کد خبر: 5925

تاریخ انتشار: 1395-05-22 - 11:41

نسخه چاپی | دسته بندی: چهره ها / سیاسی اجتماعی / جریان شناسی
+1
بازدیدها: 1 761

آيت الله هاشمي رفسنجاني : ما پنج نفر و امام در جريان سفر هيئت آمريکايي- نه شخص مک فارلين- بوديم

پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام کردم بخشي از مصاحبه 16 ساعته روزنامه كيهان با آيت الله هاشمي رفسنجاني در سال 1382 درمورد انتخاب قائم مقام رهبری و..../ […]

 

¤ آيت الله منتظري از کي براي رهبري مطرح شد؟

-   عد از اينکه امام در قم کسالت پيدا کردند و قلبشان آسيب ديد، هميشه براي آينده انقلاب نگران بوديم. به فکر بوديم که اگر تکليف رهبري انقلاب بعد از امام روشن نباشد، ممکن است آسيب ببينيم. به خصوص در جنگ، اگر اتفاقي بيفتد، نمي توان مسائل را آن گونه که مي خواهيم، حل کنيم. نکته ديگر اينکه فکر مي کرديم اگر دشمنان بدانند که ما فکر بعد از امام را هم کرديم، محاسبات خود را عوض مي کنند. خيلي ها فکر مي کردند که انقلاب هم با پايان عمر امام تمام مي شود و خيلي ها با اين فکر، مزاحمت ها و توطئه هايي داشتند. ما در اين فکر بوديم که اينها را مأيوس کنيم و به اين نتيجه رسيديم که بايد براي امام جانشين تعيين کنيم.

 

آيت الله هاشمي رفسنجاني : ما پنج نفر و امام در جريان سفر هيئت آمريکايي- نه شخص مک فارلين- بوديم

 

 

¤ ولي ما شنيديم که اين بحث قبل از انقلاب هم مطرح بود.

- اين بحث ها بعد از تصويب قانون اساسي مطرح شد و مشخصاً بعد از مريض شدن امام اين نگراني براي ما جدي شد. شايد بيشتر من و حاج احمد آقا روي اين مسئله کار کرديم. کسي هم بهتر از آيت الله منتظري نداشتيم. همه ايشان را قبول داشتيم. البته هميشه انتقادي به ايشان داشتيم که در اظهارات عجله مي کنند و گاهي حرفهاي نسنجيده مي زنند. ولي واقعاً متدين، با سواد، مقاوم و انقلابي بود که همين روحيات، به مبارزه کمک مي کرد استاد ما بودند. به هر حال بهتر از ايشان کسي را نداشتيم و به اين نتيجه رسيديم که بايد مقدمات معرفي ايشان را در جامعه آماده کنيم. در فضاي نيروهاي انقلاب هم مخالفتي با آن نبود. در قانون اساسي هم کلمه «مرجع» بود. ايشان هم هنوز مرجع نبود. من در نماز جمعه ايشان را با عنوان «آيت الله العظمي» نام بردم. من و احمد آقا با امام هم صحبت کرديم.

¤ حتماً در سال 59 بود. چون تا آنجايي که من به ياد مي آورم اولين بار مرحوم آيت در آن نوار مربوط به آقاي بني صدر، اسم ايشان را به عنوان رهبري آينده آوردند.

- امام احتياط هاي خود را به ايشان ارجاع دادند. همه اينها کمک کرد. بسياري از امور مربوط به امام به تدريج به ايشان محول شد. زمينه فراهم شد که ايشان جانشين رهبري شوند و اگر در اظهارات افراد ديگري مثل شهيد آيت هم آمده، به ما ربطي نداشت.

¤ امام که در نامه 8/1/68 به آقاي منتظري نوشتند: من با رهبري شما موافق نبودم؟

- امام شروع نکردند، ولي با اظهار ما مخالفت نکردند. اگر مخالفت مي کردند که ما شروع نمي کرديم.

¤ پس معني اينکه امام در نامه 8/1 به آقاي منتظري فرمودند: «نه شما موافق بوديد و نه من» چيست؟

- موافق نبودن يک مسئله و مخالفت نکردن مسئله ديگري است. ما در مقابل امام تسليم بوديم. اگر مي فهميديم امام راضي نيستند، کاري نمي کرديم. در اين موضوع نفهميديم که امام ناراضي باشند. ايشان هم وقتي به اين حد رسيد که کم کم مشکلات زياد شد. جنگ، مشکلات خاصي داشت. در داخل کشور هم گراني و مسائل ديگر ناراحتي هاي زيادي ايجاد کرده بود. جبهه ملي، نهضت آزادي، منافقين و گروه سيدمهدي هاشمي هم در بيت ايشان نفوذ پيدا کرده بودند و ايشان را مخالف خوان کرده بودند. شايد آنها در اين فکر بودند که از آقاي منتظري يک چهره ناراضي بسازند که بعد از امام ناراضي ها را جمع کنند. تعبيرشان اين بود که بايد متوجه ترکش خورده ها باشيم. به نظرم آنها برنامه داشتند و ايشان هر انتقادي که داشتند، در سخنراني ها و مصاحبه ها مي گفتند که نظام تضعيف مي شد. اگر مخالفي آن حرفها را مي زد، بحث ديگري بود. ولي ايشان به مديران، فرماندهان جنگ يا يک سياست نظام حمله مي کرد و صدا و سيما پخش مي کرد و روزنامه ها هم تيتر مي کردند که در دل مسئولان آثار شکننده داشت و دستي به کار نمي رفت. امام ضررهاي مواضع ايشان را مي دانستند. بعضي از حرفهاي ايشان هم باب ميل انقلابي ها نبود و باب ميل گروه هايي مثل نهضت آزادي بود. به تدريج امام به اين نتيجه رسيدند که ايشان براي انقلاب مفيد نيستند.

¤ اينها در مقاطع آخر است. ولي در مقاطع اول در خاطرات سال 62 حضرت عالي آمده است: وقتي امام در پيامشان به خبرگان خطاب به رهبري آينده نوشتند: «الله الله در تعيين اصحابتان. مواظب اطرافيانتان باشيد که نفوذي ها از همين طريق انقلاب را به انحراف مي کشانند» آقاي حائري شيرازي به من گفت: «منظور امام، آيت الله منتظري است.» ظاهراً اين جرقه از سال 62 زده شد. چون مجلس خبرگان در سال 64 ايشان را به عنوان قائم مقام تعيين کردند. ولي دو سال قبل در آن پيام اين حرفها صريحاً گفته شد.

- اين حرف شما درست است که عکس العمل هاي امام از سال 62 شروع شده و در سال 63 که بعداً در خاطرات من خواهيد ديد، شدت گرفته، اما علايم و تذکرات و شايد پيغام از قبل بود. هروقت که به ملاقات آيت الله منتظري مي رفتيم، مي ديديم يادداشت برداشته اند که مثلا در سينما، صف نان و جاهاي ديگر اين گونه گفتند. يعني گزارش هاي صحيح و ناصحيح را به ما مي گفتند. با اينکه بخشي از قضات را خودشان تعيين کرده بودند، به دستگاه قضايي خيلي انتقاد داشتند. به دانشگاه ها اعتراض داشتند. هر وقت مي رفتيم، براساس ليستي اعتراض مي کرد. اگر تنها به ما مي گفت که حرفي نداشتيم. ولي مي ديديم در سخنراني ها هم مي گويد که در رسانه ها هم مي آمد. ما تحمل مي کرديم، چون منحصر مي ديديم و مي گفتيم بايد ايشان را حفظ کنيم. ولي امام براي بعد از خودشان احساس خطر کردند.

¤ پس تا آن مقطع شما هنوز خطري احساس نکرده بوديد؟

- هيچ خطري احساس نکرده بوديم.

¤ولي امام در آن پيام فلش را به سوي ايشان برده بود.

- کافي نبود. ايشان به عنوان دلسوزي نصيحت مي کردند. از اين حرفها نمي رنجيديم. فکر مي کرديم بايد اصل مسئله را حفظ کنيم. اولين باري که موضع مخالف امام را درباره رهبري آينده آيت الله منتظري شنيديم، شوکه شديم. اظهارات احمدآقا که ناراحتي امام را منتقل مي کردند، تکرار مي شد.

¤ دقيقاً کي بود؟

- قبل از قضاياي مربوط به نامه 6/1 بود. درست يادم نيست. در خاطرات من زمان دقيق آن هست که بايد مراجعه کنم.

¤ مسايل مهدي هاشمي شروع شده بود؟

- بله، شروع شده بود. جلسه اي بود که ما پنج نفري خدمت امام بوديم که ايشان تعبيرات بدي از آيت الله منتظري داشتند که همه ما شوکه شديم. در همان جلسه يا جلسه ديگري گفتيم اگر چنين است، پس چه کسي بايد بعد از شما رهبري را به دست بگيرد؟ که گفتند همين آقاي خامنه اي. بعد از جلسه آيت الله خامنه اي به امام گفتند: شما بر ما حرام کنيد که حرفهاي اين جلسه را بيرون نقل کنيم و امام هم بر ما حرام کردند و فرمودند اين حرف راجايي نزنيد.

¤ اين حرمت هنوز هم به قوت خود باقيست؟

- بعدش مسايلي پيش آمد که امام خيلي از حرفها را به مناسبت هاي مختلف گفتند. آن نامه را نوشتند که تعبيرات تندي داشت.

¤ مهم اين است که در آن مقطع چه فرمودند؟

- عين تعبير را به ياد ندارم. حتماً آيت الله خامنه اي نوشتند. شايد من هم نوشته باشم. بعد از آن جلسه، آن قدر ناراحت به منزل آمدم که خانواده ام فهميدند ناراحتم. تعبير تندي داشتند.

¤ ظاهراً همزمان با پيگيري ماجراي مهدي هاشمي از طرف وزارت اطلاعات، آنها هم اسناد مربوط به قضيه مک فارلين را منتشر مي کنند. گفته مي شود آقاي اميد نجف آبادي اطلاعات مربوط به ماجراي مک فارلين را به بيت آقاي منتظري داد که در مجله «الشراع» چاپ شد. اطرافيانش مي گويند مهدي و هادي هاشمي با هم نامه آقاي قرباني فر را خواندند و گفتند: هدف از دستگيري مهدي هاشمي وجه المصالحه کردن او برسر حل مشکل ايران و آمريکا است، چون ايران دارد به آمريکا نزديک مي شود و آمريکا هم شرايطي براي ارتباط مجدد گذاشته است که از جمله آنها عدم حمايت از نهضت هاي آزاديبخش است. ايران با محاکمه مهدي هاشمي به آمريکا چراغ سبز نشان مي دهد که داريم به يکي از شرطها عمل مي کنيم. آنها مي گويند ما با انتشار آن نامه مي خواستيم اثبات کنيم که چنين مسايلي پشت پرده است. اگر امکان دارد درباره اين حرف ها توضيح دهيد.

- اين حرفها بازي است.

¤ امام پس از پخش شبنامه هاي طرفداران مهدي هاشمي گفتند، پخش اين شبنامه ها خودش دليل مستقلي بر خط انحراف است و به آقاي ري شهري تأکيد مي کنند که بايد تا آخرين نفر پيگيري کنيد.

- حرفهاي آنان سوءظن و يا شيطنت است. اصل قضيه اين بود که ما پنج نفر و امام در جريان سفر هيئت آمريکايي- نه شخص مک فارلين- بوديم. افرادي مثل دکتر هادي نجف آبادي، دکتر روحاني و وردي نژاد که مذاکره مي کردند، مطلع بودند. آقاي قرباني فر ارتباط خود را با آقاي محسن کنگرلو که مشاور نخست وزير بود، شروع کرده بود. بعد از اينکه مک فارلين آمد و رفت و نقصي در کار افتاد و معلوم شد که گران حساب کردند، 6ميليون دلار را به آنها ندادند که تفاوت قيمت واقعي و ادعايي آنها بود. آقاي قرباني فر به آيت الله منتظري شکايت کرد و گويا پس از دريافت نامه شکايت، به ايشان برخورد که چرا تا به حال به ايشان گفته نشد. وقتي به من گفت، گفتم: از کجا فهميديد؟ گفت: چرا به من نگفتيد؟ گفتم: مگر قرار است همه چيز را به شما بگوييم؟ چه احتياجي بود که شما بدانيد؟ و اما اينکه چرا نامه را به الشراع دادند، نمي دانم. ولي وقتي پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام کردم، آيت الله منتظري به من گفتند: چرا فاش کرديد؟ مي بايست ادامه مي داديد، يعني جزو موافقين ادامه کار بود. من گفتم: شما اين کار را کرديد و امام گفتند برويد همه چيز را به مردم بگوييد و نمي توانستم دستور امام را اجرا نکنم. به نظرم تحليل آنها درست نيست. ولي درمورد سيدمهدي هاشمي، من و آيت الله خامنه اي مي خواستيم که او محفوظ بماند.

¤ مي گويند شما ايشان را به آيت الله خامنه اي معرفي کرديد.

- من معرفي نکردم. خود آيت الله خامنه اي ايشان را مي شناختند و به نهضت‌هاي آزاديبخش برده بودند. من هم ايشان را قبول داشتم. قبل از انقلاب جزو مبارزين بود و مي دانستم آيت الله منتظري به او علاقه دارند. به هرحال ما بنا نداشتيم سيدمهدي هاشمي را طرد کنيم. ولي امام آنچنان بدبين شده بودند که ما به آيت الله منتظري پيشنهاد کرديم شما موافقت کنيد که سيدمهدي هاشمي به مأموريت خارج از کشور برود تا حساسيت از بيت شما کم شود و مقداري از فتنه ها بخوابد. اينها همين حرف را توطئه تلقي کردند که مي خواهند او را از بيت ما بيرون کنند. درحالي که ما با نهايت حسن نيت و دلسوزي گفته بوديم و تا لحظه آخر تلاش کرديم که آقاي منتظري را حفظ کنيم. غير از اين هرچه بگويند، دروغ است.

¤ در فرمايش شما بود که آيت الله منتظري حرفهاي نامناسبي را در مطبوعات و تلويزيون مي گفت. خودشان مي گويند: ايراد اين نبود که من در مجامع حرف مي زنم. بيشترين نگراني آقايان هاشمي و خامنه اي اين بود که چرا من اين چيزها را به امام مي گويم. چون آقايان کاري کرده بودند که اخبارجنگ، گراني و مسايل ديگر به شکل ديگري به امام مي رسيد و توجيهشان هم اين بود که امام مريض هستند وبهتر است اين حرفها به ايشان نرسد. بعضي ها هم مي ترسيدند که امام عصباني شود. در واقع مي گويند: ايراد واقعي آقايان اين بود که امام را از قضايا مطلع مي کردم. شاهد مثالشان هم اين است که مثلاً مسايلي را که امام در پذيرش قطعنامه گفتند، يک دفعه به وجود نيامد، در طول زمان به وجود آمد و من بارها به حضرت امام گفته بودم.

-زدن تهمت آسان است. اولاً هيچ وقت به خودمان اجازه نداديم که کوچکترين چيزي از امام مخفي باشد. از لحاظ سياسي هم مي گفتيم امام بهتر از ما مي فهمند و مسئوليت و ولايت هم با ايشان است. ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قايل نبوديم. اين تفکر ما سياسي و سطحي نيست، عميق است. الان هم اين گونه است. همين الان هم فکر مي کنم اگر چيزي از رهبري مخفي بماند، گناه است. ايشان بايد بدانند. شايد ما با تصميم رهبري يا امام در مسئله اي مخالف باشيم، اما بايد بدانند. اين جزو عقايد ما بود. ثانياً امام کانال هاي فراواني به بيرون داشتند. شخصيت ها، علما و نيروهاي جبهه دائماً به امام خبر مي دادند. اين گونه نبود که چيزي را از امام مخفي کنيم. حتي اگر ما نمي گفتيم، ديگران مي گفتند. رابطه ما با امام اين گونه نبود که آيت الله منتظري مطالبي را بگويند که عليه ما تمام شود. با آيت الله منتظري هم با دوستي و صداقت کامل کار مي کرديم. ايجاد شبهه مريض بودن امام در ماههاي آخر عمر و مشکل بودن ارتباط، شيطنت آميز ونادرست است. حقيقت اين است که امام تا دو سه روز آخر عمر کاملاً بر امور مسلط بودند و روابط عادي بود. همه اين حرفها سوءظن است که شياطين القا مي کنند و دروغ است.

¤مي گويند پيشنهاد بازنگري قانون اساسي هم براي حذف شرط مرجعيت بود، چون آقايان هاشمي، خامنه‌اي و حاج احمد آقا تصميم گرفته بودند که ايشان را عزل و حذف کنند تا راه براي فرد مورد نظرشان هموار شود.

- اين هم تهمت است. اولاً وقتي که امام مي خواستند ايشان را بردارند. بيشترين مقاومت از ناحيه ما بود. من تا حدي پيش رفتم که از جلسه اي در حضور امام آن قدر ناراحت رفتم که امام فهميدند چشمانم پر از اشک است و سحر پيشخدمت خود را به منزل ما فرستادند که «شما ديشب خيلي ناراحت رفتيد. ناراحت نباشيد، ما اين نامه را پخش نمي کنيم» که پخش نشد...

¤ ببخشيد، قبل از نقل اين خاطره يک نکته مبهمي را روشن کنيد: آقاي منتظري در تاريخ 4/1/68 نامه اي به امام نوشتند که امام در جواب ايشان، نامه معروف 6/1/68 را نوشتند. در نامه آقاي منتظري مطلب تحريک کننده اي ديده نمي شود ولي پاسخ حضرت امام خيلي تند است. چرا؟

- از سابق انبوهي از مسايل در دل امام جمع شده بود. امام به تصميمات خود رسيده بودند. ما ناگهان مطلع شديم. آن موقع آيت الله خامنه اي هم نبودند. به مشهد رفته بودند. حاج احمد آقا نامه معروف به 6/1 را فرستادند که من و آيت الله خامنه اي اين نامه را در قم به آيت الله منتظري بدهيم که عزل اوست و فردا هم جلسه خبرگان تشکيل شود تا ايشان را عزل کنند. با توجه به سوابق، از پيش مي دانستيم که امام از او عصباني هستند. حاج احمدآقا هميشه به من مي گفت: «امام در قضيه آيت الله منتظري دارند صبر مي کنند.» دلمان مي خواست آيت الله منتظري را حفظ کنيم ونگه داريم.

¤ خاطره را مي فرموديد.

- شب همان روزي که امام از طريق حاج احمدآقا به ما دستور دادند که نامه را به قم ببريد، من از هيات رئيسه مجلس خبرنگان دعوت کردم که فوراً به تهران بياييد. براي آيت الله خامنه اي که در مشهد بودند هم تلفن کردم که بياييد. جلسه اي در دفتر من تشکيل شد. گفتيم چه لزومي دارد ما ببريم؟ نامه است و هر کس ديگري مي تواند ببرد. مگر اينکه امام بگويند شما ببريد. ثانياً اين نامه از راديو خوانده نشود. همان موقع به احمدآقا تلفن کرديم که جلوي پخش نامه را بگيرند تا ما بياييم. خواهش کرديم امام وقت ملاقات بدهند. 9 شب که امام معمولاً هيچ کس را نمي پذيرفتند، خدمت ايشان رفتيم تا تلاش کنيم امام را از انتشار اين نامه و عزل آيت الله منتظري منصرف کنيم. خيلي با امام بحث کرديم که در آن جلسه هم حرفهاي مهمي زدند.

¤ هنوز گفتني نيست؟

- خيلي از تعابير در متن دو نامه آمده است. گفتم: مناسب نيست اين نامه از راديو پخش شود. در اين خصوص با امام محاجه کرديم. ايشان فقط پذيرفتند آن شب پخش نشود وما قانع نشديم و با ناراحتي از خدمت امام خارج شديم وامام متوجه ناراحتي شديد من شدند. واقعاً ما نامزدي براي رهبري نداشتيم. بعد که اتفاق افتاد و امام رحلت کردند هم نظر قطعي من و آيت الله خامنه اي شوراي رهبري بود.

¤ من در خطبه هاي نماز جمعه شما خواندم که بعد از طرح مسئله قضيه مهدي هاشمي، امام فرمودند: «شما در بين خود کسي را داريد» که اشاره به آيت الله خامنه اي بود.

- درست است. همان است که قبلاً گفتم. امام چنين چيزي گفته بودند. ولي خود آيت الله خامنه اي قبول نداشتند. ساعاتي قبل از رحلت امام که قطع اميد کرده بوديم، در جماران جمع شديم که چکار کنيم. چون پزشکان گفته بودند که ممکن است امام امشب رحلت کنند. نظر ما اين بود که آيت الله مشکيني، آيت الله موسوي اردبيلي و آيت الله خامنه اي اعضاي شوراي رهبري باشند که آيت الله خامنه اي قبول نمي کردند جزو اين سه نفر باشند. من اصرار داشتم که اگر شما باشيد، براي آن دو نفر مفيد است. اصلاً تا آن موقع نامزدي نداشتيم. بعد که خبرگان بعد از رحلت امام جلسه گرفت، من و آيت الله خامنه اي در سخنراني خود با انتخاب فردي مخالفت کرديم. گفتيم بايد شورا باشد. اينکه مي گويند ما کسي را داشتيم، دروغ است. ما در آن شب خيلي خواهش والتماس کرديم که امام منصرف شوند. فقط پذيرفتند که حکم عزل را آن شب راديو نخواند و گفتند: «فردا بايد از راديو پخش شود» که من با ناراحتي رفتم.

¤ فاصله بين عزل آقاي منتظري و رحلت امام دو ماه است. در اين مدت بحثي نداشتيد؟

- در اين فاصله هنوز اميد داشتيم که امام مي مانند. علائم بيماري به گونه اي بود که دو سه روز آخر نگراني ها جدي شد. چندين دکتر آورده بوديم و تلاش مي کرديم. وقتي به اين نتيجه رسيديم که بايد تصميمي براي بعد از امام بگيريم، من وآيت الله خامنه اي روي شورا تکيه داشتيم. نظر قطعي ما اين بود و فکر مي کرديم نظر «شوراي رهبري» رأي مي آورد. چون قانون اساسي مي گفت: «يا فرد يا شوراي رهبري.» سه نفر را هم تعيين کرده بوديم. در خبرگان افرادي از مجمع روحانيون و ديگران مي گفتند: «شوراي رهبري 5 نفر باشد» من و حاج احمد آقا را هم اضافه مي کردند و من نپذيرفتم.

¤ يعني هيچ وقت امام به شما چيزي نگفتند؟

-به صورت مشخص چيزي نگفتند. ولي در زماني که بحث عزل آيت الله منتظري جدي بود، به امام گفتيم: «بعد از شما چه اتفاقي مي افتد؟ ما که رهبري نداريم. خلأ پيش مي آيد» که ايشان گفتند: «آقاي خامنه‌اي هست.» اين تعبير را در جمع ما 5 نفر گفته بودند که قبلاً گفته شد.

¤ زمانش کي بود؟

-مدتي قبل در همان جلسه بود که آيت الله خامنه اي به امام گفتند: «گفتن مطالب اين جلسه را بر ما حرام کنيد.» بنا شد که نگوييم. اين حرف را از امام داشتيم، ولي تعيين نکرده بودند. مي گفتيم دست ما خالي است و ايشان مي گفتند: خالي نيست. ممکن است همان حرف را جاي ديگري هم تکرار کرده باشند. ديگران هم مسايلي را نقل کردند که من نشنيده بودم. مثلاً از بعضي از اعضاي خانواده امام نقل کردند که وقتي آيت الله خامنه اي در دوره رياست جمهوري به کره شمالي رفته بود و امام فيلم سفر را از تلويزيون تماشا مي کردند، گفتند: «ايشان براي رهبري صلاحيت دارند.» ولي ما در فکر شورا بوديم و روي فکر خود ايستاده بوديم.

¤ چه شد که در جلسه خبرگان علي رغم رأي شما، انتخاب فرد رأي آورد؟

- عده اي از جامعه مدرسين که گويا 13 نفر بودند، مي خواستند آيت الله گلپايگاني را بياورند که 13 رأي هم آورد. عده اي هم آيت الله خامنه اي را قبول داشتند که در نتيجه رأي اين دو نظريه اکثريت شد و پيشنهاد ما رأي نياورد. چون اين دوگروه اجماع مرکب کرده بودند که فرد باشد. وقتي فرد رأي آورد، مجموعه جامعه مدرسين اقليت بودند و عده اي ديگر بردند و ما هم به آيت الله خامنه اي رأي داديم.

¤ دو طرف در آن جلسه صحبت کردند؟

- بله، مشروح مذاکرات مجلس خبرگان به صورت کتاب موجود است.

¤ مي گويند حاج احمد آقا در ابتداي آن جلسه باشما يا کسي ديگر تلفني تماس گرفتند که اگر تا به حال نگفتيم، الان حجت بر ما تمام است که نظر امام، آيت الله خامنه اي بود.

- در آن مقطع مشکل مرجعيت داشتيم. قانون اساسي مي گفت: «بايد يک نفر يا جمعي از مراجع باشد.» امام گفته بودند که بهتر است مرجعيت شرط نباشد وحاج احمد آقا اين گفته امام را تأييد کردند.

¤ امام روزهاي آخر براي بازنگري قانون اساسي نامه دادند که «مجتهد عادل منتخب مردم» کافي است و شرط «مرجعيت» لازم نيست.

- امام اين مسئله راحل کردند. قانون اساسي چنين اجازه اي را به ما نمي داد. لذا ما براي انتخاب آيت الله خامنه اي دو بار رأي گيري کرديم

. اول براساس حکم امام موقتاً آيت الله خامنه اي را انتخاب کرديم. بعد که قانون اساسي اصلاح شد، براساس قانون اساسي جديد دوباره رأي گيري کرديم.

¤ همان اکثريت را آورد؟

- بيشتر از بار اول رأي آورد. بار اول از هشتاد و چند نفر حدود 68 نفر رأي دادند و اين دفعه خيلي بيشتر بود. چون جا افتاده بود، مخالفي نبود. بنابراين انتخاب اول را موقت تلقي کرديم و منتظر اصلاح قانون اساسي مانديم و براساس قانون اساسي به صورت دائمي انتخاب شدند.

¤ مخالف و موافق انتخاب شورايي و فردي در جلسه خبرگان صحبت کردند؟

-بله، من و آيت الله خامنه اي هم به عنوان مخالف فردي و موافق شورايي صحبت کرديم. ولي به خاطر مسايلي که گفتم، پيشنهاد فردي رأي آورد و قرار شد براي فرد رأي گيري شود که آيت الله گلپايگاني رأي نياوردند.

¤ مگر اول آقاي گلپايگاني را به راي گذاشتند؟

- اسم هر دو را مطرح کرديم و در بين کانديداها آيت الله خامنه اي رأي بالا را آورد و آقاي گلپايگاني رأي کمي آورد.

¤ آقاي خلخالي در جايي گفته بود که در جلسه اي که خدمت امام بودم، از ايشان پرسيدم: آيا نظر شما به کسي نيست و ايشان آيت الله خامنه اي را معرفي کردند و بعد به امام گفتم: چرا اعلام نمي کنيد؟ گفتند: «اگر من اعلام کنم، بحث انتصاب پيش مي آيد که صلاح نيست. ولي من به احمدآقا و آقاي هاشمي گفتم که شما ايشان را مطرح کنيد و من حمايت مي کنم.» آيا اين صحت دارد؟

- ممکن است امام به ايشان گفته باشند، امام به ما غير از آنچه که در همان جلسه گفتند که آقاي خامنه اي هست، مطلب ديگري نگفتند. لذا ما هم به فکر ايشان به صورت فردي نبوديم، ما، سه نفر را تعيين کرده بوديم و رضايت هر سه نفر را گرفته بوديم که براي شوراي سه نفري رأي بگيريم. من و آيت الله خامنه اي در جلسه از شورا دفاع کرديم.

¤ وقتي قرار شد آيت الله خامنه اي مطرح شود، به اين فرمايش حضرت امام استناد کرديد؟ دليل رأي آوردن بالاي آيت الله خامنه اي چه بود؟

- تمام شدن سريع کار خبرگان و رأي آوردن ايشان پنج دليل داشت: اول، اينکه اوضاع خطرناک بود و خبرهايي هم از جبهه رسيده بود که نيروهاي صدام حرکت کردند و به جلو مي آيند. همه نگران بوديم که خلأ وجود رهبري، آن هم پس از رحلت امام مشکل آفرين شود. دوم، همين حرفهايي را که پنج نفري از امام شنيده بوديم، مطرح کرديم. سوم، نقل نظر امام که مجتهد، کافي است و احتياج به مرجع نيست. چهارم، آن حرفهايي هم که نقل کردند امام پاي تلويزيون گفتند، موثر بود. پنجم، که مهمتر از همه است شخصيت و صلاحيت هاي خود آيت الله خامنه اي است که براي خبرگان شناخته شده بود واصلح از ايشان کسي را نمي شناختند.

¤اين ادله اي که برشمرديد در مذاکرات هم مطرح شد؟

- همه اينها مطرح شد، الان در مذاکرات هست و در کتاب آمده است.

¤ منتشر هم مي شود؟

- مذاکرات خبرگان محرمانه است. هيئت رئيسه حق دارد، اينها را منتشر کند. ما تا الان بخش هايي - غير از آن جلسه - را در حد اعضاي خبرگان منتشر کرده ايم.

¤ شبهه مي کنند که در بازنگري قانون اساسي، مسئله رهبري را جوري تنظيم کردند که به نفع حضرت آيت الله خامنه اي تمام شد. مسئله حذف نخست وزير و تمرکز درقوه مجريه را جوري تبيين کردند که به نفع آقاي هاشمي تمام شد و قضيه به گونه اي شد که ايشان اقتدار کافي اجرايي را بگيرد و نهايتا مرکز مقتدري به نام مجمع تشخيص مصلحت نظام درقانون اساسي گنجانده شد که بازهم سود و نفعش به آقاي هاشمي رسيد که بعداز دوره رياست جمهوري در مصدر مجمع تشخيص مصلحت نشستند.

- اينکه دربازنگري اين کارها شده، درست است. ولي درگفتن اهداف، دروغ پردازي مي کنند. قبلا درقانون اساسي کلمه «ولايت مطلقه» نبود که بحث شد و با يک رأي اضافي تصويب شد. من جلسه را اداره مي کردم و رأي آورد. درمورد رياست جمهوري هم، درد بزرگ ما تا آن تاريخ اختلاف نخست وزير و رئيس جمهور بود. واقعا توجيهي نداشت که رئيس جمهور اين همه رأي بياورد و بعد هم اختياري نداشته باشد. همه کارها در دست دولت بود. اين فلج کننده بود. بحث اينکه من باشم يا نباشم،اصلا مطرح نبود. البته درمقابل اين، بحث ديگري بود و آن اينکه ما اصلا رياست جمهوري انتخابي نداشته باشيم و نظام پارلماني باشد. نمايندگان مجلس انتخاب شوند و نخست وزير را هم مجلس انتخاب کند و اگر رئيس جمهوري هم بخواهد باشد که درقانون اساسي هست، مثل جاهاي ديگرباشد. اين بحث بسيار جدي بود. پنج نفر هم که از مجلس آمده بودند، نوعا طرفدار اين نظريه بودند و بحث هايشان هم قوي بود. در آن بحث آقاي عبدالله نوري به ما کمک کرد. با اينکه از مجلس آمده بود، ولي نظر ما را قبول کرد و رأي ايشان هم موثر شد که اين پذيرفته شود. يعني همه قبول داشتيم که سبک موجود -که رياست جمهوري انتخاب شود و نخست وزير را معرفي کند و اختيارات در دست دولت باشد- درست نيست. اختيارات در دست رئيس جمهور باشد، درغير اين صورت دولت شکل غيرمعقولي دارد. ما آن چندسال خيلي گرفتاري داشتيم. در مورد مجمع که قبلش امام اختيارات خيلي بيشتري به مجمع داده بودند. يعني مجمعي که با اختيارات اعطايي امام کار مي کرد، مي توانست خيلي قوي تر از اين مجمع کار کند. ما درقانون اساسي آن را محدود کرديم و از اختياراتي که امام داده بودند، خيلي کم کرديم. نکته ديگر اينکه مگر از اول قراربود که من رياست مجمع را در آينده داشته باشم؟ اين اختيار رهبري است.

¤ الان بحث سياستگذاري ها مطرح است که عملا دراختيار مجمع است.

-سياستگذاري ها دردست رهبري است. مجمع، مشاور رهبري است. ما فقط مي توانيم نظر بدهيم و رهبري مي توانند بپذيرند يا نپذيرند.

¤ پس شما قبول نداريد که مي گويند الان دونهاد بر مجلس سيطره دارند و مجلس ازطرف شوراي نگهبان و مجمع تشخيص تحت فشار است؟

- نه، اگر مجلسي ها واقعا کارشناسانه عمل کنند، فکرمي کنم مجمع هميشه درکنار آنها خواهدبود. گاهي مجلسي ها مي خواهند مسايل سياسي و باندي خودشان را در قانون گذاري ها حل کنند، که گير مي کنند. بحث بودجه که گير بود، در کجا حل شد؟ سرمايه گذاري خارجي که گير بود، جز درمجمع و به نفع مصوبه مجلس درکجا حل شد؟ درکارهايي که واقعا کارشناسي مي شود، مجمع با اينها همکاري مي کند. دوقضيه اي که اين اواخر مطرح شد يعني قضيه حضانت طفل و ديه اقليت هاي ديني واقعا کارشناسي بود که قبول داشتيم و به نفع آنها رأي داديم. اگر مسائل باندي را کنار بگذارند، مجمع واقعا مي خواهد مصلحت نظام را درنظر بگيرد. نکته مهم ديگر اين است که اگر مجمع تشخيص مصلحت نظام نباشد، مجلس ناچار است که نظر شوراي نگهبان را بپذيرد و يا اصلا از مصوبه خود صرف نظر کند و شما مي دانيد که در موارد رفع اختلاف، تاکنون مجمع در 3/2 موارد به نفع مجلس نظر داده است.

¤ شبهه ديگري که مطرح مي کنند اين است که مي گويند در بازنگري، شرط «مرجعيت» را حذف کردند و «مجتهد عادل منتخب خبرگان» را آوردند تا بتوانند رهبري آيت الله خامنه اي را تثبيت کنند.

- اين کار را که امام کرده بودند و راه حل درستي بود. اگر ما مي خواستيم مرجع را رهبري کنيم، گير مي کرديم.

¤ امام فرمودند «من از اول هم با مرجعيت مخالف بودم.»

-بله، قبلا هم گفتند که موافق نيستند. منتها فکر مي کرديم که هميشه مرجعي هست و شورا هم گذاشته بوديم و فکرمي کرديم شورا جاي مرجع را مي گيرد. ما هم که نبوديم، آن را علماي مجلس خبرگان گذاشته بودند.

منبع: +

تگ های مطلب:
    ارسال دیدگاه

    • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
      heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
      winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
      worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
      expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
      disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
      joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
      sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
      neutral_faceno_mouthinnocent

    عکس خوانده نمی شود