کد خبر: 668

تاریخ انتشار: 1392-10-12 - 16:43

نسخه چاپی | دسته بندی: لینکستان (مطالب دیگران) / حوزه علمیه / بایسته های فرهنگ / مطالب دیگران- مسائل و بایسته های کتاب / اخبار و مسائل کتاب
0
بازدیدها: 1 774

رضا بابایی: سخني با نويسندگان ديني

به‌تازگي کتابي در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نويسنده کتاب، در اين اثر، اصرار شگفتي دارد بر اينکه قلم، «سلاح» است، و شايد اين تشبيه و مانند آن را بيش از ۵۰ بار به‌كار برده است. گرچه […]

به‌تازگي کتابي در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نويسنده کتاب، در اين اثر، اصرار شگفتي دارد بر اينکه قلم، «سلاح» است، و شايد اين تشبيه و مانند آن را بيش از ۵۰ بار به‌كار برده است.

گرچه مقصود از کتاب آن فن بود

گر تواَش بالش کنی هم می‌شود

 

به‌تازگی کتابی در قم منتشر شده است که موضوع آن «نگارش» است. نویسندة کتاب، در این اثر، اصرار شگفتی دارد بر اینکه قلم، «سلاح» است، و شاید این تشبیه و مانند آن را بیش از ۵۰ بار به‌کار برده است. گویا در ذهن ایشان، قلمْ جنگ‌افزاری است که برای کاربست درست و مؤثر آن، فقط به دو چیز نیاز است: غیرت دینی و اندکی مهارت ادبی. بنابراین گفت‌وگو و هم‌اندیشی با غیر خودی و انصاف و مهربانی با آدمیان و ...، لوس‌بازی‌های مشتی روشن‌فکر بی‌درد است.

 

شاگردانی که از این مکتب قلمی برمی‌خیزند، جهان فرهنگ و اندیشه را به دو اردوگاه تقسیم می‌کنند: در یک سو، مشتی انسان‌های مغرض و نامرد و فریب‌خورده و احمق و مزدور و لاابالی و ساده‌لوح ... هستند، و در سوی دیگر، ما هستیم که باید قلم به دست گیریم و آنان را «هدایت» یا «نابود» کنیم. آنان قلم‌به‌دست‌اند و ما دست‌به‌قلم. در این مکتب، قلم «سلاح نبرد» است، نه «رسانه گفت‌وگو» و کلمه «گلوله» است، نه ترجمان اندیشه، و نوشتن، جنگیدن است، نه تعامل فکری و بحث علمی با دیگران. خواننده این دست از کتاب‌ها، جهان و جهانیان را یک‌سره خبیث و پلید و دوزخی می‌بیند؛ مگر آن که دقیقا مانند امروز ما بیندیشند؛ حتی در جزئیات. هر کس هر چه می‌نویسد، یا کاملا و دقیقا با ما است یا حتما و قطعا بر ما است و لابد ریگی به کفش دارد.

 

وقتی کسی، قلم را «اسلحه» و کتاب را «میدان جنگ» و نویسندگی را «حضور در منطقه عملیاتی» و نویسنده را «سردار قلم» می‌خواند و و بر این‌گونه تشبیهات و همانندسازی‌های جنگی، اصرار می‌ورزد، نشانه‌ای گویا در اختیار ما می‌گذارد تا بدانیم که در ذهن او چه می‌گذرد و نگاهش به انسان‌ها و اندیشه‌های متفاوت چگونه است؛ هم‌چنان‌که اگر کسی مانند علی(ع) نوشتن را «احد اللسانین» بخواند، درمی‌یابیم که تلقی او از زبان و قلم، چه اندازه انسانی و حکیمانه است. قلم را مثلا به «کبوتر نامه‌رسان» و مانند آن هم می‌توان تشبیه کرد (وجه شبه: هر دو وسیله ارتباطی است)؛ اما تشبیه آن به تیر و تفنگ، معنایی جز این ندارد که تشبیه‌گر بیشتر به جنگ می‌اندیشد تا هم‌اندیشی و گفت‌وگوی علمی. در دیدگاه سرهنگی، من می‌نویسم تا تو را شیرفهم کنم؛ اما در دیدگاه فرهنگی، من می‌نویسم تا تو بدانی اندیشه من چیست و با تو چه تفاوت‌هایی دارم و در میان این تفاوت‌ها چگونه باید زیست که غباری بر قبای خوشبختی آدمیان ننشیند.

 

بنیان‌گذار ادبیات جنگی در تاریخ معاصر ایران، حزب توده ایران است. ادبیات مارکسیستی این حزب نخبه‌گرای توده‌انگیز، اکنون بخشی از ذهنیت ایرانی درباره جهان و سیاست شده است. اگر برخی واژه‌ها مانند «امپریالیسم» و «کارگر» و «خلق قهرمان» را از ادبیات نویسندگان این حزب بردارید و جای آن کلمات آشناتری بگذارید، خواهید دید که ادبیات رسمی ما چقدر وامدار این گفتمان بلشویکی است. اما آن که توانست این ادبیات را وارد فضاهای دینی بکند و به آن رنگ و بوی مذهبی بدهد، کسی نیست جز مرحوم جلال آل احمد.

 

جلال، هم روحانی‌زاده بود و هم سال‌ها پیروی مذهب رندان کرد و هم مدتی عضو فعال حزب توده بود. سرانجام به این نتیجه رسید که حزب توده در ایران راه به جایی نمی‌برد. بنابراین نام خود را از فهرست توده‌‌ای‌ها خط زد؛ اما ادبیات و ایدئولوژی این حزب را وام گرفت و به میان ما آورد. جلال، شاه‌راه انتقال مفاهیم و واژگان مارکسیستی حزب توده به محیط‌های دینی بود و از این رهگذر، تأثیر بسیاری بر ادبیات دینی گذاشت. او عمیقا خیرخواه مردم و کشور بود؛ اما ادبیات جنگی او در بخشی از آثارش، جای درنگ دارد. اینکه قلم، سلاح است و نوشتن یعنی جنگیدن و در جنگ، ادبیات دیپلماسی مسخره است، یادگارهای او است. می‌گفت: «این روزها قلم برای ما شده یک اسلحه.» او واقعا هم با قلم شلیک می‌کرد و کاغذ برای او مثل میدان جنگ بود. آل احمد، اعتقاد چندانی به گفت‌وگوی انتقادی و هم‌اندیشی با غیرخودی‌ها نداشت. به گفته یکی از دوستانش، او تحقیق و کارهای دقیق علمی و موشکافی در آرای دیگران را کار پیرمردهایی می‌دانست که دوست دارند دوره بازنشستگی خود را در کتابخانه‌ها بگذرانند، نه در پارک‌ها. می‌گفت تا جوانیم باید بتازیم و همة کاسه و کوزه‌ها را بر سر این پست‌‌فطرت‌ها بشکنیم. شاید آدم بشوند. قلم آل احمد، واقعا اسلحه بود و همیشه خارج از ضامن. گنجشک را با توپ و تانک می‌زد. ادبیات آل احمدی، شاید در دوره او کرّ و فرّی داشت، اما این ادبیات در روزگار ما، جز جوانان احساساتی و تازه‌کار را ذوق‌‌زده نمی‌کند.

 

«ادبیات جنگی»، ادبیات «نفرت‌پراکنی» است، و محبوب کسانی است که فرهنگ را عرصه نبرد و کشاکش می‌دانند؛ نه ضیافت دیدار دو اندیشه با یک‌دیگر. فرق است میان قلمی که اندیشه‌ای را به دیدار اندیشه‌ای دیگر می‌برد با قلمی که حیات خویش را در ممات اندیشه‌های دیگران می‌بیند. بله؛ این قلم، شمشیر است و تا حریف را از پای درنیاورد، آرام نمی‌گیرد.

 

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

 

منکر وجود کینه و دشمنی در جهان اندیشه‌ها نیستم؛ اما اولا شاید فقط یک‌‌صدم آن چه در نقد و قدح ما می‌نویسند، از سر کینه و دشمنی باشد. بیشتر، نقد و خرده‌گیری و گفت‌وگوی علمی و پرسش‌های انتقادی است که ما باید دوستانه و عالمانه پاسخ‌گو باشیم؛ ثانیا حتی اگر فکر و فرهنگ را جبهه جنگ بدانیم و قلم را تیر و سنان، جنگ فکری، آداب خود را دارد. نوشتن، کاری است فرهنگی و اقتضای حتمی و ماهوی کار فرهنگی، پذیرش دگراندیش به عنوان صاحب اندیشه است؛ نه صاحب غرض. برای اینکه قافیه را نبازیم، باید شعر خوب بگوییم؛ نه معر دندان‌شکن.

 

آری، هر فکری، دشمنی دارد؛ اما دشمنی افکار با یک‌دیگر، به معنای تقابل جایگاه‌ها و رقابت بر سر میزان اعتبار نظری و عملی آن‌ها است؛ نه به معنای جنگ واژه‌های خون‌ریز یا فریبنده. هر فکری که از راه‌های فرهنگی، جایگاه‌ برتری یابد، افکار دیگر (رقبا) را به همان اندازه ضعیف می‌کند. این ضعیف کردن، دشمنی به معنای متعارف آن نیست. اقتضای رقابت است. هر کس که می‌خواهد تن به ضعف و نابودی ندهد، باید دست از دشمنی بردارد و از راه‌های مرسوم و معمول، جایگاه خود را استحکام بخشد. وگرنه چنگ و دندان نشان دادن و شمشیر کشیدن به روی این و آن، نه کسی را می‌ترساند و نه بر آبرو و اعتبار ما می‌افزاید. پاسخ دندان‌شکن به منتقد، در عالم فرهنگ بی‌معنا است و اگر معنایی هم داشته باشد، این است: در برابر کسی که شعر و مغلطه و خطابه و عربده به میدان می‌آورد، تو پاسخش را با پژوهش‌های دامنه‌دار و اندیشه‌ بده. در رویارویی با کسی که نون و القلم را خون و القلم می‌کند و از کتاب و دفتر، سنان و سپر می‌سازد، تو بنشین و بیندیش و عالمانه بنویس. اگر او رگ‌های گردن را به‌حجت قوی می‌کند، تو از دلایل معنوی دست برمدار و همچنان نرم و مهربان باش.

 

از بهاران کی شود سرسبز سنگ

خاک شو تا گل نمایی رنگ‌رنگ

 سال‌ها تو سنگ بودی دل‌خراش

 آزمون را یک زمانی خاک باش

 

در زیر جملاتی از کتاب پیش‌گفته را می‌آورم تا نمونه‌هایی از ادبیات جنگی را بنگرید:

«قلم‌ باید همچون تیغ ببرد و جلو برود. همچون گلوله بر جان دشمنان بنشیند و بسوزاند...»

«هرچه زمان می‌گذرد، سلاح بودن قلم روشن‌تر می‌شود. میدان برخورد اندیشه‌ها و هجوم و دفاع صاحبان قلم را می‌بینید و مجروحان و آسیب‌دیدگان و ترکش‌خوردگان این جبهه و صحنه هم پیش ماست. قلم هم در کار هجوم به کار گرفته می‌شود و هم در کار دفاع... پس قلم، تیری است نافذ و تیغی است دو دم. هم می‌تواند نقش ذوالفقار علی(ع) را ایفا کند و هم خنجر شمر لعین.... اگر اهل قلم نیستیم، باید خود را هر چه سریع‌تر به این سلاح مجهز کنیم...»

«امروز یکی از جدی‌ترین صحنه‌های درگیری با دشمن، در صحنه مطبوعات، کتاب‌ها، رمان‌ها و تریبون‌های ادبی و هنری است.»

«در این میدان باید سلاح قلم را برگرفت و در عرصه نگارش، حماسه آفرید، پاتکی را دفع کرد، غافلی را بیدار ساخت، چهره کریه و مکاری را افشا کرد...»

«نویسنده باید با روشن‌بینی وارد منطقه عملیاتی خویش گردد.»

«اگر قلم یک سلاح است و نویسندگی نوعی جهاد فرهنگی، پس باید مجهز شد، شیوه استفاده از این سلاح را آموخت، سلاح را به‌روز و کارآمد ساخت، دشمن را شناخت و به جا وارد میدان شد.»

«بنویس! با سلاح قلم، در میدان صفحه، حماسه‌ای بساز، پاتکی را دفع کن، موضعی را شناسایی نما، موضع ضعفی را از دشمن بشناسان، مایه قدرتی را برای خودی‌ها معرفی کن... شور جنگ را در آثار قلمی‌ات بیافرین و با قلمت شور جبهه‌ای بیاور.»

«سلاح قلم، در دست تو است. تا در کدام میدان و رو به سوی کدام هدف نشانه روی.»

«اگر قلم، سلاح نبرد است، پس کجاست تیغ سلحشوران؟ و کجایند رزم‌آوران عرصه پیکار گفته‌ها و نوشته‌ها. امروز، جنگ، جنگ‌ قلم‌ها است. باید تو هم به دست بگیری سلاح خویش را تا رسواگر فسانه و فسون فرعونیان شود... امروز برخی نوشته‌ها همچون سلاح میکروبی و شیمیایی‌اند.»

«گاهی یک نویسنده، یک بمب کتابی در جهان منفجر می‌کند...»

«تو هم می‌توانی بنویسی. فقط حوصله می‌خواهد و ... یک ‌جو غیرت ادبی.»

 

جملات بالا برگزیده‌ای از ۵۰ صفحة کتاب مذکور است و از این‌گونه گفتارها که اکنون متأسفانه گفتمان غالب نیز شده است، در کتاب‌های ما کم نیست.

 

 

 

+

 

 

 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود