین طلاب هم صرفاً برای امتحانات به کتاب‌های ما مراجعه می‌کنند. شما باید بر اساس فهم‌محوری سئوال دهید. مثلاً یک‌بار بنده بعضی از سئوالات کفایه را برای حوزه طرح کرده بودم؛ به‌گونه‌ای که وقتی از طلبه‌ها سئوال کردم آیا کتاب‌های ما برای امتحانات شما مفید بود، گفتند: چند سئوال را بیش‌تر نتوانستیم براساس کتب شما بنویسیم. من هم نگفتم سئوالات امتحان را  خودم طرح کردم. بنابراین شیوه امتحان‌گیری ما در حوزه اشتباه است. امتحان باید طوری باشد که کتاب‌های ما فقط برای یادآوری مفید باشد.

امتحان‌گرفتن‌های ما افتضاح است؛ به‌گونه‌ای سئوال می‌دهند که هرکس حافظه‌اش خوب بود، قبول می‌شود و اگر حافظه چندان قوی نداشت،‌ قبول نمی‌شود؛ درحالی‌که هدف و غرض من و حوزه باید فهم مطالب باشد؛ آن هم یک فهم صددرصدی. آیا حافظه باید صددرصدی باشد؟ نه؛ لازم نیست. واقعاً چه‌کسی قدرت حفظ تمام این مطالب را دارد؟ مگر این‌که از هر چندهزارنفر، یکی دو نفر و نهایتاً پنج درصد طلبه‌ها این امکان را داشته باشند. بنابراین برای حافظه باید نمره یا درجه قائل شویم. به این ترتیب که بگوییم مثلاً حافظه بیست تا سی درصد خوب است و بر همین اساس امتحان را برگزار کنیم. متأسفانه سؤالات امتحانی ما همه حافظه‌محور است. هرچند در سال‌های اخیر تا حدودی سئوالات امتحانی بهتر شده‌اند. در دنیا بیش‌تر به‌صورت کتاب‌باز (open book) امتحان می‌گیرند؛ شما اگر به این شکل امتحان گرفتید، هیچ‌وقت تلخیص‌های بنده مخل نخواهند بود.

برخی استادان، به‌شدت منتقد جزوه‏خوانی در حوزه هستند. رفتار و برخوردی که در این زمینه به‌صورت ملموس با خود حضرت‌عالی انجام شده، چه بوده است؟ چه آن‌هایی که تشویق کرده‌اند و چه کسانی که نسبت به این کار انتقاد داشته‌اند.

در مدت نزدیک به بیست سال که کتاب‌هایم را چاپ کرده‌ام، شاید به اندازه تعداد انگشتان دودست، منتقد به من مراجعه نکرده است؛ نوعاً تعریف و تشویق بوده است. مثلاً تلخیص کفایه ما برای تدریس بسیار عالی است و واقعاً استادان بسیاری دراین‌باره به‌صورت حضوری یا تلفنی از من تقدیر و تشکر کردند؛ چون من کفایه را خیلی تکمیل‌تر از مابقی موارد نوشتم و بقیه را خیلی موجز نوشتم؛ مثلاً قطع و ظن را خیلی موجز نوشتم و بر اساس همان یادداشت‌‌های کلاس درسم بود؛ مکاسب محرمه هم همین‌طور؛ ولی بیع را بهتر نوشتم یا خیارات را همین‌طور. برخی از استادان وقتی شب برای جلسه درس فردایشان مطالعه می‌کنند، برای من پیامک می‌فرستند و دعا می‌کنند که من الآن تلخیص کفایه شما را می‌خوانم و برای شما دعا می‌کنم.

کسانی هم که منتقد بودند، انتقاداتشان دقیق و علمی نیست؛ ناپخته است؛ به این معنا که دقیق، منصفانه و واقع‌نگرانه نیست.

آیا شما نوشته‌ها و جزوه‌های خودتان را خدمت مراجع تقلید هم نشان داده‌اید و در مورد آن‌ها با ایشان صحبت کرده‌اید؟

بله؛ یکی از مراجع معظم برای تلخیص کفایه ما، مقدمه‌ای نوشتند؛ ولی تا به دست بنده رسید دیگر کتاب از چاپ خارج شده بود و موفق نشدیم این مقدمه را بیاوریم. البته اگر این مقدمه را چاپ می‌کردیم، ممکن بود برخی مخالفان جزوه‌های ما به سراغ ایشان بروند و تبعاتی برای ایشان درست شود؛ ازاین‌رو این کار را انجام ندادیم.

حضرت عالی فرمودید حتی برخی از استادان برای مطالعه دروس از کتاب‌های شما استفاده می‌کنند؛ این نشان از افت علمی ندارد؟ چون در گذشته وقتی استادان می‌خواستند مثلاً کفایه یا مکاسب را تدریس کنند، به حواشی عربی مراجعه می‌کردند.

گروهی از استادن این‌گونه هستند؛ یعنی از قوت علمی فراوانی برخوردار هستند و به حواشی سنگین مراجعه می‌کنند؛ ولی متأسفانه چندین سال است – و شاید از همان اول هم بوده است –  برخی در حوزه تدریس وارد شده‌اند که متأسفانه اصلاً شأن تدریس را ندارند؛ حوزه هم برای جلوگیری از تدریس این افراد تاکنون نتوانسته است کاری انجام دهد؛ بنابراین بسیاری از استادانی که در سطح مطلوب نیستند، به شرح فارسی نیازمند هستند؛ یعنی قبل از تدریس، شرح فارسی را نگاه می‌کنند. حتی برخی از این افراد هستند – و من آن‌ها را می‌شناسم – که حتی یک خط عربی بلد نیستند بخوانند؛ ولی کفایه، مکاسب و حتی درس خارج می‌دهند. این مسئله آفاتی دارد که حوزه باید به فکر آن باشد.

به نظر حضرت عالی اگر طلبه‌ها بخواهند، می‌توانند مطالب را خودشان بنویسند و به جزوه تبدیل کنند؟

بله؛ بسیار عالی است. حتی من خودم سر کلاس‌ها به طلبه‌ها سفارش می‌کنم که خودتان تلخیص کنید؛ چون در ذهن انسان نمی‌ماند. من در ابتدا قطع و ظن را تلخیص نکرده بودم؛ ولی مباحثه کرده بودم و این‌گونه به نظرم می‌آمد که بسیار خوب خواندم. اتفاقاً خدمت یکی از بزرگان رفته بودیم؛ فرمودند: چه می‌خوانی؟ گفتم: رسائل. ایشان یک سئوال از علم اجمالی کرد؛ هرچه به ذهن خودم فشار آوردم،‌ دیدم یادم نمی‌آید و خیلی ناراحت شدم؛ چون فکر می‌کردم خیلی خوب خواندم. در آن‌جا متوجه شدم فراوانی مطالب باعث می‌شود ذهن من نتواند تمام مطالب را نگه دارد. بعد از این ماجرا وقتی به جبهه رفتم، کتاب رسائل را به همراه خودم به جبهه بردم و از اول تا دلیل انسداد یا حجیت ظواهر را در جبهه خلاصه کردم. گاهی اوقات تا دو نیمه شب که همه خوابیده بودند می‌نشستم و تلخیص می‌کردم. باید بپذیریم که کتاب‌های درسی ما واقعاً مشکل دارند و با این سختی و فراوانی مطالب، نمی‌توان به‌راحتی بر آن‌ها احاطه پیدا کرد.

منبع: مباحثات

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود