کد خبر: 4205

تاریخ انتشار: 1390-11-15 - 00:58

نسخه چاپی | دسته بندی: لینکستان (مطالب دیگران) / مطالب دیگران- فرهنگ و هنر / هنر
0
بازدیدها: 1 317

زمین زدن «جدایی نادر از سیمین» فرهادی به قیمت تبلیغ بی جیره و مواجب برای بهاییت!

چکیده: از نظر ما هم خوب است فرهادی ترور دانشمندان اتمی را محکوم کند اما در داخل کشور چه حمایتی جز تلاش برای بایکوت و لجن مال کردن فرهادی در رسانه ملی و رسانه های زیرمجموعه اش کرده اید که توقع دارید […]

چکیده:

از نظر ما هم خوب است فرهادی ترور دانشمندان اتمی را محکوم کند اما در داخل کشور چه حمایتی جز تلاش برای بایکوت و لجن مال کردن فرهادی در رسانه ملی و رسانه های زیرمجموعه اش کرده اید که توقع دارید فرهادی حرف شما را روی استیج اسکار بزند؟ چطور تصور می کنید یک کارگردان را به هر وسیله ممکن تخریب کرده و در نهایت انتظار داشته باشید به ساز شمایی که ادعا می کنید در مسیر منافع کشور قلم می زنید، برقصد؟

 

پس از آنکه در هفته های اخیر، اقبال 5700 سینماگر صاحب رای در انتخابات سالیانه برترین های آکادمی اسکار نسبت به آخرین ساخته اصغر فرهادی کارگردان خوش فکر ایرانی مشخص شد و در انتخاباتی که از دیروز آغاز شده، احتمالاً بسیاری از ایشان نام «جدایی نادر از سیمین» را روی برگه رای خواهند نوشت، استراتژی سه گانه تخریب فیلم با این رویکرد ها شکل گرفت اما آیا این رفتارهای تخ نما، می تواند توجیه لازم را برای بایکوت فیلم فرهادی در صورت برد جایزه اسکار را فراهم سازد؟



به گزارش سرویس فرهنگی «بازتاب»؛ واقعیت آن است که بسیاری از مسئولان بعید می دانستند وسعت موفقیت فرهادی با «جدایی نادر از سیمین» در سطح بین الملل اینچنین شود و بیشترین افتخارات بین المللی یک ملودرام ایرانی را از آن خویش سازد که شاید اگر چنین تصور می کردند، هیچ گاه اجازه نمی دادند این فیلم در سطح بین الملل به عنوان نماینده ایران حضور داشته باشد، کما اینکه در زمان انتخاب نماینده ایران در جایزه اسکار، تلاش های فراوانی صورت پذیرفت تا هر فیلمی به این جایزه معرفی شود، به جز «جدایی نادر از سیمین». اما امان از انصراف کارگردان دیگر فیلم ها و قرار گرفتن هیات انتخاب در موقعیتی که افکارعمومی انتخابی به جز این فیلم را اثر تصمیم غیرسینمایی تلقی می کرد.










با این حال جدایی نادر از سیمین، همان گونه که در ایران فروش چند میلیارد تومانی داشت و در جشنواره فجر و جشن خانه سینمای پیشین خوش درخشید، در گیشه های اروپا نیز فروش بالایی داشت که نشان می داد در تخطئه «دروغ»، این گناه بزرگ در اسلام و تمام ادیان، فرهادی موفق شده روایتی جهانی را به نمایش بگذارد که علی رغم صنعتی بودن ساختار فیلم، اروپایی، آمریکایی و حتی آسیایی به نمایشش بنشیند و فروش ده میلیون دلاری در سطح بین الملل برای این فیلم رقم بخورد.







البته اگر عده ای، بینندگان این فیلم را نیز در سرتاسر جهان و ایران به انضمام چند میلیون ایرانی که در تهران و شهرستان ها تماشاچی اش بودند، عامل صهیونیسم جهانی ننامند و این فروش را یک توطئه حساب شده تلقی نکنند!



جالب آنکه این فیلم علاوه بر جذب مخاطب عام، در حوزه مخاطب خاص نیز خوش درخشید و در ده ها جشنواره و جایزه معتبر بین المللی یا برنده برخی بخش ها شد و یا جزو نامزدها بود و همین مسئله تحمل فرهادی را دشوار کرد، به خصوص فرهادی که مورد حمایت اهالی خانه سینما هم هست و از این بدتر هم مگر می شود؟ با این حساب تخریب فرهادی با سه خط آغاز شد و پس از دریافت جایزه گلدن گلوب توسط فرهادی شدت یافت و قطعاً این خطوط تخریبی که با دروغ و رفتارهای غیراخلاقی گره خورده، پس از این نیز شدت خواهد یافت تا در صورتی که فرهادی برنده جایزه اسکار شود، توجیه لازم برای بایکوت چنین اتفاقی توسط رسانه های رسمی وجود داشته باشد.





سرفصل اول: صهیونیستی بودن اسکار و گلدن گلوب


محور نخست و اصلی این است که عنوان شود، اصولاً این جوایز فاقد اعتبار هنری است و تنها به فیلم های سیاسی که در راستای اهداف آمریکا و صهیونیست ها است، داده می شود. در نقض این گفتار، پیشتر در مطلبی مفصل اشاره شد به فیلم «اینک بهشت» ساخته یک کارگردان فلسطینی که عملیات انتحاری فلسطینی ها را که در آمریکا عملیات تروریستی خوانده می شود، حق طبیعی فلسطینی ها در قبال رفتارهای وحشیانه اسرائیل نشان می دهد و جالب آنکه این فیلم برنده جایزه گلدن گلوب فیلم های غیرانگلیسی زبان نیز می شود و البته چهره های بزرگی در سینمای جهان چون کوستاگاوراس، ویتوریو دیسکا، کلینت ایسوود، جوزپه تورناتوره و اینگمار برگمان همچون فرهادی همین گلدن گلوب فیلم غیرانگلیسی زبان را با رای 92 داور برده اند.










نکته مهم اینکه دولت آمریکا برای ثبت نام فلسطین در سازمان فرهنگی سازمان ملل، بودجه اش را در این نهاد کاهش داد اما در گلدن گلوب که برخی در داخل ادعا می کنند در دست صهیونیست ها و سیاسی است، دقیقاً به نماینده »کشور فلسطین» داده می شود که صددرصد ضد سیاست های آمریکا و اسرائیل است. در خصوص اسکار نیز استدلال های متعددی در رابطه با مستقل بودن این جایزه ذکر شد که رای 5700 تن از سینماگران جهان و آمریکا برای انتخاب برندگان جایزه اسکار هر سال مهم ترین این استدلال ها است که کاملاً غیرمنطقی است، عنوان کرد همه این افراد تابع سیاست های دولت آمریکا و صهیونیسم جهانی هستند!



از نکات شنیدنی درباره اسکار نیز به همین بسنده می شود در زمانی که آمریکایی ها هنوز بابت فاجعه ویتنام زیر ضرب بودند، این جایزه آمریکایی به الیور استون ضدآمریکایی داده شد و استون برای متولد چهارم جولای و جوخه که هر دو کاملاً به چالش کشیدن جنگ افروزی آمریکا است، جایزه برده است!









همچنین در حالی که بخش قابل توجهی از گردش مالی آمریکا توسط غول های نظامی و اسلحه سازی و صنایع وابسته به آنها صورت می پذیرد، پس از مرگ تعدادی دانش آموز به وسیله شلیک دو دانش آموز در دبیرستان کلمباین واقع در ایالت کلرادوی ایالات متحده آمریکا، مستند مایکل مور که اسلحه فروشان بزرگ آمریکایی را به چالش کشیده بود و صد درصد مخالف سیاست های نظامی آمریکا بود، در اوج جنگ آمریکا در خاورمیانه، اسکار بهترین مستند را برد! و البته استدلال های دیگری نیز در نقض ادعای دولتی و صهیونیستی بودن اسکار و گلدن گلوب وجود دارد که اینجا می توانید مورد بازخوانی قرار دهید.










تنها استدلال حمله کنندگان به اسکار برای زیرسوال بردن موفقیت فرهادی، برای سیاسی خواندن و بی ارزش تلقی کردنش، استدلال شعیف اخیر مسعود فراستی است که در برنامه هفت، عنوان کرد: «...به نظر من ‌جشنواره‌های سینمایی- هنری فرنگ اصولاً سینمایی هنری نیستند. مخصوصاً اسکار؛ تفاوت اسکار با جشنواره‌های کن و ونیز در این است که رو به صنعت دارد. اساساً در بخش داخلی رویکرد صنعتی دارد ولی در بخش خارجی باید کشف کند و اینجا است که اساساً سیاسی است. یادتان می‌آید بچه های آسمان را فیلم آقای بنینی هر دو کاندیدا بودند. ولی بنینی گرفت چون آخرین نمای آن یک ناو آمریکایی است که می‌آید و ناجی می شود. یعنی روشن است که سیاسی است. الآن "نادر از سیمین" یا "جدایی" این توهم را نداشته باشد که آن‌ها دارند به ما جایزه هنری می‌دهند... .»







بچه های آسمان در اسکار 1999 - بنینی، اسفندیاری و مجیدی در مراسم آکادمی



حال چرا این استدلال فراستی باطل است؟ چون مجید مجیدی کارگردان «بچه های آسمان» که خودش در جزئتی ترین مسائل مربوط به اسکار در دوره ای که فیلمش بوده، قرار دارد، در گفت و گویش در شماره 85 مجله 24 منتشره در آبان ماه 90، علت اینکه فیلمش اسکار نبرده، چنین تشریح کرد: «جدا از کیفیت فیلم ها، این نکته هست که فیلم بنینی هم (همچون بچه های آسمان) مال میراماکس بود. آنها به منافعشان فکر می کنند. طبیعی بود که سعی شان را بکنند تا آن فیلم برنده شود چون بچه های آسمان اگر اسکار می گرفت، فوقش 3 میلیون دلار بیشتر می فروخت اما فیلم بنینی وقتی اسکار گرفت، خیلی فروخت. طبیعی بود که حجم تبلیغ اصلی شان را بگذارند روی فیلم بنینی. با مزه است، بعد از مراسم، نماینده های سونی پیکچرز که ایستگاه مرکزی (والتر سالس) را در اسکار داشتند، آمده بودند و می گفتند اینها به خاطر فیلم بنینی، فیلم تو را زمین زدند و الا اسکار حق تو بود، اگر فیلم را به ما داده بودی، مطمئن باش برنده اش کرده بودیم! می گفتند اینها فیلمت را قربانی کردند. حال می خواهیم بگوییم اگر این پس زمینه و وقایع را در نظر بگیریم، دلیلی ندارد، دنبال دلایلی سیاسی برای نامزدی بگردیم. در بخش انتخاب فیلم غیر انگلیسی زبان، حداقل 800 نفر از اعضای آکادمی (اسکار) در ایالت های مختلف باید فیلم را ببینند. کسی هم از رای دیگری باخبر نیست. البته نقش کمپانی های بزرگ و تبلیغاتی که برای فیلم می کنند خیلی زیاد است ولی به هر حال روالش است.»










با این حساب اگر فرهادی جایزه را ببرد برخلاف گفته فراستی، محصول یک اتفاق و زد و بند سیاسی نیست و اگر این جایزه را هم نبرد، دلیل نمی شود که رقیبش که برنده جایزه شده به دولت آمریکا یا صهیونیست ها سرویس داده که تمام چند هزار سینماگر صاحب رای دست به یکی کرده باشند، آن فیلم انتخاب شود! فرهادی تا اینجا نیز که در سطح بین المللی بالا آمد، به واسطه انتخاب هوشمندانه کمپانی توزیع کننده بین المللی اش (سونی پیکچرز) بوده که توانسته با تبلیغات ارزش های این فیلم را نه صرفاً در سطح آمریکا که در سطح اروپا، شرق و غرب آسیا و پان آمریکن مطرح کند و باعث شود حتی کارگردانان خارجی میهمان برنامه تلویزیونی هفت در ایام جشنواره نیز، «جدایی نادر از سیمین» و اصغر فرهادی را بستایند.





سرفصل دوم: در راستای اهداف بیگانه بودن فیلم


مسیر دومی که برای تخطئه موفقیت فیلم در پیش گرفته شد، ضد اسلامی و ضدنظام خواندن فیلم است. یک بار منتقدی که خودش را به آن راه زده ادعا می کند این فیلم تصویر چرکی از ایران داده و یک بار عنوان می شود گلشیفته فراهانی بازیگر فیلم فرهادی برهنه شده، در حالی که گلشیفته فراهانی بازیگر فیلم حاتمی کیا و ملاقلی پور هم بوده است. اما برای تخریب فرهادی این جنبه مهم تر است.

آنچه در این میان نادیده گرفته می شود، این است که فرهادی اصولاً برای "فیلم مستند" جایزه نمی برد تا تصویری که در فیلمش ارائه داده، تصویر ایران باشد که با این حساب اگر قرار باشد هرچه در هر فیلم نمایش داده می شود، به حساب واقعیت های ملموس گذاشت، در آمریکا باید ساخت چندصد فیلم در سال به واسطه دخالت مستقیم دولت صورت نپذیرد، چرا که در بسیاری از فیلم های آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، رئیس جمهور، وزیر، مقام امنیتی، پلیس و یا هر شخصی در هر جایگاه فاسد، دزد و یا خائن نشان داده می شوند.










همین نگاه باعث شده که در ایران فیلم ساختن و به خصوص کمدی خوب ساختن در حد یک معجزه شود، چرا که اشخاص منفی نباید شغل داشته باشند و ترجیحاً اگر خارجی یا عامل بیگانه باشند، بهتر است! به همین دلیل است که امروز تلویزیون ترجیح می دهد سراغ کمدی نرود و اگر سراغ این ژانر نیز رفت، حداکثر برنامه های خودش را به کمدی تبدیل سازد تا اگر کسی هم ناراحت شد، عوامل خود صداوسیما باشند، نه جامعه پزشکان و روانپزشکان و معلمان و وکلا و... . تا زمانی که اشخاصی که ادعای نقد فیلم می کنند، تفاوت فیلم مستند و فیلم سینمایی را درک نکنند و متوجه نباشد هرچه در یک فیلم سینمایی ذکر می شود، لزوماً کپی واقعیت نیست، همین آش و همین کاسه است و عده ای اگر در فیلم سینمایی مسئله ای بیان شده که به زعمشان عین واقعیت نباشد، کارگردان را به هزار و یک مسئله متهم می کنند که نمونه آخرش نیز اصغر فرهادی است که همچون شورجه و ده نمکی و سلحشور و ابوالقاسم طالبی خودی نیست و تا آنجا که می توان باید مورد حمله قرارش داد.











در آخرین حرکت از این خط، باشگاه خبرنگاران تحت نظر آخوندی، معاون سیاسی صداوسیما، ادعا کرد اصغر فرهادی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» برای فرقه بهاییت تبلیغ کرده و به تصویری اشاره کرد که بر روی میز ترمه(نقش دختر نادر و سیمین) در این فیلم قرار دارد. با اندکی و فقط اندکی توجه به تصویر مورد اشاره مشخص است که تصویر داخل متن، عکس چهره لئونادرو داوینچی است که توسط خود این هنرمند کشیده است. اما وقتی قرار باشد به یک فیلم دروغ ببندند، تصویر داووینچی را رئیس فرقه بهاییت می بینند تا ادعا کنند این فیلم توسط صهیونیست ها حمایت می شود! البته با این کار یک خدمت بزرگ به بهاییان است که در پی نسبت دادن هر چهره ای به خود برای تبلیغ شان هستند، صورت پذیرفت که از این بابت بد نیست از اسرائیل، یک لوح تقدیر برای باشگاه خبرنگاران بابت این تبلیغ مجانی بهاییت در رسانه های رسمی کشور فرستاده شود!






حقیقتاً اتفاقی تلخ است که باید تلاش کرد از فیلمی ایرانی که هم اکنون جهانی شده دفاع کرد تا در حالی که دنیا این فیلم را می ستاید، در ایران و وطن کارگردان مورد تخریب قرار نگیرد!


سرفصل سوم: تعیین تکلیف برای فرهادی


در این میان در شرایطی که هم تلاش می شود فیلم فرهادی در راستای سیاست های دشمن خوانده شود و هم اسکار و گلدن گلوب و سایر جشنواره ها و جوایز بین المللی سینمایی به جز جشنواره فجر مدیریت شده توسط صهیونیست ها یا آمریکا معرفی شود، خط سومی نیز شکل گرفته و آن امر و نهی به فرهادی و تعیین تکلیف برای اوست. در همین خصوص روزنامه مهرداد بذرپاش چندی پیش در مطلبی با اشاره به اینکه مارلون براندو بازیگر توانمند هالیوود برای دریافت دومین اسکارش برای نقش پدرخوانده، یک سرخپوست را روی صحنه فرستاده تا بیانیه ای در حمایت از سرخپوست ها و برخوردهای نژادپرستانه با این گروه قرائت کند اما مسئولان اسکار اجازه این کار را ندادند، به فرهادی با ادبیات خاص تکلیف کرد اقدام مشابهی انجام دهد تا نشان دهد آزاده است و مثل مارلون براندو آزاده و قهرمان است و «...و اگر این شجاعت را ندارد که آمریکا و صهیونیست‌ها را خطاب قرار دهد- چرا که صاحبان اسکار همان‌ها هستند- لااقل غیرت داشته باشد و «به‌طور کلی» ترور را در جهان محکوم کند...»!










روزنامه مذکور و رسانه هایی از همان جنس که چشمشان را بر روی حقیقت بسته اند، چند دروغ مشخص را نادیده گرفته اند. نخست آنکه مارلون براندو یکی از بی اخلاق ترین بازیگران هالیوود است و با صحنه های غیراخلاقی فیلم هایش می توان یک فیلم سینمایی ساخت و به عنوان نمونه در «آخرین تانگو در پاریس» قهرمان دوستان، بازیگر زن مقابل براندو حتی عنوان کرد از برخی صحنه های جنسی خبر نداشته و سر صحنه به او تجاوز شده است! به جز ویژگی غیراخلاقی بودن، براندو سه ویژگی دیگر نیز داشت، یکی پول پرست بودن است که برای نقش کوچک به واسطه اعتبارش رقم های سنگینی طلب می کرده است، دومی غرورش بوده که در «زنده باد زاپاتا» حاضر نبوده مقابل آنتونی کوئین (به واسطه آنکه کوئین هنوز آن شهرت بالا را نداشت) بازی کند! آخری ها هم انجام رفتارهای غیرمعمول برای «تابلو» شدن بود که یک بازیگر داخلی نیز در چند زمینه از او تقلید می کند.



در موضوع سرخپوستان نیز این بحث مطرح است که براندو با چنین وضع اخلاقی، همان حرکات نامتعارف مدنظرش بوده است و الا او می توانست برای اسکار اولش که برای بارانداز دریافت کرد، چنین حرکتی انجام بدهد. یادمان نرود براندو برای پایان دادن به تبعیض نژادی و بی‌عدالتی اجتماعی و برگرداندن حقوق سرخپوستان وارد جنبش «قانون مدنی» شد و اعانه جمع می‌کرد و پس از آن با حضور در فیلم «دربارانداز» (1954) و با کارگردانی الیاکازان، اولین اسکار خودش را کسب کرد اما خیلی ریلکس روی استج آمد و اسکار نخستش را دریافت کرد و درباره اسکار دومش یک سرخپوست را به جای خودش روی صحنه فرستاد.










دروغ دوم نیز این بود که ادعا شد به این زن سرخپوست اجازه داده نشده پیامش را بخواند، حال آنکه زن سرخپوست عنوان میکند به واسطه طولانی بودن پیامش، در یک برنامه جداگانه، این پیام را می خواند و در نهایت نیز با تشویق حاضران، روبرو می شود! و البته پس از این مراسم، برخلاف ادعای نویسندگان ضد فرهادی، براندو با تخریب های پیاپی و فشار در هالیوود مواجه نمی شود و مسیر بازیگری اش را ادامه می دهد.



در این زمینه باید چند موضوع اساسی را به آنهایی که هر روز برای فرهادی خط و نشان می کشند که باید در زمان دریافت جایزه، فلان صحبت را انجام بدهی، یادآوری کرد:



1- از نظر ما هم خوب است فرهادی ترور دانشمندان اتمی را محکوم کند اما در داخل کشور چه حمایتی جز تلاش برای بایکوت و لجن مال کردن فرهادی در رسانه ملی و رسانه های زیرمجموعه اش کرده اید که توقع دارید فرهادی حرف شما را روی استیج اسکار بزند؟ چطور تصور می کنید یک کارگردان را به هر وسیله ممکن تخریب کرده و در نهایت انتظار داشته باشید به ساز شمایی که ادعا می کنید در مسیر منافع کشور قلم می زنید، برقصد؟


2- چرا دیپلمات های ایرانی در صحنه های بین المللی دست هایشان را بالا نمی برند و شعار «Down with USA» نمی دهند؟ پاسخش روشن است، چون هر جایی ادبیات خاص خود را دارد و صحنه های هنری نیز ادبیات خاص خودش را دارد و نمی توان کاری که حتی دیپلمات ها و سیاسیون ایرانی که تکلیف شان است به واسطه عرف بین الملل انجام نمی دهند، از فرهادی توقع داشت. فرهادی در حد توانش دو بار در استیج و در مصاحبه بعد از دریافت جایزه از ملت ایران به عنوان مردمی «صلح دوست» یاد کرد و ابزار امیدواری کرد مردم ایران و دنیا هیچ گاه جنگی نبینند. در شرایط کنونی که اکثر رسانه های بین المللی در اختیار سرمایه داران آمریکایی ملت ایران را جنگ طلب و در تلاش برای ساخت بمب اتم معرفی می کنند، حرف های فرهادی مقابل میلیون ها بیننده در جهان، خدمت کمی به ایران و ایرانی بوده است؟







3- اگر قرار بر قیاس حرکت مارلون براندو با فرهادی باشد، هم باید این را ذکر کرد که اولاً جایزه اسکار برای براندو جایزه ای داخلی بوده و او در کن چنین حرکت اعتراض آمیزی را نداشته و در ثانی او به اتفاقی در مرزهای کشورش اعتراض کرده است که با این حساب می توان مشابه آن اعتراض فرهادی در جشن خانه سینما یا جشنواره فجر نسبت به یک واقعه داخل کشور تشبیه کرد و توقع داشت مثلاً فرهادی در جشنواره بعدی فجر، فرهادی به نوع برخورد با خانه سینما اعتراض کرده و سیمرغ دریافت نکند تا حرکتی عیناً مشابه براندو را انجام داده باشد! حال اگر توقع می رود فرهادی در عرصه بین الملل و حرکتی بدون شباهت به براندو و در اعتراض به آمریکا و اسرائیلانجام بدهد، باید اجازه داد او اسکار نخستش را دریافت کند و همچون براندو هرگاه نوبت دریافت اسکار دومش شد، اعتراض خود را با رونویسی از دستور آقایان انجام دهد و نشان دهد از اقدام براندوی "قهرمان" درس گرفته است.






4- حقیقتاً اگر همین جایزه اسکار را که هیچ، حتی نامزدی بین 5 فیلم نامزد یک جایزه بین المللی غیرایرانی دیگر که اعتبارش ده درصد اسکار نیست، نصیب یکی از ساخته های بحرانی، شمقدری، سجادپور، شورجه و یا ده نمکی می شد، این گروه خودشان را نمی کشتند که «آی مردم، دنیا مقابل تعهد و توانمندی کارگردانان ایرانی به نشانه تواضع سر خم کرد» و این کارگردان خودی، قهرمان ملی است؟ چرا حتی توفیقات بین المللی فرهنگی که زیرسوال بردن اعتبارش به جوک شبیه است، انجام می دهند تا نشان دهند حتی موفقیت به شرطی ارزشمند است که خودی بود؟ آیا تصور می کنند با چنین رویکرد نخبه سوزی، می توان بر سینمای جهان تسلط یافت؟

 

منبع:بازتاب امروز 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود