صفحه نخست > سازمان های فرهنگی / اخبار و مسائل کتاب / اخبار کتاب / مطالب دیگران- سازمان های فرهنگی / مطالب دیگران- مسائل و بایسته های کتاب / آسیب ها / لینکستان (مطالب دیگران) / اجتماعی > به بهانه درگذشت عبدالرحیم جعفری کاش «امیر‌کبیر» به جای مصادره، مشاطره شده بود

به بهانه درگذشت عبدالرحیم جعفری کاش «امیر‌کبیر» به جای مصادره، مشاطره شده بود


12 مهر 1394, 23:30. نويسنده: shams

عمر 96 ساله در دنیای امروز آرزوی خیلی از آدم‌ها هست و غالبا نیز به آن نمی‌رسند و نمی‌رسیم و در می‌گذرند و درمی‌گذاریم.

پس حسرت و افسوسی که برای درگذشت عبدالرحیم جعفری ابراز می‌شود جدای خانواده که عزیز خود را در هر سن و سال گرامی می دارد تنها به خاطر چشم فروبستن از دنیای فانی نیست به سبب حسرت 36 ساله او در فراق موسسه‌ای بود که در نگاه او « نازک آرای تن ساقه گلی» بود که به جانش «کِشت» و آب داد و پس از انقلاب از آن محروم شد و نتوانست بازپس بگیرد.

با این وصف همین که عبدالرحیم جعفری بنیان‌گذار انتشارات امیر کبیر 96 سال زیست، موهبت یا دست کم فرصتی است که شاید نصیب دیگران نشود و حسرت، جای دیگری است.

نام عبدالرحیم جعفری با انتشارات امیر‌کبیر گره خورده و مصادره بزرگ‌ترین بنگاه انتشاراتی در خاورمیانه اتفاقی بود که هیچ گاه او با آن کنار نیامد و در تمام 36 سالی که پس از آن زیست و همواره نیز در ایران بود برای باز‌پس‌گیری بنگاه خود بسیار کوشید و البته دست‌آخر نیز به نتیجه نرسید و چشم از جهان فرو‌بست.

او تمام این داستان را با جزییات در کتاب «‌در جست و جوی صبح» توضیح داده و تکرار آن موجب طولانی شدن این گفتار می‌شود.

کسانی هم مانند عباس سلیمی نمین اما ‌از مصادره انتشارات امیر‌کبیر دفاع می‌کنند و آن را عملی موجه می‌دانند.

به بهانه درگذشت عبدالرحیم جعفری کاش «امیر‌کبیر» به جای مصادره، مشاطره شده بود

مهم ترین توجیهاتی که درباره مصادره «امیر کبیر» ارایه می‌شود اینهاست: پیوند آن با انتشارات فرانکلین و رابطه فرانکلین با دربار، انحصار چاپ کتاب های درسی در امیر‌کبیر در یک مقطع زمانی خاص، اعتراضات کارگرانی که مدعی روابط جعفری با حکومت شاه بودند و نیز مرگ مشکوک اسماعیل رایین نویسنده کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» در دفتر مرکزی انتشارات امیر کبیر.

با همین اتهامات بود که پس از پیروزی انقلاب عبدالرحیم جعفری به زندان می‌افتد و هر چند پس از تبرئه از بسیاری از آنها که به خاطر سوءتفاهم ها و جو انقلابی و سوء تعبیر از حضور فلان مقام در مراسم رونمایی از یک کتاب نفیس بود آزاد می‌شود اما صلاحیت او را برای مالکیت و مدیریت بزرگترین انتشارات خاورمیانه سلب می‌کنند و یک نهاد تازه تاسیس این سازمان را در اختیار می‌گیرد.

کاش «امیر‌کبیر» به جای مصادره، مشاطره شده بودجعفری اما یک نشر تازه و البته محدود را به نام پسر خود برپا می کند که نشان می دهد تنها نشر به زندگی او معنی می داده و از کشور خارج نمی شود و مصادره امیر کبیر را بر پایه اتهامات وارده رد می کند و همه همت خود را صرف بازپس گرفتن می کند و الیته تکاپوی او با امیدهای گاه و بی گاهی که درمی گرفت به جایی نمی رسد.

توجیه کنندگان مصادره امیر کبیر بیشتر بر این نقطه انگشت می گذارند که او از دست فروشی کتاب به غول نشر تبدیل می شود و همین را محل تردید می‌دانند و یا به برخی عناوین اشاره می‌کنند که پیش از انقلاب در انتشارات امیر کبیر انتشار یافته و همین را علامت وابستگی می‌دانند و او نیز همواره پاسخ می داد 3 هزار عنوان کتاب چاپ شد و انتشار برخی کتاب ها تحت فشارها اجتناب ناپذیر بوده و می پرسید « انقلاب شکر در کوبا» را مگر ما منتشر نکردیم؟ چرا بر روی چند عنوان خاص دست می گذارید اما از صدها عنوان دیگر می گذرید؟

درباره‌ موفقیت خیره کننده و تبدیل به یک بنگاه بزرگ اما این قاعده شامل حال همه کارآفرینان و سرمایه گذاران موفق است که از هیچ، یک موسسه عظیم برپا می کننند و تفاوت بخش خصوصی با دولتی ها و مصادره ای ها در همین است.

عبدالرحيم‌ در دوازدهم آبان سال 1298 در تهران در غياب پدری که به سفر رفته و ديگر بازنگشته بود متولد می‌شود. چند سال بعد خانواده منتخب‌الملک معاون وقت وزارت امور خارجه او مادرش را به دليل تنگدستی تحت حمايت خود می‌گيرند و نام تقی به وی می‌دهند و به مدرسه می‌فرستندش. ابتدا مدرسه علامه و سپس مدرسه ثريا.

در کلاس پنجم ابتدايی ناچار می شود کار کند وبه ‌شاگردی در چاپ اکبر علمی می‌ پردازد بعد از پايان خدمت سربازی و بازگشت به چاپخانه علمی با دختر برادر مدير چاپخانه (محمدعلی علمی) ازدواج می‌کند. اما بعد از يک بيماری طولانی ناگزیر از دستفروشی کتاب می‌شود.

در شهريور 1324 همکاری با اکبر علمی را از سر می‌گيرد و در سال 1326 به عضويت در باشگاه نيرو و راستی در مي‌آيد. در سال 1328 برای چندمين بار با علمی اختلاف پیدا می کند و از آبان همین سال کار مستقل خود را با عنوان انتشارات اميرکبير آغاز می‌کند و تا پیروزی انقلاب به روند صعودی خود ادامه می دهد. در پی پیروزی انقلاب اما با اتهاماتی که ذکر شد موسسه خود را از دست می دهد.

در این گفتار قصد قضاوت درباره درستی یا نادرستی رفتاری که با انتشارات امیر‌کبیر شد در میان نیست چون منحصر به او نبود و همان گونه که ایران ناسیونال از خیامی و پرسپولیس از عبده و تاج یا استقلال از خسروانی گرفته شد امیر کبیر را هم از جعفری گرفتند اما چند پرسش را به بهانه درگذشت او می توان مطرح کرد:

- آیا نگاه یک‌سان به انتشارات امیر‌کبیر با کارخانه مونتاژ خودرو و باشگاه فلان تیمسار درست بوده است؟

- اگر اجازه می‌دادند همان ساختار و البته با رعایت ضوابط جمهوری اسلامی و طبعا با انتشار کتاب‌هایی که مجوز آنها را وزارت ارشاد جمهوری اسلامی صادر کرده آیا امروز « امیر‌کبیر» به یک برند جهانی بدل نشده بود؟ اکنون چه؟ آیا امیر‌کبیر کنونی و زیر پوشش یک سازمان با بودجه دولت هم برندی در میان ناشران جهان است یا اگر هم اندک اعتباری باقی مانده از گذشته است؟

- اگر انتشارات امیر‌کبیر مصادره نمی شد آیا باز هم نیازی بود که برخی از فروشگاه‌های آن تغییر کاربری بدهند و مثلا به صرافی تبدیل شوند؟

- عبدالرحیم جعفری گفته بود دست کم نام و برند را به او بازگردانند. تصور کنید نیمی را مصادره می‌کردند و نیمی را نه. به این روش در صدر اسلام « مشاطره» گفته می‌شد. مشاطره، نصف مصادره است و موجب می‌شود با نصف باقی مانده و به اعتبار برند و با همان نصفه کار خود را ادامه دهد تا ثابت کند شایستگی داشته است.

تصور کنیم امیر‌کبیر به جای مصادره، مشاطره شده بود یعنی همه ی آن را نگرفته بودند و 50 درصد یا 40 درصد آن را همچنان در اختیار مرحوم جعفری باقی می‌گذاشتند. آیا صنعت نشر سرنوشت بهتری نداشت؟ آیا امیر‌کبیر همچنان یک برند نمی‌بود؟

برند امیر‌کبیر را مصادره تقریبا از میان برد اما عبدالرحیم جعفری خود با عنوان برندی در نشر درگذشت. به همین خاطر همه از او هنگام مرگ با عنوان «ناشر بزرگ» یاد کردند در حالی که عملا مدت‌ها بود میان او و نشر فاصله افتاده بود.

19دی به نقل از عصر ایران 


بازگشت