صفحه نخست > لینکستان (مطالب دیگران) / / مطالب دیگران- دیدگاه های نظری / مسائل نظری > واکاوی مفهوم ناصب و محرومیت او از حقوق مدنی/ دکتر سید علی سجادی زاده

واکاوی مفهوم ناصب و محرومیت او از حقوق مدنی/ دکتر سید علی سجادی زاده


2 مرداد 1393, 02:30. نويسنده: shams
 
واکاوی مفهوم ناصب و محرومیت او از حقوق مدنی

 

چکیده:

عنوان ناصب، در احادیث اهل بیت علیهم السلام و سخنان فقیهان امامی به فراوانی آمده است و احکام زیادی از جمله: محرومیت از حقوق مدنی (چون ازدواج با همسر مؤمن، ارث نبردن و ...)؛ اجتماعی و معنوی (چون بایکوت نمودن و لزوم تبری از او و عدم جواز اقتدا به او)، بر آن بار شده است. از طرفی در مفهوم این عنوان بین فقیهان امامی اختلاف است، ادله فقهی دلالت دارند که مراد از این عنوان کسی است که دشمن اهل بیت علیهم السلام باشد و این دشمنی را جزء دین خود به شمار آورد. مشهور فقها نیز ناصبی را کسی می دانند که دشمن اهل بیت علیهم السلام باشد و این دشمنی را به گونه ای آشکار کند. اما در مقابل برخی خواسته اند این عنوان را بر مطلق مخالفان عقیده ی شیعه؛ -هر کسی که دیگران را بر اهل بیت علیهم السلام مقدم شمرده یا می شمارد- تطبیق دهند. این نوشتار با بررسی ادلّه ی فقهی؛ (احادیث، سخنان فقیهان، اهل لغت و مقتضای قواعد اصولی) نشان می دهد که دیدگاه اول درست و دیدگاه اخیر سست، نادرست و دور از آموزه های فقهی اهل بیت علیهم السلام است.

واژگان کلیدی:

ناصب، ناصبی، نواصب، ازدواج، ارث، فقه امامیه و احادیث اهل بیت (ع)

درآمد:

همان گونه که شیطانهای عرصه ی سیاست در صحنه ی جهانی، هر زمان موضوعی را دستاویز فشار و تحمیل ایده های خود بر کشورهای مستقل جهان قرار می دهند؛ تفرقه افکنان و فتنه انگیزان نیز در هر زمان موضوعی را انتخاب می کنند و به بهانه ی آن بر طبل تفرقه می کوبند و برخی از بی خردان و نادانان نیز ندانسته و ناآگاهانه تحت تأثیر آن قرار می گیرند.
این دسته به سراغ فرقه های مختلف اسلامی می روند و سعی در تخریب ذهنیت فرقه ای نسبت به فرقه ی دیگر دارند؛ در اوج درگیری رژیم غارتگر و خشن صهیونیستی با مظلومان دست خالی غزه، عنوان ناصبی بودن مردم فلسطین را در وسایل ارتباط جمعی مطرح و ذهن برخی از مردم را مشغول این موضوع می کنند تا از همدردی با مسلمانان مظلوم باز بمانند.
در همان حال به عنوان دلسوزی به برادران اهل سنت القا می کنند که شیعیان شما را ناصبی و از سگ نجس تر و خون و مال شما را مباح می دانند و هشدار می دهند که فریب این طایفه را نخورید.
نویسنده ای ناشناس با نام مستعار «مسلم» (مسلمانی) مقاله ای با این عنوان «نظره الرافضه الیک و حکمهم فیک أیّها السّنیّ الموحّد» نوشته و خطاب به برادران اهل سنت (با عنوان سنّی موحّد) دیدگاه رافضه (شیعیان) را درباره ی آن (به زعم خویش) آورده است. نویسنده ی مقاله که عناد وی از عنوان مقاله و سخنانش پیداست در چهار بخش گفتار خویش را این گونه تنظیم کرده است:
ماذا یعنی لفظ الناصب؟ نجاسه أهل السنّه عند الرافضه؛ حکم من لا یقول بإمامه الاثنی عشر عند الشیعه؛ موقفهم من ائمه المذاهب الأربعه.
در ذیل عنوان اول که واژه ی ناصبی به چه معناست؟ در آغاز، بدون هیچ گونه مقدمه، مراعات منطق و انصاف و مراجعه به فرهنگ لغتی به منظور تحریک احساسات مسلمانان سنّی مذهب می نویسد که ابوحنیفه نزد شعبه ناصبی است و به کتاب کافی آدرس می دهد؛ مفید در کتابش لفظ ناصب را بر ابوحنیفه اطلاق کرده است و به شماری از شخصیتهای شیعه نسبت می دهد که مراد از ناصبی همان اهل تسنن هستند و اخبار و احادیث آنها به صدای بلند می گوید که ناصب یعنی سنّی و اینکه ناصبی به مطلق عامّه تفسیر شده است و سپس نتیجه گیری کرده است که به نظر شیعه تمام اهل سنّت و جماعت، ناصبی هستند.
در گام دوم به احکامی که بر این موضوع «ناصبی» مترتب می شود پرداخته و مغرضانه چنین عنوان می زند: «نجاسه أهل السّنه عند الرافضه».
در ذیل این عنوان شماری از فتاوای بزرگان معاصر چون آیت الله خویی در منهاج الصالحین، محسن حکیم در العروه الوثقی (ندانسته عروه را به سید حکیم نسبت می دهد) و امام در تحریر الوسیله را می آورد.
در عنوان بعد از دیدگاه شیعه - البته طبق گمان غلط و برداشت نادرست خودش- حکم کسانی را که به امامت دوازده امام (ع) عقیده ندارند، می آورد؛ از جمله ندانسته و نفهمیده به صاحب جواهر نسبت می دهد که مخالف اهل حق بدون هیچ خلافی کافر است (نجفی، 62/2:1365)؛ در حالی که ایشان دیدگاه ابن ادریس را نقل و نقد می کند.
و در بخش پایانی دیدگاه شعیه نسبت به امامان مذاهب اربعه را آورده است.
سپس به عنوان دلسوزی به برادران اهل سنت می گوید:
این بود آنچه را که توان داشتم از گردآوری گفتار شیعه تا حقیقت دیدگاه آنها را درباره ی خودت (سنّی) بدانی که برگرفته از دیدگاه آنها درباره ی دین نبی تو و گذشتگان از امت است. (حتّی تعلم حقیقه نظرتهم إلیک التی هی فرع من نظرتهم إلی دینک و نبیّک صلی الله علیه و سلم و سلف الأمّه) (صید الفوائد p://www.saaid.net/).
از دیرباز اکثر بزرگان فقه امامی به صورت ضمنی در یکی از مباحث فقه استدلالی به بحث ناصبی پرداخته اند. (نجفی 65/6:1365، بحث نجاست کفار؛ بحرانی، بی تا: 187-185/5؛ موسوی الخمینی، بی تا : 336/3).
برخی نیز رساله ی مستقلی درباره ی این موضوع سامان داده اند، از جمله به ابن ادریس حلّی صاحب سرائر نسبت داده می شود که رساله ای در معنای ناصب نگاشته است (حلی،223/7:1386). پس از آن نگاشتن رساله ای با همان عنوان به فاضل مقداد نسبت داده شده است (تهرانی، 275/21:1403). شیخ یوسف بحرانی نیز از کسانی است که رساله ی مستقلی با عنوان «الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب» نگاشته است. وی مکرر در مجموعه ی فقهی خویش، حدائق از آن یاد می کند (بحرانی، بی تا :204/12؛42/10؛ 185/5)، به گزارش الذریعه، سید عبدالله جزایری رساله ای با عنوان «مال الناصب و أنّه لیس کلّ مخالف ناصبًا» و مرحوم وحید بهبهانی نیز کتابی با عنوان «أصول إلاسلام و الإیمان و حکم الناصب و ما یتعلّق به» نگاشته اند (تهرانی،1403: 177/2؛ 27/19).
دستاویز قرار دادن این بحث برای ایجاد تفرقه بین مسلمین از طرف تندروهای اهل سنت و شیعه سبب شد که نویسنده به این گفتار بپردازد و با بررسی احادیث و دیگر ادله ی فقهی در حد توان حقیقت را روشن کند.
آوردن همه ی احادیث در کنار یکدیگر و دیدی جامع به مطلب با توجه به احادیث، لغت و کلمات فقیهان به منظور روشن شدن حقیقت چیزی است که در این گفتار به آن پرداخته می شود.
در آغاز نگاهی گذرا خواهیم داشت به احادیث و احکامی که در سخنان اهل بیت (ع) بر عنوان ناصب مترتب گشته از جمله ازدواج با ناصبی را ممنوع نموده است، در بخش دوم به احکام ناصب در کلمات فقیهان امامی و سپس به مفهوم یابی واژه ی ناصب در کلمات محدثان، فقیهان و اهل لغت پرداخته می شود، در پایان پس از تحلیل و بررسی ادله، به مقتضای قاعده اشاره می شود.

1. ناصب و احکام آن در آینه ی احادیث

- حرمت ازدواج با ناصبی (اشعری، 130:1408؛ طوسی، 303/7:1364؛ طوسی، 183/3:1363) (1)
- بهره نداشتن ناصبی از اسلام (صدوق،408/3:1404).
- کافر شمردن ناصبی (طوسی، 183/3:1363)
- مشرک بودن ناصبی (صدوق، 668:1405)
- لزوم تبرّی (بیزاری جستن) از ناصبی (عده من المحدثین،154:1363)
- عدم پذیرش شفاعت در مورد او و نداشتن امید نجات (برقی،172/1:1370 و 184؛ کلینی،101/8:1363؛ صدوق، 207:1368).
- بی تأثیر بودن اعمال ناصبی (کلینی، 259/8:1363؛ صدوق، 726:1417)
- پست تر از سگ بودن در پیش خداوند (کلینی، 14/3:1363)
- نجس تر از سگ بودن (صدوق، 292/1:1386)
- بدتر از فرزند زنا (کلینی،11/3:1363)
- جایز نبودن نماز پشت سر ناصبی (اشعری،130:1408؛ طوسی،27/3:1364)
- جایز نبودن پرداخت صدقه و فطره به ناصبی (همان:53/4)
- عدم جواز نیابت حجّ از ناصبی (کلینی،309/4:1363؛ صدوق، 425/2:1404؛ طوسی، 414/5:1364).
- عدم جواز سکونت با ناصبی (طوسی، 183/3:1363)
- حلال نبودن ذبیحه و صید ناصبی (طوسی، 68/9:1364 و 71؛ همو، 84/4:1363)
- عدم ثبوت قصاص بر مؤمن در صورت قتل ناصبی (کلینی،374/7:1363؛ طوسی، 213/10:1364).
و چندین حکم دیگر که در کتب حدیثی معتبر شیعه همچون محاسن برقی، کافی، فقیه، تهذیب، استبصار و ... آمده است. (2).

1-1. دسته بندی احادیث

می توان احادیثی را که واژه ی ناصب و احکام آن را دارد به سه دسته ی کلی تقسیم کرد:
1-1-1. احادیثی که لفظ ناصب به صورت مطلق در آنها آمده و هیچ گونه متعلّق و قیدی برای آن ذکر نشده است.
این دسته از احادیث فراوان و تنها لفظ ناصب در آن آمده و احکامی بر آن مترتب شده است، نمونه هایی از آن آورده می شود:
أبو حمزه، عن أبی جعفر (ع) قال: «ابرؤوا من خمسه: من المرجئه، و الخوارج، و القدریّه، و الشامیّ؛ و الناصب ...» (عده من المحدثین، 364:1363).
عن ابی بصیر لیث المرادیّ، عن ابی عبدالله (ع) قال: «إنّ نوحًا حمل فی السفینه الکلب و الخنزیر، و لم یحمل فیها ولد الزنا، و إنّ الناصب شرّ من ولد الزنا» (البرقی، 185/1:1370).
عن أبی عبدالله (ع) قال: «... الطینات ثلاث: طینه الأنبیاء و المؤمن من تلک الطینه إلا أنّ الأنبیاء هم من صفوتها، هم الأصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع من طین لازب، کذلک لا یفرّق الله عزّ و جلّ بینهم و بین شیعتم، و قال: طینه الناصب من حمأ مسنون و أمّا المستضعفون فمن تراب، لا یتحوّل مؤمن عن إیمانه و لا ناصب عن نصبه و لله المشیئه فیهم» (کلینی، 3/2:1363؛ صفار،36:1362).
عن أبی عبدالله (ع) أنّه کره سؤر ولد الزنا و سؤر الیهودیّ و النصرانیّ و المشرک و کلّ ما خالف الإسلام و کان أشدّ [ذلک] عنده سؤر الناصب (کلینی،11/3:1363؛ ر. ک: همان، 14/3 و 546؛274/4 و 309؛ اشعری القمی، 130:1408؛ صدوق، 292/1:1386).
2-1-1. احادیثی که دارای متعلق یا قیدی است که این احادیث خود به دو دسته تقسیم می شود:
دسته ی اول: احادیثی که ناصب را دشمن اهل بیت (ع) معرفی کرده اند، از این نمونه است:
قال النبی (ص) «صنفان من أمّتی لا نصیب لهما فی الإسلام الناصب لأهل بیتی حربًا» (صدوق،408/3:1404).
عن عبد الحمید الواسطیّ قال: قلت لأبی جعفر (ع): إنّ لنا جارًا ینتهک المحارم کلّها حتّی أنّه لیدع الصلاه فضلاً، فقال: سبحان الله، و أعظم ذلک ثمّ قال: ألا أخبرک بمن هو شرّ منه؟ قلت: بلی، قال: الناصب لنا شرّ منه (برقی، 185/1:1370).
عن عبد الأعلی قال: سمعت أبا عبدالله (ع) یقول: إنّه لیس من احتمال أمرنا التصدیق له و القبول فقط، من احتمال أمرنا ستره وصیانته من غیر أهله فاقرءهم السلام و قل لهم: رحم الله عبداً اجترّ مودّه الناس إلی نفسه، حدّثوهم بما یعرفون و استروا عنهم ما ینکرون، ثمّ قال: و الله ما الناصب لنا حربًا بأشدّ علینا مؤونه من الناطق علینا بما نکره، فإذا عرفتم من عبد إذاعه فامشوا إلیه وردّوه عنها ...(کلینی، 223/2:1362).
عن حنّان بن سدیر قال سمعنا أبا جعفر (ع) یقول: إنّ عدوّ علی (ع) لا یخرج من الدنیا حتّی یجرع جرعه من الجحیم و قال سواء علی من خالف هذا الأمر صلّی أم صام؛ و فی حدیث آخر قال الصادق (ع): الناصب لنا أهل البیت لا یبالی صام أم صلّی أو زنا أو سرق إنّه فی النار (صدوق، 210:1368).
عن ابن سنان، قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن الناصب الذی قد عرف نصبخ و عداوته، هل یزوّجه المؤمن و هو قادر علی ردّه؟ قال: لا یتزوّج المؤمن ناصبه، و لا یتزوج الناصب المؤمنه، و لا یتزوّج المستصعف مؤمنه (اشعری القمی، 130:1408؛ کلینی، 408/5:1362؛ طوسی، 183/3:1363؛ 303/7:1364).
از این دسته احادیث دو نکته استفاده می شود:
اول: ناصب کسی است که دشمن اهل بیت (ع) باشد.
دوم: به دشمنی و عداوت شناخته شده باشد که بارزترین مصداق برای اظهار دشمنی، بر پا نمودن جنگ و شرّ علیه اهل بیت (ع) می باشد.
دسته دوم: احادیثی که ناصبی را دشمن شیعه معرفی کرده اند.
احادیثی که البته تعداد آنها اندک است و توسط دو نفر از روایان روایت شده و به مخاطب که طبعاً از شیعیان بوده است گفته شده: «الناصب من نصب لکم»
عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله (ع) قال: لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لا تجد رجلاً یقول: أنا أبغض محمّداً و آل ولکنّ الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم تتولّونا و أنّکم من شیعتنا (صدوق، 601/2:1386).
عن المعلّی بن خنیس، قال سمعت أبا عبدالله (ع) یقول: لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لا تجد أحداً یقول أنا أبغض محمّداً و آل ولکنّ الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم تتوالونا و تتبرّؤون من أعدائنا (صدوق، بی تا:9؛ همو، 365:1361).
بدون تردید از اطلاق احادیث دسته ی اول به خاطر انصراف یا وجود دسته ی دوم باید دست برداشت چرا که در فرهنگ شیعه مراد از ناصب مطابق کسی که با فردی دشمنی کند نیست، بلکه کسی است که با اهل بیت؛ علی و فرزندانش (ع) دشمن باشد.
نسبت به احادیث دسته ی اول و احکام مترتب بر عنوان ناصب جای بحث نیست، و مورد اجماع و تسالم فقه امامی است که مطلق ناصب (هر کس که با کسی دشمنی کند) مورد ورود این احکام نیست، یعنی حتماً باید این عنوان مقیّد شود.
نسبت به دسته ی دوم نیز هیچ گونه خلافی نیست که دشمن اهل بیت (ع) به ویژه دشمن امیرالمومنین (ع) مورد مذمت قرار گرفته و به یهود و نصارا ملحق می گردد و از اسلام خارج است.
عن أبی جعفر (ع) قال: جاء رجل إلی النبیّ صلّی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله أکلّ من قال «لا إله إلا الله» مؤمن؟ قال: إنّ عداوتنا تلحق بالیهودیّ و النصرانیّ إنّکم لا تدخلون الجنّه حتّی تحبّونی، و کذب من زعم أنّه یحبّنی و یبغض هذا - یعنی علیًّا علیه السلام- (مجلسی، 81/39:1403؛ ابن شهر آشوب، 294:1376) (3)
اما در همین قسمت نیز اختلافی است که آیا صرف دشمنی و بغض اهل بیت (ع) موجب ترتب این احکام است یا کسی که این بغض را آشکار و اعلان کند و به این صفت شناخته شده باشد و از این بالاتر کسی که بغض اهل بیت (ع) را دین خود قرار دهد.
بر اساس گفته ی اهل لغت که گویا کاربرد را مسلم و مفروغ عنه گرفته اند، ناصب کسی است که متدین به بغض اهل بیت (ع) باشد، بین فقیهان امامی در این قسمت نیز اختلاف است که در مباحث آینده به آن می پردازیم.

2. محرومیت ناصبی از برخی حقوق مدنی در فقه امامی

در کتب گوناگون فقه، احکام متفاوتی بر عنوان ناصب مترتب گشته است، افزون بر نجس خواندن ناصبی (طوسی، بی تا:5؛ موسوی الخمینی،119/1:1390)، اقتدا نکردن در نماز به او (طوسی، 155/1:1387) ترک نماز میت بر جنازه ی وی (ابن برّاج، 129/1:1406) روا نبودن صدقه برای او (عاملی (شهید اول)، 255/1:1414؛ موسوی الخمینی، 91/2:1390) و اطعام کفاره به او (طوسی، بی تا: 570) ممنوعیت نیابت حج از جانب او (حلی، 766/2:1364؛ حلی، 266:1405) که هر یک نوعی محرومیت اجتماعی و مدنی به شمار می آید، فقیهان امامی حکم به عدم صحت نکاح با ناصب کرده اند.
محقق حلّی در پاسخ به این سوال که آیا تساوی در ایمان بین زوجین شرط است، می گوید:
اظهر این است که شرط نیست هر چند مستحب است (حلی، 180:1410)
سپس می نویسد:
نعم لا یصحّ نکاح الناصب و لا الناصبه بالعدواه لأهل البیت (ع) (همان)
در شرایع مانند همین فتوا را آورده است:
لا یصحّ نکاح الناصب، المعلن بعداوه أهل البیت علیهم الصلاه و السلام، لارتکابه ما یعلم بطلانه من دین الإسلام (همو، 525/2:1409)
سید مرتضی (ره) در پاسخ به این سوال که آیا رواست که مؤمن دخترش را به ناصب یا غالی تزویج کند، می گوید:
الناصب کالغانی فی الکفر و الخروج عن الإیمان و لا یجوز مناکحه کلّ واحد منهما مع الاختیار و لا فرق بینهما فی أنّهما کافران لا یتعلّق علیها أحکام أهل الإسلام (الشریف المرتضی، 39/4:1405).
فاضل آبی در کشف الرموز می فرماید:
لا یصحّ نکاح الناصب و لا الناصبیّه (فاضل الآبی، 150/2:1410)
امام خمینی (ره) در بحث ازدواج، نکاح با ناصبی را که آشکارا با اهل بیت (ع) دشمنی می کند جایز نمی شمارند و چنین می نگارند:
لا یجوز للمؤمنه أن تنکح الناصب المعلن بعداوه أهل البیت (ع) و لا الغالی المعتقد بألوهیّتهم أو نبوّتهم، و کذا لا یجوز للمؤمن أن ینکح الناصبه و الغالیه، لأنّهما بحکم الکفّار و إن انتحلا دین الإسلام (موسوی الخمینی، 286/2:1390)
امام (ره) در مبحث ارث معتقدند که هر مسلمانی اگر چه در مذهب با مورّث خود تفاوت داشته باشد ارث می برد، مگر ناصبی:
المسلمون یتوارثون و إن اختلفوا فی المذاهب و الأصول و العقائد، فیرث المحقّ منهم عن المبطل و بالعکس و مبطلهم عن مبطلهم، نعم الغلاه المحکومون بالکفر و الخوارج و النواصب و من أنکر ضروریًّا من ضروریّات الدین مع الالتفات و الالتزام بلامزه کفّار أو بحکمهم، فیرث المسلم منهم و هم لا یرثون منه (همان، 366).

مفهوم یابی ناصب

1- واژه ی ناصب و ناصبی در لغت

بدون شک با توجّه به اینکه عنوان ناصبی (ناصب) موضوع احکام فراوانی در فقه قرار گرفته و احادیث تند و تیزی از پیشوایان اهل بیت (ع) درباره ی این عنوان رسیده است بایسته است این عنوان مفهوم یابی شود. به این منظور به کتب لغت مراجعه و سپس به واکاوی آن در کلمات فقیهان می پردازیم.
زمخشری در اساس البلاغه پس از آنکه به کاربردهایی از این کلمه و مشتقات آن از قبیل نصب العلم و الباب فانتصب و تنصّب اشاره می کند، می آورد:
و نصبت لهم حرباً ... و ناصب لفلان عادیته و أهل النصب: الذین ینصبون لعلیّ کرّم الله تعالی وجهه (زمخشری، بی تا : 458).
صاحب مجمع البحرین می نویسد:
و النصب أیضاً: المعاداه، یقال نصبت لفلان نصباً: إذا عادیته، و منه «الناصب» و هو الذی یتظاهر بعداوه أهل البیت أو لموالیهم لأجل متابعتهم لهم (طریحی، 316/4:1367).
صاحب القاموس المحیط می نویسد:
النواصب و الناصیه و أهل النصب المتدیّنون ببغض علیّ (ع) لأنّهم نصبوا له، أی أعادوه (فیروزآبادی، بی تا: 132/1).
در لسان العرب آمده است:
و النواصب: قوم یتدیّنون ببعضه علیّ (ع) (ابن منظور، 726/6:1405)
زبیدی در تاج العروس چنین می نویسد:
من المجاز: تنصّبت لفلان: عادیته نصبًا؛ و منه النواصب، و الناصبّیه، و أهل النصب: و هم المتدیّنون ببغضه سیّدنا أمیرالمؤمنین و یعسوب المسلمین أبی الحسن علیّ بن أبی طالب، رضی الله تعالی عنه و کرّم وجهه؛ لأنّهم نصبوا له، أی: عادوه، و أظهروا له الخلاف، و هم طائفه [من] الخوارج (زبیدی، 436/2:1414).
از بررسی کتب لغت به دست می آید که اطلاق و کاربرد واژه ی ناصب بر دشمنان علی (ع) و سپس اهل بیت (ع) از موارد تطوّر و تحوّل در لغت است که نمونه های فراوانی را در قرآن، احادیث و اصطلاحات علوم گوناگون، در دست داریم. مثلاً به کار بردن واژه ی آیه یا فاسق از واژگانی است که قرآن کریم به کار برده و در بین مسلمانان و سپس لغت عرب شایع شده است، یا کاربرد واژه ی شیعه و علم شدن آن در احادیث و لغت برای کسانی که به علی (ع) ارادت داشته و آن حضرت را مقتدای خود قرار داده اند؛ واژه ی ناصبی هم از این قرار است، در ریشه ی لغوی آن حداکثر به پا داشتن دشمنی و جنگ بر علیه کسی است.
خلیل در کتاب العین که کهن ترین لغت نامه به زبان تازی است در همین حد از معنای واژه ی نصب را که مناسب بحث می باشد آورده است، وی پس از یاد کرد اینکه «النصب: رفعک شیئاً تنصبه قائماً منتصبا» می نویسد:
و ناصب فلانًا [الشرّ و الحرب] و العداوه و نحوها. و نصبنا لهم حربًا، و إن لم تسم الحرب جاز (فراهیدی، 136/7:1409).
ابن فارس درباره ی ریشه ی این واژه می نویسد:
أصل صحیح یدلّ علی إقامه شیء و إهداف فی استواء ...(ابن فارس، 343/5:1404).
اهداف به معنای انتصاب است. در ادامه می نویسد:
به فتحه نصب می گویند گویا کلمه در دهان انسان راست می شود. (همان)
اما در سیر تحوّل تاریخی این واژه در حدیث امامان (ع) و صاحبان لغت و فقیهان به کسی که پرچم دشمنی با اهل بیت (ع) را برپا کند، اطلاق شده است.

2. معنای ناصب در کلمات محدثان و فقیهان

مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه پس از ذکر حدیثی مبنی بر عدم جواز ازدواج با ناصبی چنین می نویسد:
قال مصنّف هذا الکتاب (ره): من نصب حربًا لآل محمّد صلوات الله علیهم فلا نصیب له فی الإسلام فلهذا حرم نکاحهم (صدوق، 408/3:1404).
وی در ادامه پس از آوردن حدیثی به عنوان شاهد بر معنای فوق:
و قال النبی (ص) صنفان من أمّتی لا نصیب لهما فی الإسلام؛ الناصب لأهل بیتی حربًا، و غال فی الدین مارق منه (همان).
می نویسد:
ومن استحلّ لعن أمیرالمؤمنین (ع) و الخروج علی المسلمین و قتلهم حرمت مناکحته لأنّ فیها الإلقاء بالأیدی إلی التهلکه (همان).
پس از آن به طور قاطع داوری می کند که بی خردان و نادانان می پندارند که هر مخالفی ناصبی است، در حالی که چنین نیست.
و الجهّال یتوهّمون أنّ کلّ مخالف ناصب و لیس کذلک (همان).
شیخ طوسی عنوان برخی ابواب را چنین می آورد:
من نصب العداوه لآل محمد (ص) (طوسی، 303/7:1364 و 68/9)
در تحلیل و توضیح احادیث که چرا دشمن اهل بیت (ع) نجس است در حالی که شما مسلمان را پاک می دانید، می نویسد:
لأنّ من ظهر منه العداوه و النصب لأهل بیت رسول الله (ص) لا یکون قد أظهر الإسلام بل یکون علی غایه فی إظهار الکفر (همان، 304)
در استبصار عین این عبارت را می آورد جز اینکه قید «الحقیقیّ» را بعد از اسلام اضافه می کند (طوسی، 184/3:1363).
محقق حلّی در کتاب فقهی استدلالی خویش «المعتبر» در معنای ناصب می گوید:
و یعنی به من یظهر العداوه والشنان لأهل البیت (ع) و ینسبهم إلی ما یقدح فی العداله، کالخوارج و من ماثلهم (حلی، 766/2:1364)
وی در مسئله ی 11 از کتاب الرسائل التسع نسبت به حلال بودن ذبیحه ی کسانی که شهادتین را می گویند هر چند به لحاظ مذهب اختلاف داشته باشند و همین طور ناصبی با توجه به قول حضرت صادق (ع) که فرموده اند: «الناصبیّ من قدم علینا أهل البیت فقد نصب لنا العدواه» می نویسد: آیا به عموم این حدیث عمل می شود؟ یا باید آن را مقید نمود به کسی که اهل بیت (ع) را استنقاص می کند؟ (4) پاسخ می دهد:
ذبائح المسلمین کلّهم حلال و إن اختلفوا فی الآراء عدا الخوارج و الغلاوه و المجسّمه بالحقیقه، فإنّهم خارجون عن الإسلام و إن انتحلوه؛ و ما روی أنّ الناصب من قدم علینا لا یعمل به، ولیس الناصب إلا من نصب العدواه لأئمه الدین کاخوارج حسب (حلی، 277:1413).
علامه حلّی در تذکره می نویسد:
الناصب - و هو من یتظاهر ببغضه أحد من الأئمه (ع) نجس، و قد جعله الصادق (ع) شرًّا من الیهود و النصاری (علامه حلی، 68/1:1414).
ایشان در وجه اینکه چرا ناصب در صورت هدایت شدن نیاز به اعاده ی حج دارد، ولی مخالف نیاز به اعاده ندارد، می نویسد:
لأنّ الناصب کافر بخلاف المخالف (همو، 21/4:1413).
روشن است که ایشان بین ناصبی و مخالف فرق قائل است.
و از این روشن تر تصریح ایشان به اینکه منظور ما (فقیهان شیعه) از ناصب کسی است که اظهار دشمنی با اهل بیت (ع) می نماید:
و نعنی بالنصب من یظهر العداوه لأهل البیت (ع) کاخوارج و من مائلهم (همان: 322).
وی در کتاب قواعد چنین می نویسد:
و لا یحلّ لو ذبحه الناصب - و هو المعلن بالعداوه لأهل البیت (ع) کالخوارج - و إن أظهر الإسلام (همو،308/3:1419).
سید عاملی در مفتاح الکرامه - شرح کتاب فوق - پس از آوردن اسامی بسیاری از فقها که قائل به نجاست ناصبی هستند چنین می نگارد:
و الحاصل أنّه لا کلام لأحد فی نجاسه الناصب فیما أجد و إنّما الکلام فی المراد منه ففی «الصحاح» نصبت لفلان نصباً إذا عادیته؛ و فی «القاموس» النواصب و الناصبیّه و أهل النصب المستدینون ببغضه علی (ع) لأنّهم نصبوا له أی عادوه؛ و فی «المجمع» ما فی الصحاح، قال: و منه الناصب و هو الذی یتظاهر بعداوه أهل البیت (ع) أو لموالیهم لأجل متابعتهم لهم وزعم آخرون أنّ الناصب من نصب العداوه لشیعتهم، انتهی؛ و یدلّ علیه بعض الأخبار (عاملی، 43/2:1419).
در اینکه مراد از ناصبی کیست، ایشان به دو دیدگاه عمده اشاره می کند:
الف: متظاهر به بغض اهل بیت(ع)
ب: دشمن شیعه ی اهل بیت(ع)
صاحب جواهر پس از بحث و بررسی درباره ی مفهوم ناصب اظهار نظر می کند به اینکه اکتفا به تفسیر قاموس (ناصبی کسی است که متدین به بغض علی(ع) باشد) پسندیده است، امّا در ادامه می نویسد:
ناصب را به دشمن اهل بیت علیهم السلام تعمیم دادن اگرچه متدین به آن نباشد، قوی است هرچند خالی از تأمّل نمی باشد (نجفی، 1365: 66/6).
مرحوم حاج آقارضا همدانی در مصباح الفقیه متبادر از لفظ ناصب را در برخی احادیث معنای خاص (دشمن اهل بیت علیهم السلام) می داند. وی چنین می نویسد:
إنّ المتبادر ممّا فی بعض تلک الأخبار من قوله (ع) و الناصب لنا أهل البیت إرادته بالمعنی الأخصّ هذا مع اعتضاده بفتوی الأصحاب و إجماعهم (همدانی، بی تا: 568/1)
امام خمینی (ره) در کتاب طهارت چنین می نگارد:
و هم (النواصب) الذین نصبوا للأئمّه (ع)، أو بعنوان التدیّن به، و أنّ ذلک وظیفه دینّیه لهم، أو خرجوا علی أحدهم کذلک (موسوی الخمینی، بی تا:336/3).
از بزرگان فقهی امامی در روزگار معاصر آیت الله سیدعلی سیستانی در بحث نجاست پس از اینکه کافر را یکی از موارد نجاستها به شمار می آورد، می نویسد:
و أمّا الفرق الضالّه المنتحله للإسلام فتختلف الحال فیهم:... و منهم النواصب، و هم المعلنون بعداوه أهل البیت (ع) و لا إشکال فی نجاستهم (سیستانی، منهاج الصالحین، 139/1:1414؛ همو، المسائل المنتخبه،81:1414).
و در ادامه خوارج را نیز دو قسم می کند:
1 - کسانی که اظهار بغض و دشمنی با اهل بیت (ع) می کنند داخل در نواصب و نجس هستند.
2 - کسانی که چنین نیستند، اگر چه از خوارج شمرده شده اند ولی حکم به نجاست آنها نمی شود.
و منهم الخوارج و هم علی قسمین: فیهم من یعلن بغضه لأهل البیت (ع) فیندرج فی النواصب، و فیهم من لا یکون کذلک و إن عدّ منهم - لاتّباعه فقهمم - فلا یحکم بنجاسته (همان).
آیت الله فاضل لنکرانی در حاشیه ی خویش بر العروه الوثقی می نویسد:
و المراد من الناصب لیس مجرّد إظهار العداوه و البغضاء بل الاعتقاد بکون العداوه من شئون الدین و فرائض الشریعه (طباطبایی یزدی، 95/1:1427).
در واقع این فقیه برجسته به صرف دشمنی و حتی سبّ امامان (ع) حکم به ناصبی بودن و در نتیجه نجاست آنها نمی نماید؛ مگر در صورتی که انگیزه ی سب تدین به آن باشد. در مقابل سید صاحب عروه نصب یا سبّ را موجب نجاست آنها می داند.
سید عبدالله جزائری در مبحث نجاسات از کتاب خویش چنین می نویسد:
و کذا الناصب و هو المعادی لأهل البیت (ع) کلاً أو بعضًا، علی المشهور فی معناه بین الفقهاء و المحدّثین و اللغوّیین و أمّا ما ذهب إلیه شذاذ من المعاصرین و من قاربهم و ربّما نسبوه إلی بعض القدماء أیضًا من أنّ اکلّ مخالف فی الإمامه فهو ناصب یحکم علیه بالنجاسه و تحریم المناکحه و سائر لوازم الکفر ففی غایه الضعف و البعد عن الصواب (جزائری، بی تا: 92)
همان گونه که در کلام مرحوم جزائری آمد، اندکی از معاصران وی، ناصبی را بر مطلق مخالفان اهل بیت (ع) بلکه شیعیان این خانواده اطلاق کرده اند.
از سخن شیخ کلینی (ره) در عناوین یکی از ابواب - باب الحجّ عن المخالف - ممکن است برداشت شود که ایشان مخالف و ناصب را یکی می داند؛ چه آنکه عنوان باب «نیابت حج از مخالف است» اما در ذیل این باب چهار حدیث آورده است که حدیث اول و دوم آن مربوط به نیابت حج از ناصبی است (کلینی، 309/4:1363؛ ح 2-1) «أیحجّ الرجل عن الناصب؟ فقال: لا؛ و لا یحجّ عن الناصب و لا یحجّ به» اما باید گفت چنین برآیندی مورد تأمّل است؛ زیرا با آوردن دو حدیث در ذیل عنوان باب، نمی توان گفت که مخالف و ناصبی یکی باشند، بلکه بر می آید که مخالف خاصّی (ناصبی) حجّ از طرف او جایز نیست.
محمدتقی مجلسی ادّعا می کند که کاربرد اطلاق لفظ ناصب در احادیث، بر فردی که دشمنی با اهل بیت (ع) ندارد (اما مخالف است) شایع است (مجلسی، بی تا: 474/1) (5)
از کسانی که پافشاری بر کفر مخالفان دارد، محدث بحرانی صاحب حدائق است، وی علاوه بر نوشتن رساله ای درباره ی معنای ناصب، نجاست و اسیر احکام آن، در مباحثی از کتاب حدائق نیز به این موضوع تصریح می نماید، به اینکه ناصب دشمن اهل بیت (ع) است و نصب در لغت و شرع به معنای دشمنی است آنچه محل اختلاف است این است که آیا مخالفان داخل در عنوان ناصبی هستند یا خیر؟ وی مدعی است که اهل خلاف داخل در این عنوان می باشند.
دلیل وی بر مدّعا وجود بعضی از اخبار است که مراد از ناصبی را دشمن شیعه یا کسی که قائل به تقدیم دیگران بر ائمه است، دانسته اند (بحرانی، بی تا: 168/5) (6)
3 - حاصل دیدگاه های محدثان و فقیهان
از تتبع در سخن محدثان امامی و فقیهان این طایفه برمی آید که چند دیدگاه درباره ی این اصطلاح وجود دارد:
1- ناصب کسی است که تظاهر به بغض علی (ع) بنماید و آن را جزء دین خود بداند. (متدین به دشمنی با اهل بیت(ع) باشد)
2 - کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت (ع) بنماید، چه آن را جزء دین بداند و چه نداند، بلکه به خاطر اغراض دنیوی دشمن آنها باشد. که قول مشهور همین است.
3 - ناصب کسی است که دشمن اهل بیت (ع) باشد، چه آشکارا دشمنی کند یا در دل، آن را جزء خود قرار دهد یا خیر؛ صرف دشمنی و بغض با اهل بیت (ع) نصب است.
4 - کسی که دشمن شیعه باشد و با پیروان این خانواده دشمنی کند یا دیگران را بر اهل بیت (ع) مقدم بدارد، به اصطلاح عامه و تمام مخالفان مذهب اهل بیت (ع).
برخی از محدثان چون صاحب حدائق به این معنا گرایش پیدا کرده اند (همان، 178/5 و 186؛ 362/10).
هر چند صاحب حدائق در موضع دیگری به صراحت می گوید که مراد از ناصب در لغت کسی است که بغض علی (ع) را داشته باشد. (همان: 323/12).

ادلّه ی دیدگاه ها و بررسی آن

1- دلیل دیدگاه اول

برخی از بزرگان صرف دشمنی یا اظهار دشمنی با اهل بیت را کافی نمی دانند، بلکه افزون بر آن تدین به دشمنی با اهل بیت (ع) را داخل در مفهوم ناصبی می دانند؛ امام خمینی (ره) و آیت الله فاضل لنکرانی (ره) از بزرگان معاصر قائل به این دیدگاه می باشند.
امام (ره) در کتاب طهارت بر این باورند که نواصب در آن روزگار گروه شناخته شده ای بودند که متدین به دشمنی و بغض اهل بیت (ع) بودند که شاید شاخه ای از خوارج محسوب می شدند. نه اینکه هر کس که به هر گونه دشمنی با اهل بیت (ع) داشته داخل در عنوان ناصب باشد و احکام ناصبی بر آن بار شود.
دلیل امام (ره) افزون بر استظهار از موثقه ی ابن ابی یعفور (7) این است که بسیاری از مسلمانان پس از پیامبر (ص) بودند و به آن تجاهر می کردند، ولی گزارش نشده که امامان معصوم (ع) از معاشرت با آنها بپرهیزند؛ و ادعای اینکه حکم تا زمان صادقین (ع) معلوم بوده ضعیف است افزون بر اینکه امام صادق و امامان متأخر از آن حضرت و شیعیان نیز از معاشرت با پیروان بنی امیه، بنی عباس و خلفای جور اجتناب نمی کردند و این به خاطر آن است که هر محارب یا ناصبی نجس نمی باشد و محاربان و ناصبها به عنوان دیانت با اهل بیت (ع) دشمنی نداشته اند بلکه دشمنی آنها به خاطر جاه و مقام دنیا بوده است.
گزیده ی دلیل امام این است که دلیلی بر نجاست نواصب و خوارج به جز اجماع و برخی اخبار نداریم و هیچ کدام صلاحیت برای اثبات نجاست مطلق ناصب و خارجی ندارد (موسوی الخمینی، بی تا:337/3)
شاهد سومی که قائلان به این دیدگاه ممکن است ارائه کنند، شهادت و گفته ی صریح اهل لغت است، مانند سخن صاحب قاموس که گفته است:
النواصب و الناصبه و أهل النصب المتدیّنون ببغض علی (ع) لأنّهم نصبوا له، أی أعادوه (فیروزآبادی، بی تا: 132/1)
یا ابن منظور در لسان العرب می گوید:
و النواصب: قوم یتدیّنون ببغضه علیّ (ع) (726/6:1405).
گفته ی این لغت شناسان موجب اطمینان در تعیین معنا و تفسیر این واژه می باشد و بیانگر آن است که این معنا مسلّم بوده است.
صاحب جواهر پس از اشاره به سخن قاموس، گفته ی محقق در معتبر و علامه در منتهی را به عنوان تأیید این معنا می آورد، بلکه می نویسد:
شاید همین معنا از اکتفای محقق در شرایع و مختصر به «خوارج و غلات» و ظاهر صدوق در بخش «نکاح فقیه» باشد (نجفی، 65/6:1365)
بررسی این دیدگاه: این دیدگاه نزدیکترین اقوال به حق به لحاظ قواعد و عمومات است و قدر متقین از معانی نصب همین معناست. ممکن است گفته شود استظهار آن از موثّقه ی ابن ابی یعفور روشن به نظر نمی رسد، چه آنکه ظاهر موثّقه با دیدگاه مشهور مناسب تر است، یعنی متبادر از لفظ ناصب در آن کسی است که به دشمنی اهل بیت (ع) تظاهر کند، چه این دشمنی را جزء دین خود بداند یا خیر و به عبارت دیگر متدین به بغض اهل بیت (ع) باشد یا به هر دلیل دیگر با آنها دشمنی نماید. با تأمل در ذیل کلام امام (ره) استظهار ایشان از موثّقه به وضوح مشخص می شود، زیرا در ادامه ی بحث ایشان فرموده اند:
و الظاهر أنّ الناصب الوارد فی الروایات کموثّقه ابن أبی یعفور المتقدّمه أیضًا یراد به ذلک، فان النواصب کانوا طائفه معهوده فی تلک الأعصار کما یظهر من الموثّقه أیضًا، حیث نهی فیما عن الاغتسال فی غساله الحمّام التی یغتسل فیها الطوائف الثلاث و الناصب، و لیس المراد منه المعنی الاشتقاقیّ الصادق علی کلّ من نصب بأیّ عنوان کان، بل المراد هو الطائفه المعروفه و هم النصّاب الذین کانوا یتدیّنون بالنصب، و لعلّهم من شعب الخوارج (موسوی الخمینی، 337/3:1389).
در تبیین کلام ایشان می توان گفت، به قرینه ی وحدت سیاق که در حدیث عنوان ناصبی در کنار یهودی، نصرانی و مجوسی آمده است، نواصب نیز در آن روزگار گروه و طایفه ای بوده اند که به این عنوان شناخته می شدند و متدین به نصب (دشمنی اهل بیت(ع)) بوده اند.
اگر بر فرض موثّقه ی ابن ابی یعفور ظهور در کلام مشهور داشته باشد و ناصبی به مطلق اظهار کننده ی دشمنی با اهل بیت (ع) گفته شود، به خاطر وجود قرینه ی داخلی و خارجی باید از تعمیم رفع ید کنیم. (8)
دلیل و استشهاد دیگر صاحب جواهر به گفته ی اهل لغت و فرمایش امام (ره) در ارتباط با سیره ی عملی امامان (ع) و شیعیان آنان در آن اعصار مطلب متینی است.
بنابراین با پذیرش این دیدگاه و دلیل آن، سایر معانی اگر دلیل درست نداشته باشد کنار گذاشته می شود.

2 - ادلّه ی دیدگاه مشهور

دیدگاه مشهور فقیهان امامی این است که ناصب کسی است که اظهار دشمنی با اهل بیت (ع) بنماید و مخالف تعمیم این عنوان به مخالف هستند.
1 - ادّعای اجماع
مرحوم شیخ انصاری (ره) پس از اشاره به اینکه تعمیم ناصب به مخالف ضعف آن روشن است، می گوید:
چیزی که امر را آسان می کند اینکه صاحب حدائق که خودش از قائلان به تعمیم است، معترف است به اینکه: «لا خلاف منّا فی أنّ الناصب هو العدوّ لأهل البیت (ع) و النصب لغه العداوه و شرعًا بل لغه أیضًا علی ما یفهم من القاموس هو العداوه لأهل البیت (انصاری، بی تا:357/2)»
2 - ظاهر احادیث
برداشت فقیهان از اخباری که با عنوان «الناصب لنا أهل البیت» آمده است، این است که ناصب کسی است که اظهار دشمنی با اهل بیت (ع) کند و این معنا را متبادر از این لفظ می دانند.
شیخ انصاری (ره) تقیید ناصب را به متدین به بغض علی (ع) یا امامان، خلاف ظاهر اخبار فراوان می داند و از آن با تعبیر توهم یاد می کند:
و توهّم تقیید الناصب بالتدیّن ببغضهم دون من یبغضهم مطلقًا خلاف ما یظهر من الأخبار الکثیره و ان توهّمه ظاهر تفسیری المعتبر و المنتهی و المحکیّ عن القاموس (همان:358/2).
نقد و بررسی: به نظر می رسد استناد به اجماع در تفسیر ناصب، با توجه به اختلاف فراوانی که بین فقیهان وجود دارد، مورد نداشته باشد. مگر اینکه گفته شود، اجماع مدعا در کلام شیخ انصاری در قبال دیدگاه صاحب حدائق است که معتقد به تعمیم ناصبی به هر گونه مخالف می باشد و روشن است که نظریه ی تعمیم، قولی شاذ در مقابل اجماع فقها می باشد، به عبارت دیگر معقد اجماع در گفتار شیخ، قدر مشترک و جامع بین تمام اقوال غیر از دیدگاه صاحب حدائق می باشد. بنابراین ایشان در صدد تقیید عداوت به ظاهر آن یا به تدین به عداوت نمی باشد. در نتیجه وجود اجماع محقق و اختلاف فقیهان موجب ردّ آن نمی گردد.
ثانیاً در احادیث، تفسیری نسبت به معنای مشهور نیامده است و شیخ (ره) برای مدعای خود ادعای ظهور از اخبار کثیره نموده و تفسیری نسبت به آن ارائه نکرده است و بر فرض ظهور لفظ ناصب در احادیث در معنای اظهار کننده ی عداوت، باید با توجه به آنچه در دلیل قول اول آمد از آن رفع ید کرد و ناصب را به کسی که متدین به بغض ائمه (ع) باشد اختصاص داد که طبعاً هر کس متدین به امری باشد آن را اظهار می کند و به گونه ای از حرکات، رفتار و گفتارش پیداست.

3 - دلیل قائلان به کفر دشمن اهل بیت (ع) به طور مطلق

ادعا کرده اند که ناصب یعنی مبغض؛ کسی که بغض اهل بیت (ع) را در دل دارد و دشمن این خاندان است و دشمن مبغض آنها کافر است؛ چون بغض نسبت به این خاندان کفر است، چه آنکه محبت اهل بیت (ع) ضروری دین و انکار آن، انکار ضروری دین به شمار می رود. (اردبیلی، 101/6:1407)
نقد: در پاسخ باید گفت: ضروری دین، وقتی گفته می شود که هر فردی، حتی فرد منکر بداند که این مطلب جزء دین است، مثلاً کسی که در محیط اسلام بزرگ شده و از قوانین و مقررات اسلام آگاهی دارد، می داند که نماز، روزه و ... جزء برنامه های دین است؛ لذا در صورت انکار آن کافر به حساب می آید.
ولی در بحث ما ولایت اهل بیت و امامت دوازده امام (ع) نزد منکران ولایت و امامان از اهل بیت (ع) در حد ضروری شناخته شده نیست، گو اینکه اگر کسی تحقیق کند و ادله ی امامیه را ببیند به طور معمول به حقانیت اهل بیت (ع) یقین پیدا می کند، ولی تا امکانات برای کسی فراهم نشده و به تحقیق درباره ی این مهم نپرداخته است، انکار ضروری دین به شمار نمی آید.
امام باقر(ع) می فرماید:
من لم یصنع ذلک و دخل فیه الناس علی غیر علم و لا عداوه امیرالمومنین (ع) فان ذلک لا یکفره و لا یخرجه عن الإسلام (کلینی، 296/8:1363).

4 - ادلّه ی دیگاه چهارم

دلیل برخی از محدّثان همچون صاحب حدائق در این دیدگاه، تمسک به سه روایت است:
اول روایت عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) که چنین فرموده اند:
لیس الناصب من نصب لنا اهل البیت لانک لا تجد رجلاً یقول: أنا أبغض محمداً و آل محمد و لکن الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم تتولّونا و أنّکم من شیعتنا (صدوق، 601/2:1386).
دوم روایت معلّی بن خنیس از آن حضرت است که فرمود:
لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لا تجد احداً یقول انا ابغض محمداً و آله و لکن الناصب من نصب لکم و هو یعلم انکم تتوالونا و تتبرّؤون من أعدائنا (همان،9)
سوم روایت محمد بن علی بن عیسی در مکاتبه ای که با امام هادی (ع) داشته چنین آورده است:
و کتبت إلیه أسأله عن الناصب، هل احتاج فی امتحانه إلی أکثر من تقدیمه الجبت و الطاغوت، و اعتقاد إمامتهما، فرجع الجواب، من کان علی هذا فهو ناصب (حلی، 583:1411).
در دو روایت اوّل ناصب به دشمن شیعه تفسیر شده است. در روایت سوم کسی که دیگران را بر امامان مقدم بدارد و قائل به امامت آنها باشد، ناصبی شمرده شده است.
نقد و بررسی: در بررسی دو روایت اول باید گفت: کسی که با پیروان اهل بیت (ع) دشمنی می کند، دو فرض دارد:
1 - دشمن شیعه است، به خاطر اینکه آنان پیرو اهل بیت (ع) هستند و فضائل و مناقب آنان را نقل می کنند و به آن معتقد هستند. این دشمنی ملازم با دشمنی اهل بیت (ع) است، در نتیجه اگر صرف دشمنی با هل بیت را نصب بدانیم این فرد ناصبی است.
2 - دشمنی با شیعه به خاطر شبهه یا شبهاتی است که نسبت به شیعه برای وی پیش آمده است، مثلاً سنّی محبّ اهل بیت (ع) می بیند که یک فرد شیعی بر مهر سجده می کند، تصور او این است که سجده بر مهر نوعی بت پرستی است، از این جهت با شیعه دشمنی می کند، این فرد را نمی توان دشمن اهل بیت (ع) به حساب آورد، یا مثلاً مسلمان سنی در مصر شنیده است که شیعیان صحابه را سبّ می کنند و تحمل این مطلب بر او دشوار است، لذا در صدد دشمنی با شیعه بر می آید، آیا در این فرض می توان آن سنی را ناصبی به حساب آورد؟
امام خمینی این گونه افراد را ناصبی نمی داند و استدلال به دو روایت عبدالله بن سنان و معلی بن خنیس را از دو جهت ناتمام می داند:
الف: ضعف سندی
ب: ضعف محتوایی
ضعف سندی به خاطر وقوع ابراهیم بن اسحاق (ر. ک: خویی، 186/1:1413) در سند روایت عبدالله بن سنان (9) و روایت معلی بن خنیس به خاطر وجود محمد بن علی کوفی (همان: 58/18) در سند آن که هیچ یک توثیق نشده اند. (10) اما ضعف محتوایی به خاطر تعارض آن با احادیث فراوانی که دلالت بر وجود دشمنان اهل بیت (ع) دارد، ثانیاً مخالفت آن با حقایق تاریخی است، در این دو حدیث آمده است که تو کسی را پیدا نمی کنی که دشمن آل محمد باشد، در حالی که در تاریخ افراد فراوانی بوده اند که بغض اهل بیت (ع) را داشته اند (موسوی الخمینی، بی تا:324/3) (11)
اما حدیث سوم: به لحاظ سندی ضعیف است و در طریق آن دو نفر وجود دارند (محمد بن احمد بن زیاد و موسی بن علی بن محمد) که مهمل می باشند و توثیق نشده اند، لذا قابل استناد برای تفسیر ناصب یا به دست آوردن احکام آن نمی باشد.

مقتضای قاعده در مسئله ی ناصب در صورت اجمال مفهومی

اگر مفهوم ناصب به طور واضح و روشن از منابع فقهی به دست آمد که جای بحث نیست، ولی اگر اجمالی در مفهوم بود و دوران امر (به اصطلاح اصول) بین اقل و اکثر بود؛ در اجمال مفهومی مخصص به قدر متقین اکتفا می شود و در موارد شک به عموم عام مراجعه می گردد.
اصولی بلندپایه ی امامی، محقق خراسانی صاحب کفایه الاصول در مبحث عام و خاص فصلی را گشوده و چنین اظهار نظر کرده است:
فصل إذا کان الخاصّ بحسب المفهوم مجملاً، بأن کان دائراً بین الأقلّ و الأکثر و کان منفصلاً، فلا یسری إجماله إلی العامّ، لا حقیقه و لا حکما، بل کان العامّ متبعاً فیما لا یتبع فیه الخاصّ، لوضوح أنّه حجّه فیه بلا مزاحم أصلاً، ضروره أنّ الخاصّ إنّما یزاحمه فیما هو حجّه علی خلافه، تحکیما للنصّ أو الأظهر علی الظاهر، لا فیما لا یکون کذلک، کما لا یخفی (خراسانی، 220:1409) (12)
توضیح اینکه در احادیث فراوانی اهل بیت (ع) گفتن شهادتین (به زبان آوردن شهادت به توحید و نبوت پیامبر(ص)) را اسلام می دانند و هر کس شهادتین را به زبان جاری کرد مسلمان است و احکام اسلام بر او بار می شود؛ خون او محفوظ، حقّ ارث بردن، جواز ازدواج با او و...
امام باقر (ع) در صحیحه ی حمران بن أعین می فرمایند:
... الایمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی الله عزّوجلّ و صدقه العمل بالطاعه لله و التسلیم لأمره و الإسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الذی علیه جماعه الناس من الفرق کلّها و به حقنت الدماء و علیه جرت المواریث و جاز النکاح و اجتمعوا علی الصلاه و الزکاه و الصوم و الحجّ، فخرجوا بذلک من الکفر و أضیفوا إلی إلایمان ...(کلینی، 26/2:1363).
امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش سماعه که می گوید أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أهما مختلفان؟ می فرمایند:
إنّ الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الإسلام شهاده أن لا إله إلا الله و التصدیق برسول الله (ص)، به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعه الناس ...(همان:25)
در حدیث دیگری نیز می فرمایند:
الإسلام هو الظاهر الذی (علیه الناس): شهاده أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أنّ محمداً عبده و رسوله... (همان، 24).
در احادیث اهل سنّت نیز به طور مستفیض بلکه متواتر آمده است که هر کس شهادتین بلکه لا اله الا الله را به زبان جاری کرد خون او محفوظ است و جان او مصونیت دارد.
مسلم و بخاری خطاب پیامبر (ص) به علی (ع) را می آورند که:
قاتلهم حتّی یشهدوا أن لا إله إلا الله و أنّ محمّدًا رسول الله فإذا فعلوا ذلک فقد منعوا منک دماء هم (نیشابوری، بی تا: 121/7).
و حدیث ابن عمر و معاذ در بخاری:
عن ابن عمر أنّ رسول الله صلی الله علیه و سلم قال أمرت أن أقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا إله إلا الله و أنّ محمّدًا رسول الله و یقیموا الصلاه و یؤتوا الزکاه فإذا فعلوا ذلک عصموا منّی دماءهم و أموالهم إلا بحقّ الإسلام و حسابهم علی الله (بخاری، 12/1:1410).
عن ابن عبّاس رضی الله عنهما قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لمعاذ بن جبل حین بعثه إلی الیمن: نک ستأتی قومًا أهل کتاب فإذا جئتهم فادعهم إلی أن یشهدوا أنّ لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله فإن هم أطاعوا لک بذلک فأخبرهم أنّ الله قد فرض علیهم خمس صلوات فی کلّ یوم و لیله فإن هم أطاعوا لک بذلک فأخبرهم أنّ الله قد فرض علیهم صدقه تؤخذ من أغنیائهم فتردّ علی فقرائهم فإن هم أطاعوا لک بذلک فإیّاک و کرائم أموالهم (همان: 136/3).
و جریان اسامه را هر دو نقل کرده اند که در جریان نبردی اسامه و یک نفر از انصار به فردی از مشرکین حمله کردند وی گفت لا اله الا الله، انصاری از او دست کشید ولی اسامه با سر نیزه ای او را کشت، پیامبر (ص) او را توبیخ کرد، «أقتلته بعد ما قال لا اله الا الله» اسامه می گوید: آن قدر پیامبر (ص) این توبیخ را تکرار کرد که آرزو داشتم پیش از آن روز مسلمان نبودم (همان: 88/5؛ نیشابوری، بی تا:68/1).
بنابراین احادیث شیعه و اهل سنّت گویای این مطلبند که هر کس شهادتین را گفت، جان، خون، مال و آبروی او محترم است و کسی حقّ ریختن خون او، تجاوز به مال و ناموس و آبروی وی را ندارد.
از این قاعده ی کلی و عمومات مواردی به دلیل خاص خارج شده است.
یکی از آن موارد در فقه شیعه، فرد ناصب است، اما اینکه ناصب یا ناصبی کیست؟ قدر متقین در معنا و تفسیر این واژه کسی است که با اهل بیت (ع) دشمنی کند و این دشمنی را جزء دین خود بداند و نسبت به سایر احتمالات و معانی جای شک است و باید به عموم عام مراجعه کرد؛ هر فردی که اظهار شهادتین نماید، مسلمان است و احکام اسلام بر او بار می شود و هیچ گونه دلیلی که بتواند این قاعده ی کلی را نقض نماید، در اختیار نداریم. برای روشن شدن معنای ناصب و تعیین مصداق آن باید به سراغ احادیث و سخن اهل لغت و فقیهان رفت.

نتیجه گیری

واژه ی ناصب به فراوانی در احادیث اهل بیت (ع) آمده و احکامی نسبت به فرد ناصب گفته شده و او را از اموری چون ازدواج با مسلمان منع و از برخی حقوق مدنی دیگر محروم نموده است. در فقه امامیه این احکام پذیرفته شده و جزء مسلّمات فقه این مذهب است، آنچه محل اختلاف می باشد، تفسیر و مفهوم یابی واژه ی ناصب یا ناصبی است که با توجه به اختلاف فقیهان در این موضوع و ملاحظه ی ادله ی فقهی و قواعد اصولی، باید تفسیر قدر متقین از این واژه را پذیرفت که ناصب عبارت است از کسی که دشمن اهل بیت (ع) باشد و به این دشمنی اعتقاد داشته باشد و آن را جزء دین نداند، تفسیر این واژه به مطلق مخالف اهل بیت (ع) یعنی اهل سنت دور از آموزه های فقهی اهل بیت (ع) و محققان فقه امامیه است. دستاویز قرار دادن این واژه و احکام آن برای هجوم به آبرو، جان و مال مسلمانان کاری نادرست و خلاف مکتب اسلام و اهل بیت (ع) است.
کتابنامه:
1- ابن فارس، احمد، معحم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
2 - ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق
3 - اردبیلی، احمد، مجمع الفائده و البرهان، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1407 ق.
4 - اردبیلی، محمدعلی، جامع الرواه، قم، مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1403 ق
5 - اشعری القمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، قم، مدرسه الامام المهدی (ع) 1408 ق.
6 - انصاری، مرتضی، کتاب الطهاره، قم، المؤتمر العالمی بمناسبه الذکری المثویه الثانیه لمیلاد الشیخ الانصاری، 1418 ق.
7 - بجنوردی، میرزا حسن، منتهی الاصول، چاپ دوم، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا.
8 - بحرانی، یوسف، الحدائق الناصره، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا.
9 - بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ق
10 - برقی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370 ش
11 - تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، چاپ سوم، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق
12 - جزائری، سیدعبدالله، التحفه السنیه، بی نا، بی تا.
13 - حر العاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ پنجم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق
14 - حلّی، ابن ادریس، مستطرفات السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1411 ق.
15- همو، موسوعه ابن ادریس الحلی، قم، دلیل ما، 1386 ش
16 - حلّی، حسن بن یوسف بن المطهر، ارشاد الاذهان، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق
17 - همو، تبصره المتعلمین، تهران، فقیه، 1368 ش
18 - همو، تحریر الاحکام، قم، موسسه الامام الصادق (ع)، 1421 ق
19 - همو، تذکره الفقهاء، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، لاحیاء التراث، 1414 ق
20 - همو، قواعد الاحکام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1419 ق
21- همو، مختلف الشیعه، چاپ دوم، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1413 ق
22 - حلی، نجم الدین جعفر بن الحسن، الرسائل التسع، قم، مکتبه آیت الله العظمی المرعشی، 1413 ق
23- همو، المختصر النافع، چاپ سوم، تهران، قسم الدراسات الاسلامیه، 1410 ق
24 - همو، المعتبر، قم، سیدالشهدا (ع)، 1364 ش
25 - همو، شرائع الاسلام، چاپ دوم، تهران، استقلال، 1409 ق
26 - حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، قم، سیدالشهداء (ع)، 1405 ق
27 - خراسانی، محمدکاظم، کفایه الاصول، قم، اهل البیت (ع) 1409 ق
28 - زبیدی، سیدمحمد مرتضی، تاج العروس، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1414 ق
29 - زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغه، بی نا، بی تا.
30 - سبحانی، جعفر، تهذیب الاصول، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1405 ق
31- سیستانی، سیدعلی، المسائل المنتخبه، چاپ دوم، قم، مکتب آیت الله العظمی السید السیستانی، 1414 ق.
32 - همو، منهاج الصالحین، قم، مکتب آیت الله العظمی السید السیستانی، 1414 ق
33 - شریف المرتضی، رسائل المرتضی، قم، دارالقرآن الکریم، 1405 ق.
34 - شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، نجف، المکتبه الحیدریه، 1376 ق
35 - صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، الامالی، قم، مرکز الطباعه و النشر فی مؤسسه البعشه، 1417 ق
36 - همو، ثواب الاعمال، چاپ دوم، قم، منشورات الرضی،1368 ش
37- همو، صفات الشیعه، تهران، کانون انتشارات عابدی، بی تا
38 - همو، کمال الدین، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1405 ق
39 - همو، معانی الاخبار، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1361 ش
40- همو، من لایحضره الفقیه، چاپ دوم، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1404 ق
41- همو، علل الشرائع، نجف، المکتبه الحیدریه،1386 ش
42 - صفار، محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات، تهران، الاعلمی، 1362 ش
43 - طباطبایی یزدی، سیدمحمد کاظم، العروه الوثقی، قم، میثم التمّار، 1427 ق
44 - طرابلسی، عبدالعزیز بن البراج، المهذب، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1406 ق
45- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، قم، مکتب النشر الثقافه الاسلامیه، 1367 ش
46 - طوسی، محمد بن الحسن، الاستبصار، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363 ش
47 - همو، المبسوط، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه، 1387 ش
48 - همو، النهایه، قم، قدس محمدی، بی تا
49- همو، تهذیب الاحکام، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش
50 - عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامه، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1419 ق
51 - عاملی (شهید اول)، شمس الدین محمد بن مکی، الدروس، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1414 ق
52 - عده من المحدثین، الاصول السته عشر، چاپ دوم، قم، دار الشبستری للمطبوعات، 1363 ش
53 - فاضل الآبی، زین الدین ابوعلی الحسن بن ابی طالب ابن ابی المجد الیوسفی، کشف الرموز، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.
54 - فراهیدی، عبدالرحمن خلیل بن احمد، العین، چاپ دوم، دارالهجره، 1409 ق
55 - فیاض، محمد اسحاق، محاضرات فی اصول الفقه، انتشارات امام موسی صدر، بی تا
56 - فیروزآبادی، مجدالدین محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، قم، دارالعلم، بی تا.
57 - کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363 ش
58 - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، الوفاء، 1403 ق
59 - مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، تهران، فرهنگ اسلامی کوشان پور، بی تا
60 - موسوی الخمینی، سیدروح الله، تحریر الوسیله، چاپ دوم، نجف، دارالکتب العلمیه، 1390 ش
61 - همو، کتاب الطهاره، قم، مهر، بی تا
62 - نجفی، محمد بن حسن، جواهر الکلام، چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش
63 - نیشابوری، مسلم بن حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی تا
64 - هاشمی شاهروردی، سیدعلی، دراسات فی علم الاصول، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامی،1419 ق
65 - همدانی، آقارضا، مصباح الفقیه، تهران، مکتبه الصدر، بی تا
66 -< صیدالفوائد/ p://www.saaid.net >

پی نوشت ها :

1 - به تعبیر صاحب جواهر نصوص در این مطلب متواتر است (نجفی، 94/30:1366)، از جمله این روایت: عن ابن سنان، قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن الناصب الذی قد عرف نصبه و عداوته، هل یزوجه المؤمن و هو قادر علی ردّه؟ قال: لا یتزوّج المومن ناصبه، و لا یتزوج الناصب المومنه، و لا یتزوّج المستضعف مؤمنه (اشعری القمی، 130:1408؛ کلینی، 408/5:1362؛ طوسی، 183/3:1363؛ همو، 303/7:1364).
2 - به خاطر رعایت اختصار از آوردن متن احادیث در نوشتار پرهیز شد، ولی خوانندگان محترم می توانند به آدرسهای یاد شده مراجعه کنند.
3 - با اندک تفاوتی این روایت در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: أبوجعفر علیه السلام إنّه جاء رجل إلی رسول صلی الله علیه و اله فقال: یا رسول الله من قال «لا اله الا الله» مومن؟ قال: إنّ أعداءنا تلحق بالیهود و النصاری، إنّکم لا تدخلون الجنه حتی تحبّونی، و کذب من زعم انه یحبنی و یبعض هذا - یعنی علیًّا علیه السلام - (ابن شهرآشوب، 294:1376).
4 - محقق کتاب؛ رضا استادی در حاشیه ی آن می نویسد: این روایت را نیافتم بلکه در مستطرفات سرائر چنین آمده است که محمد بن عیسی گوید: «و کتبت إلیه أسأله عن الناصب، هل احتاج فی امتحانه إلی أکثر من تقدیمه الجبت و الطاغوت، و اعتقاد إمامتهما، فرجع الجواب، من کان علی هذا فهو ناصب» (حلی، 583:1411).
نگارنده نیز در حدّ گسترده ای درباره ی این حدیث تتبع نمود، ولی به منبعی حدیثی یا فقهی که آن را آورده باشد، برنخورد.
5 - وی در باب «انتفاع المیّت بالصلاه و الصوم و القربات» در شرح کلام شیخ صدوق که گفته است: «لو أنّ رجلاً فعل ذلک عن ناصب لخفّف عنه» (184/1:1404) چنین می گوید: «یمکن أن یکون محمولاً علی المبالغه بمعنی انّه لو مکن انتفاعه لاتنفع، لکنّه یستحیل انتفاعهم، لأنّ النفع مشروط بالإیمان و لا أقلّ من الإسلام و هم خارجون عن الدین ضروره لإنکارهم ما علم من الدین ضروره، إلا أن یراد بالناصب غیر المعاون کما هو شایع فی الأخبار من إطلاق الناصب علیهم یمکن انتفاعهم بفضل الله من فضله تعالی» (مجلسی، بی تا: 474/1).
6 - و بالجمله فإنّه لا خلاف بیننا و بینهم فی أنّ الناصب هو العدوّ لأهل البیت و النصب لغه هو العداوه و شرعًا بل لغه أیضًا علی ما یفهم من القاموس هو العداوه لأهل البیت (ع) إنّما الخلاف فی أنّ هؤلاء هل یدخلون تحت هذا العنوان أم لا؟ فنحن ندّعی دخولهم تحته و صدقه علیهم و هم یمنعون ذلک، ودلینا علی ما ذکرنا الأخبار المذکوره الدالّه علی أنّ الأمر الذی یعرف به النصب و یوجب الحکم به علی من اتصف به هو تقدیم الجبت و الطاغوت أو بغض الشیعه و لا ریب فی صدق ذلک علی هؤلاء المخالفین، و لیس هنا خبر یدلّ علی تفسیر الناصب بأنّه المبغض لأهل البیت (ع) کما یدّعونه بل الخبران المتقدّمان صریحان فی أنّک لا تجد أحداً یقول ذلک.
7 - موثّقه ابن أبی یعفور عن أبی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال: «و إیّاک أن تغتسل من غساله الحمّام، ففیها یجمع غساله الیهودیّ و النصرانیّ و المجوسیّ و الناصب لنا أهل البیت و هو شرّهم فإنّ الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقاً من الکلب، و إنّ الناصب لنا أهل البیت لأنجس منه».
8 - منظور از قرینه ی داخلیه همان وحدت سیاق است، همچنان که یهودی، نصرانی و مجوسی تدین به یهودیت و نصرانیت و ... دارند، ناصبی هم طایفه ای بوده که دشمنی اهل بیت (ع) را جزء دین خود به حساب می آوردند، قرینه ی خارجیه سیره ی عملی امامان (ع) در برخورد با دشمنانشان و تصریح لغویین در معنای ناصب می باشد.
9 - حدّثنا محمد بن الحسن (ع) قال: حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار عن محمّد بن أحمد عن إبراهیم بن اسحاق عن عبدالله بن حماد عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله (ع) قال: لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لا تجد رجلاً یقول: أنا أبغض محمّداً و آل محمد و لکن الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم تتولّونا و أنّکم من شیعتنا (صدوق، 601/2:1386) در ثواب الاعمال نیز آمده است: و بهذا الإسناد عن محمّد بن أحمد عن إبراهیم بن إسحاق عن عبدالله بن حمّاد [عبدالله بن سنان] عن أبی عبدالله (ع) قال : لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لم تجد رجلاً یقول أنا الناصب [أبغض] محمداً و آل محمّد و لکن الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنّکم تتوالونا و أنّکم من شیعتنا (صدوق، 7:1368).
10 - حدّثنا محمّد بن علیّ ماجیلویه (ره) قال: حدّثنی عمّی محمد بن أبی القاسم، عن محمّد بن علیّ الکوفیّ، عن ابن فضّال عن المعلّی بن خنیس، قال: سمعت أبا عبدالله (ع) یقول: لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنّک لا تجد أحداً یقول: أنا أبغض محمّداً و آل محمّد، و لکن الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنکم تتولّونا أو تتبرّؤون من أعدائنا، و قال (ع): من أشبع عدوًّا لنا فقد قتل ولیًّا لنا (صدوق، 365:1361).
11 - أمّا الروایه الأولی فمضافاً إلی ضعف سندها بجمیع طرقها متنها، و هی أمّا أوّلاً فلورود روایات تدلّ علی وجود الناصب لهم أهل البیت (ع) حملها علی الناصب لشیعتهم بعید جدًّا، مع أنّ الواقع علی خلاف ذلک، فکم لهم ناصب و عدوّ فی عصرهم (انصاری، 324/3:1418).
لازم به یادآوری است که امام (ره) حکم به ضعف سندی هر دو حدیث به تمام طرق آن می نمایند و روایاتی را که به خاطر آنان حکم به تضعیف حدیث نموده اند مشخص نمی نمایند، اما استاد آیت الله سیدحسن مرتضوی که از شاگردان حضرت امام (ره) می باشند در جلسه ی درس خارج فقه بحث خمس افرادی را که در متن از آنان یاد شده است منظور نظر امام می دانند (تقریرات نویسنده از درس استاد، تاریخ 1373/2/25).
ولی در حدّ تتبع نگارنده مرحوم نجاشی در صفحه ی 19 از رجال خویش درباره ی إبراهیم بن إسحاق چنین گفته است: إبراهیم بن إسحاق أبو إسحاق الأحمریّ النهاوندیّ کان ضعیفاً فی حدیثه متهومًا.
12 - در صورتی که خاصّ به لحاظ مفهوم مجمل باشد، به اینکه دوران امر بین اقلّ و اکثر و مخصّص منفصل باشد، اجمال آن به عام نه حقیقتاً و نه حکماً سرایت نمی کند، بلکه حکم عام در موردی که خاصّ تبعیت نمی شود، ثابت است؛ زیرا عام بدون هیچ گونه مزاحمی در آن مورد حجّت است، بدیهی است که خاص در صورتی مزاحم عام است که در آن حجتی بر خلاف عام باشد، از باب تقدیم نص یا اظهر بر ظاهر، نه در جایی که چنین نباشد. این دیدگاه مرحوم صاحب کفایه مورد پذیرش اصولیان معاصر می باشد (ر. ک: سبحانی، 472/1:1405؛ فیاض، بی تا: 180/5؛ بجنوردی، بی تا: 446/1؛ هاشمی شاهرودی، 248/2:1419).

منبع: مجله ی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، آموزه های فقه مدنی شماره 4، پاییز-زمستان1390.

 راسخون
مرتبط:

پاسخ به یک شبهه قدیمی و پرتکرار؛ آیا اهالی غزه، «ناصبی» هستند؟


بازگشت