کد خبر: 2573

تاریخ انتشار: 1391-07-04 - 20:32

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 989

امیرخانی برگزیده بخش داستان جایزه کتاب فصل: مردم به یکدیگر باور بیشتری دارند تا به رسانه‌ها!

چکیده: رضا امیرخانی، ‌برگزیده بخش داستان بیست‌و‌یکیمن دوره جایزه کتاب فصل، ‌از دلایل شهرت جوایز کتاب سخن گفت. وی درباره چگونگی تبلیغ و شناساندن آثار برگزیده در جوایز به توده مردم گفت: به نظر من معرفی […]

چکیده:

رضا امیرخانی، ‌برگزیده بخش داستان بیست‌و‌یکیمن دوره جایزه کتاب فصل، ‌از دلایل شهرت جوایز کتاب سخن گفت. وی درباره چگونگی تبلیغ و شناساندن آثار برگزیده در جوایز به توده مردم گفت: به نظر من معرفی و تبلیغ کتاب از طریق سینه به سینه برای معرفی و شناخته شدن اثر بهتر است؛ چرا که مردم به مخاطبان کتاب و یکدیگر باور بیشتری دارند تا به رسانه‌ها.


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، امیر خانی درحاشیه مراسم بیست و یکمین دوره جایزه کتاب فصل که عصر امروز سه‌شنبه ۴ مهر در سرای اهل قلم برگزار شد، ‌درباره نظراتش از موقعیت جوایز در ایران و راه‌های تبلیغ و معرفی کتاب به توده مردم به خبرنگار «ایبنا» توضیحاتی داد.

وی در پاسخ به این سوال که «فکر می‌کنید بهترین روش برای آوردن کتاب‌های برتر و شاخص به میان مردم چیست؟» گفت: جوایز معمولا در ایران به دو دلیل مشهور می‌شوند و نخستین دلیل داوری‌های یک دست است، چرا که اجرای این دیدگاه بیشتر به درد مخاطب می‌خورد.

نویسنده «ارمیا» توضیح داد: دلیل دوم شهرت جوایز، ارقام بالای جایزه آن‌هاست که می‌تواند برای نویسنده مشوق امر نوشتن باشد؛‌ ولی در یک جمع‌بندی می‌توان گفت فارغ از تقسیم‌بندی‌های خصوصی و دولتی هیچ جایزه‌ای در ایران تاثیر جدی بر مخاطب ندارد.

این داستان‌نویس تصریح کرد: در ایران مطمئن‌ترین روش تبلیغ کتاب، تبلیغ سینه به سینه است. این تبلیغ از طریق مردم به مخاطبان و مخاطبان به مخاطبان دیگر کتاب می‌تواند صورت گیرد، چون مردم به مخاطبان کتاب و به یکدیگر اعتقاد بیشتری دارند تا به رسانه‌ها!

رمان «قیدار» امیرخانی بهار امسال (1391) منتشر شد. وی در این کتاب به تهران قدیم نقب زده و موضوع اصلی آن مساله «جوانمردی» است.

این رمان امروز به عنوان برگزیده بخش داستان بیست و یکمین جایزه کتاب فصل معرفی شد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «قیدار می‌گوید: - ناصر! این خاورِ صفر ترگل ورگلی را که زیرِ پات انداختم، کجا بردی آچارکشی؟ ناصر خنده‌اش را می‌خورد. - همان درویش مکانیک که امر کرده بودید... - پس نیشت را ببند... همان درویش مکانیک که امر فرموده بودیم، آچارکشی کرد... درست؟ آچارکشی یعنی چه؟ - چوب‌کاری می‌کنید قیدارخان... شوفر بیابان‌یم ناسلامتی. پیچ‌های خاور را باز کرد و دوباره بست دیگر... آچارکشی یعنی همین دیگر... درشت‌ش یعنی همین، ریزش را هم اگر بلد بودم که ناصرشوفر نمی‌شدم و توی بیابان‌ها آواره نمی‌شدم، می‌شدم درویش مکانیک و پای سجاده‌ی روغنی ذکرِ علی علی می‌گفتم...»

به گفته امیرخانی چاپ هفتم این رمان با شمارگان پنج‌هزار نسخه به زودی از سوی نشر افق روانه بازار کتاب می‌شود.

 

منبع:ایبنا 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود