تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- مصوبات جلسه 659 هیات انتخاب و خرید کتاب
- جایزه کتاب سال و جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- تغییرنام معاونت امورمطبوعاتی به معاونت امور رسانهای و تبلیغات
- اعضای هیئت علمی جایزه کتاب سال
- انتصاب دبیر شانزدهمین دوره «جایزه ادبی جلال آلاحمد»
- برگزاری نمایشگاه کتاب استانی با شیوه نوین
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- جایگاه علم اصول در تولید علوم انسانی اسلامی/ امیر رضازاده
- فراخوان بیست و ششمین همایش کتاب سال حوزه
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- حوزه و پدیدههای نوظهور مجازی؛ متاورس
- حوزه از مکتب اصولی امام خمینی آگاهی لازم را ندارد
- دومین نمایشگاه تخصصی پژوهشهای فقهی
- چالش تلقی سیاسی از علوم انسانی اسلامی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- کنگره بین المللی توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی با تکیه بر اندیشه های آیت الله جوادی آملی
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
- پرورش عالمان پاسخگوی نیازهای جامعه
- جایگاه علم اصول در تولید علوم انسانی اسلامی/ امیر رضازاده
- حوزه و پدیدههای نوظهور مجازی؛ متاورس
- حوزه از مکتب اصولی امام خمینی آگاهی لازم را ندارد
- مبادا فقه معاصر ما همان نتیجهای را پیدا کند که فقه معاصر اهلسنت پیدا کرد
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- ابلاغ اساسنامه «جایزه زنده یاد دکتر کاظمی آشتیانی»
- اگر وجه مردمی حکمرانی مغفول بماند کار به سامان نمیرسد
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
- بررسی برگزاری نمایشگاه حضوری 1401
- مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران و اعضای هیئت علمی چهاردهمین دوره جایزه جایزه ادبی جلال آلاحمد منصوب شدند
- انتصاب مدیر کل تازه دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
- طب اسلامی عنوانی برگرفته از میراث روایی و یا اصطلاحی تازه
تاریخ انتشار: 1390-11-11 - 15:54
داستان زندگی و طلبهگی آیتالله مجتهدی تهرانی؛ نمازی خواندم که هیچ جنی نخوانده بود!
چکیده: امام جماعت دانشآموزان مدرسه بودم. کسانیکه به من اقتدا میکردند، بین کلاسهای اول تا پنجم بودند. یادم میآید روزی دیر به نماز رسیدم، برای همین یکی دیگر از دانشآموزان امام جماعت شده بود. […]
چکیده:
امام جماعت دانشآموزان مدرسه بودم. کسانیکه به من اقتدا میکردند، بین کلاسهای اول تا پنجم بودند. یادم میآید روزی دیر به نماز رسیدم، برای همین یکی دیگر از دانشآموزان امام جماعت شده بود. وقتی وارد شدم، او در حال خواندن آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین بود، بلافاصله جلو رفتم و ادامه نماز را از اهدناالصراطالمستقیم خواندم. جالب اینجا بود که بدون تکبیرهالاحرام شروع کردم و هیچکس به من معترض نشد؛ نمازی خواندم که هیچ جنی نخوانده بود!
روزی که شیخ احمد مجتهدی به دعوت اهالی محل به مسجد ملامحمد جعفر آمد و مشغول تربیت طلبهها در این مسجد شد، کمتر کسی فکر میکرد این مسجد تبدیل به یکی از مشهورترین مراکز دینی کشور شده و طلبههایی در این مدرسه تربیت شوند که هرکدام توانایی تربیت شاگردان بسیاری را داشته باشند. ایشان بیش از هزار طلبه بهصورت رسمی و آزاد، مستقیم و غیر مستقیم تربیت کرد و از ۱۶ مرجع از جمله امام خمینی (رحمتاللهعلیه) و مقام معظم رهبری، اجازهنامه تصدیگری امور شرعی داشت. مرحوم مجتهدی در سالهای پایانی عمرشان، در گفتوگویی مفصل داستان زندگی طلبه شدنشان را شرح دادند که بسیار خواندنی و جذاب است.
حاجآقا! آقا اجازه دهید گفتوگو را از ماجرای ورود به حوزه و طلبهشدن شما آغاز کنیم.
تقدیر الهی این بود که من بهسمت حوزه و طلبگی بیایم. ۹ سالم بود که به تشخیص ناظم مدرسهمان پیشنماز شدم. فکر میکنم کلاس دوم یا سوم بودم. بعد از مدتی با جوانی رفیق شدم که با راهنمایی او در کلاسهای قرآن چهارراه مولوی و دروس حوزوی ثبتنام کردم.
در سن ۹ سالگی امام جماعت شدید؟ مگر میشود؟!
امام جماعت دانشآموزان مدرسه بودم. کسانیکه به من اقتدا میکردند، بین کلاسهای اول تا پنجم بودند. یادم میآید روزی دیر به نماز رسیدم، برای همین یکی دیگر از دانشآموزان امام جماعت شده بود. وقتی وارد شدم، او در حال خواندن آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین بود، بلافاصله جلو رفتم و ادامه نماز را از اهدناالصراطالمستقیم خواندم. جالب اینجا بود که بدون تکبیرهالاحرام شروع کردم و هیچکس به من معترض نشد؛ نمازی خواندم که هیچ جنی نخوانده بود!
نخستین حوزهای که در آن درس خواندید، کدام بود؟
ابتدا در محضر سیدی که جامعالمقدمات میگفت، درس خواندم، اما بعد از مدتی همه محصلان بههمراه استاد تصمیم گرفتیم دنبال استاد بهتری برویم تا آنکه مسجد لرزاده را به ما معرفی کردند و رفتیم آنجا.
آن روزها کار هم میکردید؟
بله همزمان با خواندن درس طلبگی در بازار تهران با ماشین تحریر کار میکردم. در اصل میرزا بنویس بودم و کاملا به کارم تسلط داشتم. با آنکه نوجوان بودم، پالتوی بلندی میپوشیدم و عرقچین بر سر میگذاشتم، مثل مردهای ۵۰ یا ۶۰ ساله، برای همین همه به من آقا میرزا میگفتند.
بعد از آنکه به مسجد لرزاده رفتید، چه شد؟
آن روزها مرحوم شیخ علیاکبر برهان در مسجد لرزاده تدریس میکردند. هر روز صبح، قبل از اینکه سر کار بروم، نزد ایشان رفته و درس میخواندم تا آنکه اواخر کتاب «سیوطی»، عشق طلبگی عجیب به سرم زد و تصمیم گرفتم بازار را رها کنم و تمام وقت در حوزه بمانم.
خانوادهتان از طلبهشدنتان راضی بودند؟
پدرم اصلا موافق نبود. بستگان هم دائم نصیحت میکردند که تو باید کار کنی و خرج پدرت را بدهی، اما من عاشق بودم و انگار گمشدهای داشتم. عشق عجیبی بود. وقتی طلبهها را میدیدم، با خودم میگفتم: خدایا! میشود من هم طلبه شوم؟
پدرتان چطور راضی شد؟
راضی نشد. برای آنکه با خیال راحت وارد طلبگی شوم، رفتم نزد مرحوم آیتالله شاهآبادی که استاد امام خمینی (رحمتاللهعلیه) بودند. از ایشان خواستم استخاره کند. آقا قرآن را باز کرد و با تبسم به من گفتند: خوب است. خجالت کشیدم كه آیه استخاره را از ایشان سؤال کنم. همان روزها در عید ۱۷ ربیعالاول عمامه گذاشتم. این موضوع بلافاصله در بین فامیل پیچید.
شب که به خانه رفتم، برای آنکه پدرم عمامه را نبیند، زیر عبا پنهانش کردم. اما از قضا فهمید و داد و بیداد در خانه به راه انداخت. داخل اتاق نشسته بودم و گریه میکردم، شیرینترین گریههای عمرم بود. بهترین شبهای زندگی من همان شبها بود که تازه معمم شده بودم.
در نهایت پدرتان راضی شدند؟
همان شب از ترس آنکه پدرم نگذارد صبح با عمامه از خانه بیرون بروم، فرار کردم! رفتم مسجد لرزاده و از آیتالله برهان خواستم به من حجره بدهند. نخستین حجره مسجد لرزاده را که تازه ساخته بود، به من دادند. سال ۶۳ قمری، یعنی ۱۳۲۱ شمسی بود که استاد ما مریض شد و پزشکها به او گفتند چند ماهی به مکانی در ۱۲ فرسخی تهران بروند. ما هم همراه ایشان به ییلاق رفتیم. در آن روستا شبها استاد چراغ فانوس را روشن میکرد و درس میداد. نماز شب طلبهها ترک نمیشد. از ۲۰ طلبهای که آن سال با هم بودیم، الان بیشترشان فوت کردند؛ خدا رحمتشان کند.
چه سالی از تهران به قم مشرف شدید؟
همان سال به قم رفتم، مدرسه فیضیه را بلد نبودم. از چندین نفر سؤال کردم. حال و هوای آن روزهای قم بسیار عجیب بود. صبحها طلبهها عمامه به سر دستهدسته در حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) با هم مباحثه میکردند. آنقدر عاشق درس و بحث بودم که شب عید برخلاف همه طلبهها در قم ماندم و به تهران نرفتم. عید داخل حجره تنها نشسته بودم و درس میخواندم. موقع شام چند تخممرغ نیمرو کردم و یادم افتاد الان طلبههای دیگر با خانواده نشستهاند و پلوی شب عید میخورند، اما با خودم حرف میزدم و دائم میگفتم نیمروی قم بهتر از پلوی تهران است. واقعا عاشق درس بودم.
و چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۷ قمری (۱۳۲۵ شمسی) ازدواج کردم و دو سال بعدش درس خارج را خواندم. آن روزها نزد آقا سیدمحمدتقی خوانساری (رحمتاللهعلیه) میرفتیم و نماز را پشت ایشان میخواندیم. من در طول عمرم، از نظر کیفیت، نماز جماعتی بهتر از نماز آقا سیدمحمدتقی خوانساری ندیدم.
خاطرهای هم از ایشان دارید؟
نماز بارانی که ایشان خواند، بسیار معروف است. زمان حمله متفقین بود که بسیاری از علما خواستند ایشان برای از بین رفتن خشکسالی نماز باران بخواند. وقتی ایشان نماز خواندند، باران گرفت و رودخانههای خشک لبریز آب شد. مردم، قم را چراغانی کردند. عدهای از متفقین وقتی فهمیدند دعای یک عالم شیعه مستجاب شده و باران گرفته، نزد ایشان آمدند و از آیتالله خوانساری خواستند دعا کنند تا جنگ تمام شود و آنها بتوانند به کشورشان بازگردند.
آن روزها خرج زندگی را چطور تأمین میکردید؟
مشکلات بسیاری داشتم. کتاب میفروختم و حتی پول قرض میکردم. یادم است گاهی حتی دو زار پول نداشتم به حمام بروم، به همینخاطر اول از حمامی اجازه میگرفتم و اگر قبول میکرد، نسیه دوش میگرفتم.
چطور شد که از قم به تهران برگشتید؟
بعد از فوت آیتالله خوانساری، عذری پیدا کردم و مجبور شدم به تهران برگردم.
چه شد که به حوزه علمیه فعلی آمدید؟
وقتی از قم بازگشتم، ابتدا قصدم آن بود که به بازار بروم و بازهم میرزا بنویس شوم. البته همراه با کار بهطور افتخاری و رایگان منبر بروم و کارهای تبلیغی کنم. عدهای از دوستان گفته بودند شیخ محمدحسین زاهد (رحمتاللهعلیه) در مسجد امینالدوله تهران دست تنها است و نیاز به کمک دارد. به پیشنهاد آقای حقشناس، از علمای بزرگ تهران، به مسجد امینالدوله رفتیم و درست پشت سر ایشان ایستادم و نماز را خواندم. بعد از نماز از آقای حقشناس خواستند منبر بروند، اما ایشان مرا نشان دادند و گفتند: امشب ایشان منبر میروند. حالا من برای نخستینبار بود که به این مسجد آمده بودم. بالای منبر رفتم چند مسأله گفتم و تعدادی از صفات مؤمنان را بیان کردم، شیخ هم داخل محراب نشسته بود و زیر لب طیبالله میگفت.
همین ماجرا بود که مقدمه حضور شما در مدرسه فعلی شد؟
فردای آن شب، آقای حقشناس مرا دید و گفت، شیخ محمدحسین زاهد بسیار منبر شما را پسندیده و درخواست کرده در اداره حوزه و مسجد کمکش کنید. آقای حقشناس آن روز به من گفت شیخ تا حالا به هیچکس غیر از شما طیبالله نگفته است؛ به هر حال کار خدا بود. از آن به بعد شبها به مسجد میرفتم و حدیث و مسأله میگفتم. بعد از چند وقت شیخ از من خواستند تفسیر قرآن بگویم و من کلاسهای تفسیر را شروع کردم.
بازاریها و همسایهها هم پای منبر شما مینشستند؟
کیفیت افرادی که آن روزها در مجلس شرکت میکردند، بسیار بالاتر از امروز بود، بیشتر بازاریها و پیرمردهای موجه و معتمد محل میآمدند، اما در بین جمعیت ۲۰ ـ ۳۰ طلبه جوان هم بودند.
بنابراین پس از فوت مرحوم زاهد مدرسه به همت شما اداره شد؟
از سال ۷۵ قمری یعنی سال ۱۳۳۳ شمسی به مدت سه سال فقط کلاسهای شبانه داشتیم. بعد از چندوقت با مشورت تعدادی از علما و به دعوت اهالی محل به مسجد ملامحمد جعفر (حوزه علمیه کنونی) آمدم. ۵۲ سال پیش که به این مدرسه آمدم، اینجا یک بنای مخروبه و محل نگهداری خاک زغال و خمره ترشی بود، اما با کمک مردم و اهالی محل و تعدادی از تجار، سر و سامانی به این مسجد دادیم و با تعداد کمی طلبه کار را شروع کردیم.
در این ۵۲ سال چه اشخاص شاخصی در این مدرسه درس خواندهاند؟
افراد بسیاری بودند، اما از شهدای معروف، شهید چمران، فیاضبخش و تندگویان و شهید بروجردی شاگرد ما بودند. مدرسه ما شهیدان بسیاری به اسلام تقدیم کرده است که عکسشان در حیاط مدرسه نصب است.
مساحت مدرسه از ابتدا به همین وسعت بود؟
به خواست خدا مدرسه را گسترش دادیم. اول قصد داشتیم خانهای که پشت مسجد قرار دارد، بخریم و به قسمت زنانه اضافه کنیم، اما در حین کار فهمیدیم خانه دیگری هم در این میان وجود دارد که باید بخریم و به همین شکل مجبور شدیم شش خانه را بخریم و به مدرسه و مسجد اضافه کنیم، اراده الهی بود: من اگر خارم، اگر گل، چمنآرایی هست.
*هفته نامه پنجره
منبع:مشرق
مطالب مشابه
- فاطمی نیا درمراسم بزرگداشت آیت الله مرعشی نجفی : آیت الله مرعشی فقیه و مجتهدی جامع بود
- آیت الله مقتدایی:برای هر 500 نفر یک روحانی لازم است/حدود هزار مسجد تنها در استان البرز داریم که 600 مسجد بدون امام جماعت است
- ارسال 300 مقاله به همایش "امام خمینی(ره) و تعلیم و تربیت اسلامی"
- قرائتی: کارخانه پنیر افتتاح شد مصلای تهران نه!
- ناطق نوری: سطح حوزه و معلومات طلبهها بسیار پایین آمده / الان مثل مدیران پروازی، طلبه پروازی داریم، این که درس خواندن نیست