کد خبر: 3876

تاریخ انتشار: 1390-12-16 - 13:07

نسخه چاپی | دسته بندی: لینکستان (مطالب دیگران) / اخبار کتاب / مطالب دیگران- چهره ها / چهره ها
0
بازدیدها: 1 569

عیادت خبرنگاران فارس از راوی کتاب «دا»

چکیده:  راوی کتاب «دا» که از سه‌شنبه هفته گذشته در بیمارستان خاتم‌الانبیا برای درمان مشکلات جسمی ناشی از دوران دفاع مقدس بستری شده بود گفت هنوز روایت خاطرات جدیدی را آغاز نکرده اما اگر همسرش همراهی […]

چکیده:

 راوی کتاب «دا» که از سه‌شنبه هفته گذشته در بیمارستان خاتم‌الانبیا برای درمان مشکلات جسمی ناشی از دوران دفاع مقدس بستری شده بود گفت هنوز روایت خاطرات جدیدی را آغاز نکرده اما اگر همسرش همراهی کند، خاطراتی از دفاع مقدس دارد که در حکم کیمیاست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس، سرمای عجیب آخرین روزهای زمستان برشی سخت بر چهره‌ می‌زد، دست‌هامان را تند تند به هم می‌فشردیم تا سرمای ایستادن و این پا و آن پا شدن در این هوا آزاردهنده نباشد. باید خودمان را زودتر به بیمارستان خاتم‌الانبیا برسانیم؛ شنیده‌ایم که به تازگی بستری شده، با سرعت حرکت کردیم و همکار عکاس‌مان را هم خبر کردیم. ترافیک آرام و روان همراهی‌مان کرد تا حدود ساعت 15:40 مقابل در بیمارستان ماشین ایستاد.

 لختی تأمل تا از پذیرش جویای شماره طبقه و اتاق بیمار عزیزی شویم که مطلع شده‌ بودیم چند روزی است در بستر افتاده؛ اما پاسخ این بود: "زهرا حسینی نداریم"، با اصرار سعی کردیم به مسئول پذیرش و در کنارش به متولی اطلاعات بقبولانیم زهرا حسینی در این بیمارستان بستری است، گفت "نداریم چنین بیماری با این نام نداریم".

 اما انکارهایش هنوز رنگ نباخته بود، مثل کسی که کشف بزرگی کرده، گفت: "زهرا حسینی 66 ساله؟"، گفتم نه، گفت "تنها فرد با مشخصاتی که می‌گویید 66 ساله است"؛ در تلاش برای مطلع شدن از شماره اتاق تماس می‌گرفتم که مسئول پذیرش پرسید: "حتما با زهره حسینی نویسنده که از صبح خبرنگاران و مسئولین بارها برای اطلاع از حالش تماس می‌گیرند کار دارید؟"، گفتم همین است، گفت: "طبقه سوم اتاق 336 بخش 6 بستری شده و امروز مرخص میشه".

  منتظر آسانسور نشده به سرعت همراه با عکاس از پله‌های کوتاه بیمارستان نفس نفس‌زنان بالا رفتیم و خود را اتاقی رساندیم که زهرا حسینی در آن بستری بود. وارد شدیم، آقایی تقریبا 60 ساله (همسر خانم حسینی) به همراه فاطمه خانم دختر خانم حسینی کنار تخت بانوی جانباز دفاع مقدس و راوی «دا» یعنی زهرا حسینی ایستاده بودند. در ذیل این مطلب شرح گفت‌وگوی خبرنگار حوزه کتاب و ایثار و شهادت خبرگزاری فارس با راوی کتاب «دا» می‌آید.

 

* فارس: خانم حسینی از چه روزی بستری شدید؟

  از سه‌شنبه هفته گذشته؛ پس از سال‌ها مدارا با درد گردن، نهایتا تصمیم به عمل گرفتم؛ البته نظر پزشکان هم بر عمل بود، گردنم را عمل کردم و پروتز گذاشتم و 2 ماه دیگر (اردیبهشت ماه) نیز نوبت عمل کمرم است.

 

* فارس: خانم حسینی چرا در سکوت خبری عمل کردید؟

  به قول معروف ما چراغ خاموش آمدیم بیمارستان تا مزاحم دوستان نباشیم.

 

* فارس: مسئولان به عیادت شما آمده‌اند؟

  دیروز برخی آقایان "آقای مومنی، حمزه‌زاده و سرهنگی" از حوزه هنری تشریف آوردند، البته از مسئول بنیاد شهید تهران هم برای ملاقات آمدند.

 

*فارس: از ارشاد هم کسی آمده؟

 نه از ارشاد مسئولی نیامده.

 

* فارس: روند مداوا و بهبودی چگونه است؟

 پس از ترخیص از بیمارستان باید 10 جلسه فیزیوتراپی بیایم البته تاریخ هنوز مشخص نشده است.

 

*فارس: عمل سخت بود؟

 در حال حاضر وضعیت خوبی دارم، پزشکان هم راضی هستند، پزشکم دکتر اسحاقی هستند، روز گذشته هم پس از معاینه رضایت کامل داشتند. درد کمرم بیشتر از گردنم آزارم می‌دهد، اما به دلیل حساس بودن گردن و آسیب دیدگی مهره سوم، تصمیم بر عمل زودتر از موعد گرفتیم، چون به نظر پزشکان این مهره خطر آفرین است. البته سه تا از مهره‌های کمرم هم از بین رفته و باید در اردیبهشت، میان مهره‌ها پروتز قرار دهند. البته پزشکان می‌گویند بر اثر موج انفجار مهره‌های کمرم به‌جای حرکت عمودی حرکت افقی کرده و باعث شده همدیگر را له کند. در منطقه، سه بار دچار موج‌گرفتگی شدم که دوبار خیلی شدید بود، از آن به بعد هم حمل مجروحین را بر عهده داشتم که این کار سنگین هم بر مشکلات کمرم تاثیرگذار بود و به مرور با بچه‌دار شدنم و مسئولیت سنگین دو خانواده، همه و همه باعث شد فشار بیشتر بر کمرم وارد شود و واقعا کم بیاورد!

 

* فارس: خانم حسینی ماجرای «زهره حسینی» چیست؟ چرا نام شما را «زهره» ثبت کرده‌اند؟

 این نام ماجراهایی دارد، در کتاب هم درباره علت تغییر نامم توضیح داده‌ام؛ در هنگام تولدم پدرم برای گرفتن شناسنامه مراجعه می‌کند و می‌گوید "بنویسید زهرا"؛ اما به دلیل داشتن سابقه سیاسی، ثبت احوال اذیتش کرده و گفته بودند: «زهرا» نه؛ اسمی دیگر مثل زیور، زری، زهره و... بگذار، همانجا عنوان «سیده» هم از ابتدای نامم حذف شد و اینگونه شد که «زهره حسینی» شدم.

 

* فارس: پذیرش اعلام کرد شما 66 ساله هستید؟

  بنده متولد آبان 42 هستم، می‌شود 48 سالم.

 

* فارس: قصد روایت خاطرات یا نگارش کتابی دارید؟

 در حال حاضر مشغول کاری نیستم، البته اگر همسرم یاری‌ام کند می‌‌شود خاطرات زیبا و نابی ثبت کرد چون همسرم تمام 8 سال دفاع مقدس را در جبهه بوده و تا پنج سال پس از پایان جنگ هم برای تثبیت امنیت در منطقه حضور داشته است و خلاصه خاطرات کیمیایی دارد، اما متاسفانه راضی نمی‌شود که آنها را روایت کند؛ ایشان جانباز شیمیایی و اعصاب و روان است.

 

* فارس: شما چند فرزند دارید خانم حسینی؟

 4 فرزند دارم؛ فاطمه که اینجا حضور دارد، فرزند سوم است و عکاسی می‌کند؛ عبدالله، هدی و مینا هم فرزندان دیگرم هستند.

 

* فارس: در فکر روایت ماجرای دیگری هستید؟

 سعی می‌کنم یواشکی کارهایم را آغاز کنم. البته در حال حاضر به اجبار فقط استراحت می‌کنم.

 

* فارس: خانم حسینی مشکل تنفسی برطرف شد؟

 بهترم، اما پس از عمل جراحی سه روز در "سی ‌سی یو" بستری شدم، چون مشکلات ریوی و قلبی برایم پیش آمد که ناچار مرا سه روز در سی سی یو بستری کرد.

 

* فارس: موقع انتخابات مجلس شما در بیمارستان بودید؟

  بله بیمارستان بودم، اما متاسفانه زمان رای‌گیری در سی سی یو بستری بودم، از اینکه نتوانستن رأی بدهم، ناراحتم و حرص می‌خورم، چون تا حالا سابقه نداشته که از انتخاباتی جا بمانم، این انتخابات سرنوشت خود ماست و نباید در آن کوتاهی کرد. وگرنه در حق خود ظلم کرده‌ایم. همه ما نسبت به خون شهدا مدیونیم و حضور در انتخابات در واقع گامی است در مسیر حرکت شهدا که باید با انتخاب اصلح به درستی در این ره گام نهاد. متاسفانه این توفیق امسال از بنده سلب شد.

 

 * فارس: انشاءالله که هر چه زودتر سلامتی کاملتان را به دست آورید.

 متشکرم. التماس دعا.

 

منبع: فارس

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود