کد خبر: 4397

تاریخ انتشار: 1390-11-03 - 23:03

نسخه چاپی | دسته بندی: لینکستان (مطالب دیگران) / مطالب دیگران- اهل بیت (علیهم السلام) / مطالب دیگران- سیاسی / اهل بیت علیهم السلام
0
بازدیدها: 1 169

محو استضعاف فکری مهمترین هدف دولت نبوی / گفتگو با دکتر عبدالوهاب فراتی و دکتر محمد ستوده

چکیده: بررسی سیاستهای خارجی دولت نبوی و تطبیق آن با مسایل روز و سیاستهای دولت اسلامی در حال حاضر می تواند از آن جهت اهمیت یابد که دولت اسلامی از آن روی که داعیه دار اجرای سیاستهای دولت نبوی است باید […]

چکیده:

بررسی سیاستهای خارجی دولت نبوی و تطبیق آن با مسایل روز و سیاستهای دولت اسلامی در حال حاضر می تواند از آن جهت اهمیت یابد که دولت اسلامی از آن روی که داعیه دار اجرای سیاستهای دولت نبوی است باید در همه عرصه های مختلف از الگوی دولت اصیل اسلامی پیروی کند، از طرف دیگر این شبهه به ذهن متبادر است که آیا آنچه پیامبر در دولت خود پیاده می کردند در دولت امروزی که با اصول سیاسی متنوع و پیچیده روبه روست قابل بهره برداری است؟

پاسخ به این سؤال را دکتر عبدالوهاب فراتی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی و دکتر محمد ستوده استاد علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در نشستی پیرامون همین مساله ارایه نموده اند که در ادامه می آید...

 

*دولت نبوی؛ دولت ارزشها



دکتر عبدالوهاب فراتی: من با اشاره به چند مقدمه که خصلت مبنایی دارد، بحث را شروع می کنم . وقتی از دیپلماسی دولت پیامبر (ص) صحبت می کنیم، در واقع از سیاست خارجی و تعاملات دولت اسلامی با سایر دولتها سخن می گوییم.

مفهوم دولت اسلامی یکی از پیچیده ترین مفاهیم در بررسی های سیاسی است. درپاسخ به پرسش «دولت اسلامی چیست؟» نمی توانیم مثل «دولت مدرن» تعریف روشنی از آن ارایه بدهیم، دلیلش هم این است که ما دولت اسلامی را در تلاقی دین و سیاست تعریف می کنیم.

دولت اسلامی، دولتی است که از ارزشهای اسلامی آکنده است، به همین دلیل ساختار و هندسه مختص به خود را دارد که طبیعتا این هندسه و ساختار ، دولت اسلامی را از سایر دولتهای سکولار و لاییک و حتی ایدئولوژیک جدا می کند، و چون دین و سیاست در دولت اسلامی بشدت تلاقی پیدا کرده است و منبع اقتدار و قدرت اولیه از آن خداست و سپس به انسان سرایت می کند، پس همواره ما دولت را معطوف به اقتدار خدا و شریعت تفسیر می کنیم، این تلاقی یک بیان ساده است، ولی تحققش خیلی

پیچیده می شود، به همین دلیل من می خواستم این نکته را توضیح بدهم که بر خلاف اندیشه سیاسی غرب که اندیشه سیاسی از دولت شروع می شود، اندیشه سیاسی در دولت اسلامی از دولت شروع نمی شود، بلکه از امامت آغاز می شود و به همین دلیل دولت در حکومت اسلامی وجودی متاخر از دین دارد و می تواند خصلت ابزاری برای تحقق بسیاری از ارزشهای دینی قرار گیرد، در حالتی که در تفکر غرب دولت در نقطه شروع اندیشه سیاسی باشد و خصلت ابزاری نداشته باشد خود نفس قدرت و حفظ قدرت ممکن است هم مبدا و هم غایت باشد. با توجه به این نکته ما وقتی از دولت اسلامی در یثرب سخن می گوییم که چه دیپلماسی و چه سیاست خارجی با دولتهای هم عصر خودش داشته، طبیعتاً از دولتی سخن می گوییم که این دولت نقطه شروع تفکر اسلامی نیست، بلکه یک ارزشها و هنجارهای مقدم بر دولت وجود دارد که رفتار این دولت را هم در داخل و هم در خارج هدایت می کند.

نکته دیگر این که معمولا مفسرین یا فقهای ما وقتی سخن از دیپلماسی و سیاست خارجی دولت پیامبر می کنند عمده منابعشان در تحلیل رفتار سیاسی پیامبر مبتنی بر کنشهای پیامبر است که از صلح حدیبیه تا رحلت پیامبر(ص) یعنی از سال 6 تا 10 هجری شکل گرفته است.

فقها و مفسرین، تحولات این 5 سال را مبنای تحلیل خود قرار داده اند و تاکید کرده اند که دیپلماسی دولت اسلامی این ویژگی ها را دارد.

فقها معتقدند که دولت اسلامی پیامبر در مدینه طی این 5 سال رفتارسیاست خارجی خود را تنظیم و تدوین کرده و همواره معطوف به ارزشهای کلی بوده که بر این دولت حاکم بوده است و به عبارتی اصل حاکم بر روابط دولت اسلامی با سایر دولتها جنگ نبوده است. نشانه هایی وجود دارد که حتی زمانی که پیامبر(ص) در وضعیت جنگی قرار می گرفته، از ابتدا تا پایان جنگ تلاش می کرده وضعیت جنگ را به وضعیت صلح تبدیل نماید.

این اصل را می توان مورد نقد دو گروه قرار بدهیم؛ گروهی از مستشرقین معتقدند که اسلا م توسط شمشیر، توسعه پیدا کرده و چیزی در روابط خارجی اش جز شمشیر و جنگ نمی فهمد و از طرفی نقد برخی از فقهای سنی و شیعی ماست که اصل حاکم بر روابط دولت اسلامی با سایر دولتها را جهاد می دانند.

دومین اصلی که من به آن رسیدم این است که پیامبر قبل از هر چیز می خواست مردم را مورد خطاب قرار بدهد نه اینکه قدرت را دست بگیرد، یعنی هدفش از این روابط، کسب بسط و توسعه قدرت نیست.

اتفاقی که از دوره اموی به بعد رخ می دهد، درحالی که هدف پیامبر از دیپلماسی دعوت دیگران به اسلام بود، اما از دوره اموی دولت اسلامی ابزاری برای توسعه قدرت بود، حال آنکه خودش غایت بوده است. پیامبر همواره خواهان انتخاب اسلام از سر آگاهی بود و هرگز از جنگ برای ایمان آوردن دیگران استفاده نمی کرد.

بسیاری از دانشمندان معتقدند اساسی ترین مباحث رشته حقوق بین الملل مباحث جنگ وصلح است، ما اگر این را معیار روابط قرار دهیم و بعد بگوییم که پیامبر نخستین اصل حاکم بر روابط دولت اسلامی خود را وضعیت صلح قرار داده است نه جنگ، می توانیم بسیاری از گفتگوهای دیگر را روی همین اصول قرار دهیم...

*دیپلماسی یا سیاست خارجی دولت پیامبر(ص)؟

دکتر محمد ستوده: قاعدتا در بحث دیپلماسی و سیاست خارجی پیامبر که دو واژه جداگانه است، تفاوتهایی وجود دارد. البته برخی دیپلماسی را همانند سیاست خارجی تعبیر می کنند و بعضی دیگر می گویند که دیپلماسی اخص از سیاست خارجی است؛ به نظر می رسد دیپلماسی را باید به معنی اخص از سیاست خارجی گرفت. و به هر ترتیب مهمترین سؤال این است که وجوه مشترک سیاست یک دولت اسلامی در عصر کنونی با سیاست خارجی پیامبر چیست یا با دیپلماسی پیامبر چیست و مهمترین تفاوتها چیست؟

دو وجه اشتراک و افتراق مهم در این زمینه وجود دارد؛ وجه افتراق مهم این است که در سیاست پیامبر، رسالت وجود دارد، حال آنکه اکنون این گونه نیست. به عبارت دیگر پیامبر کارگزار اصلی سیاست خارجی در دولت اسلامی آن دوره است و به عنوان پیامبر توان، امکانات و اختیارات وسیعی داشتند در حالی که کارگزار سیاست خارجی یک دولت اسلامی در عصر حاضر که در راسش پیامبر نیست، تفاوت اساسی و بنیادی دارد.

 

 

 




اما نقطه اشتراک بین این دو به عنوان یک بحث مبنایی مهم مطرح است. اگر ما بحثهای تئوری و نظری سیاست خارجی و روابط بین الملل را حتی از دوره قرون وسطی به بعد و دوران جدید بررسی کنیم،می بینیم که اساساً همه صاحب نظران در بحث دیپلماسی و سیاست خارجی به دنبال ایجاد یک پارلمان جهانی بوده و هستند. به عبارت دیگر مهمترین تلاش متفکرین و صاحب نظران در همه فرق و ادیان در شرق و غرب عالم این بوده است که یک نظام بین المللی ایجاد کنند که این نظام با همه ملتها و امتها همکاری مسالمت آمیزی داشته باشد تا یک فضای بین المللی ایجاد شود که به آن فضا یک پارلمان بین المللی گفته می شود. تا در این صورت امکان تعامل و زیست مشترک وجود داشته باشد و این آن چیزی است که به نظر می رسد به گونه ای هم در نوع نگاه ایده آلیستی و هم در غرب و هم در شرق و هم در نوع نگاههایی که به دنبال قدرت هستند، دیده می شود. ما اگر به جوهره سیاست خارجی پیامبر نگاه کنیم می بینیم که ایشان می فرمایند دین اسلام باید گسترش یابد، که در واقع یک هدف جهان شمول است و در واقع انسانها باید به مرتبه ای از فکر و اندیشه برسند که از لحاظ تعاملات و تنظیم ارتباطات بتوانند در یک زیست مشترک جهانی در کنار هم تفاهم داشته باشند و به عبارتی یک جامعه مشترک جهان شمول به وجود بیاید که در این جامعه جهان شمول همه به حقوق خود برسند، ظلمی نباشد، عدالت وجود داشته باشد، تبعیض نباشد و...



ما اگر در اینجا مهمترین هدف پیامبر(ص) را سیاست خارجی در بعد جهانی به دوران حکومت امام دوازدهم حضرت مهدی(عج) متصل کنیم، می بینیم این دو به هم متصلند، یعنی آن چیزی که امام زمان(عج) می خواهد در سطح جهانی ایجاد کند، در واقع همان چیزی است که پیامبر(ص) قصد تحقق آن را داشتند و تا یک مقطعی آن را توانست ادامه دهند و مرحله نهایی آن به دست امام زمان(عج) می رسد که یک جامعه جهانی ایجاد کند که در این جامعه پارلمان جهانی شکل گیرد که هدف مهمش عدالت جهانی، رفع تبعیض و برقراری عدالت در سطح جهان برای تحقق و به فعلیت رسیدن همه استعدادهای انسانی و پاسخ دادن به این نیازهای بشری است.

در حال حاضر هم هدف نهایی دولت اسلامی همین است و اگر از هر دولتی چه اسلامی و چه غیر اسلامی سؤال کنیم؛ آیا شما هدفتان تحقق عدالت و امنیت در جهان و تشکیل پارلمان جهانی است، پاسخ مثبت است. این امر مشترکی بین دولت اسلامی و شکل های در نظام بین الملل رایج است، به نظر می رسد این یک حلقه اتصالی است که می تواند این بحث را به زمان حال متصل کند و ما می توانیم بین سیاست خارجی پیامبر(ص) و سیاست خارجی که امروزه مد نظر است، پیوند بزنیم که از آن می توان به عنوان یک ایده آل اساسی تعبیر کرد.

*دارالاسلام، دارالحرب

دکتر فراتی: شما از منظر بیرونی و یا با یک نگاه برون دینی به این مساله توجه کردید. گویا تصور شما این است که ما ایده هایی را از دولت پیامبر(ص) استنتاج می کنیم و بعد آن را به دولتهای مدرن کنونی پیوند می دهیم وبه این ترتیب بحث تکمیل می شود. مشکلی که وجود دارد این است که فقهای ما وقتی دیپلماسی و یا سیاست خارجی دولت پیامبر(ص) را تحلیل می کنند، آن را درون مفاهیمی بازسازی می کنند که ما دیگر نمی توانیم آن مفاهیم را به شرایط کنونی تسری دهیم و جهانی اش کنیم.



دیپلماسی دولت پیامبر در مفهوم سازی فقهای ما با مفهوم کلان دیپلماسی دارالاسلام و دیگری دارالحرب مواجه است.

در اینجا دار به معنای جهان است، البته در لغت به معنای منزل به کار برده می شود.

بهتر است بحث را مقداری بر دریافت فقها از این دو مفهوم متوقف کنیم، زیرا اگر این دو واژه را شالوده شکنی نکنیم، نمی توانیم دیپلماسی پیامبر را با دیپلماسی کنونی پیوند دهیم. در توضیح این مطلب باید گفت مقصود فقها از دارالاسلام، سرزمینی است که از آن مسلمانان است و احکام شرعی در آن اجرا می شود و مسلمانان اکثریت آن به شمار می آیند، البته ممکن است برخی از مذاهب اسلامی در اوصاف این دار الاسلام اختلافهای جزیی داشته باشند ولی اغلب مرادشان جمعیت است، یعنی دارالاسلام جایی است که جمعیت غایب آن مسلمانهاست و طبیعتا اراضی و ملکیت سرزمینش هم متعلق به آنان است، اما در سه مذهبی که من بررسی کردم، در برخی نکات تفاوتهایی وجود دارد.

به تعریفی از مذهب حنفی در تفسیری از دارالاسلام رسیدم که تصور می کنم این تعریف می تواند امروزه کاربرد بیشتری داشته باشد، تا بقیه تعاریف سایر مذاهب.



حنفی می گوید «دارالاسلام» جایی است که مسلمانان در امنیت هستند و برای انجام اعمال دینی شان هیچ ترسی ندارند؛ براساس این تعریف، جهان غرب که طبق تعریف فقه سنتی دار الحرب به شمار می آید، برای مسلمانانی که آنجا حضور دارند و با امنیت مراسم خودشان را بر گزار می کنند، دار الاسلام است. ازدیدگاه حنفی «دارالکفر» فعلی هم «دارالاسلام» می شود.

طارق رمضان می گوید: در خیلی از کشورهای اسلامی، مسلمانان برای اعمال مذهبی اصلا امنیت ندارند یعنی اگر ملاک حنفی را مد نظر قرار دهیم، بسیاری از کشورهای اسلامی به دارالکفر تبدیل می شوند و خیلی از کشورهای غربی کنونی به «دارالاسلام» تبدیل می شوند. در تعریف دارالحرب هم گفته شده است؛ دارالحرب جایی است که جمعیت آن مسلمان نباشد و حقوق و سیستم حکومتی آن غیر اسلامی باشد. پس اینها دو دار را بر حسب دو معیار متفاوت بازشناسی می کنند ؛ دارالاسلام را بر حسب جمعیت و دارالکفر رابر حسب حکومت. دارالاسلام و دارالحرب معمولا روبروی هم هستند ولی این به معنای وجود تضاد همیشگی بین آنها نیست یعنی همیشه بین دارالحرب و دارالاسلام جنگ نیست.


ابوزهره متفکر عرب می گوید : خیلی از کسانی که معتقدند بین دارالاسلام و دارالحرب جنگ همیشگی وجود دارد، بیش از آن که حرف آنها به نصوص دینی مستند باشد، به امر تاریخی مستند است. به عبارت دیگر چون دارالاسلام و دارالحرب همواره با هم می جنگیدند از رابطه آنها استنباط می شود که همواره جنگی بین آنها برقرار است وگرنه به لحاظ مستندات چنین چیزی وجود ندارد. به دلیل مشکلاتی که بین روابط دارالاسلام و دار الحرب وجود داشت، فقها از «دار» سومی تحت عنوان «دارالعهد» سخن گفتند.

آنها می گفتند اگر با بخشی از دارالحرب عهدنامه دائمی یا موقت ببندیم، این بخش به دارالعهد تبدیل می شود و حاکم اسلامی حق ندارد یک طرفه پیمان را بشکند و تازمانی که اعضای دارالحرب پیمان شکنی نکردند، نمی توان پیمان را یک طرفه فسخ کرد.

اگر بگوییم، دارالعهد یک مفهوم دینی است که در سنت و کنش پیامبر وجود داشته،ممکن است مفهوم خوبی برای جهان کنونی ما به وجود بیاورد، چون درحال حاضر دولت اسلامی با بسیاری از کشورها و سازمانهای جهانی مثل سازمان ملل، پیمانهای رسمی دارد. بر حسب همین منطق، فقه سنتی همه دنیا برای دولت اسلامی به دارالعهد تبدیل می شود و این یعنی خروج کل جهان غیر اسلامی از دارالحرب و تبدیل آن به دارالعهد.


دکتر ستوده: این معنی دارالحرب را از بین نمی برد؟

دکتر فراتی: ببینید ابوزهره در کتاب علاقات دولت اسلامی می گوید: دارالعهد می تواند وضعیت کنونی ما را بر حسب کنش پیامبر(ص) توضیح بدهد.

 

 




پیامبر(ص) با قبایل و واحدهای سیاسی زیادی وارد معاهده شدند و حتی در قراردادی که با قبیله نجران بستند متعهد شدند که اگر کسی حتی از مسلمانان به شما حمله کرد من به حمایت از شما با آن مسلمان می جنگم. یعنی معاهده برای پیامبر اهمیت فراوانی داشت.

سؤالی که پیش می آید این است که «آیا دولت اسلامی می تواند با یک کشور غیر مسلمان پیمان ببندد که با آن علیه یک دشمن دیگر بجنگد؟ » احادیث زیادی آمده است که پیامبر در جنگ بدر از مشرکی برای جنگیدن با قریشیان که مشرک بودند، استفاده کرد، در مقابل روایتی از عایشه نقل شده است که پیامبر در جنگ حنین از مشرک استفاده نکرد، بلکه فرمودند چون مشرک است من وارد پیمان با او نمی شوم .



ابوزهره می گوید: ما می توانیم از دار العهد که مبتنی بر کنش سیاسی پیامبر برای توصیف جهان کنونی است، استفاده کنیم، اما به دو دلیل اطلاق آن برای تبیین روابط دولت اسلامی با دولتهای مدرن کنونی دچار مشکل می شود، یکی این بود که به کار بردن بدون احتیاط مفهوم دارالحرب که مبتنی بر تقسیم دو گانه سنتی فقهاست، دیگر امکان پذیر نیست.

امروزه دارالاسلام و دارالحرب به تفاهم رسیده اند و دارالاسلام می تواند بدون محدودیتهای رسمی همگان را به پذیریش اسلام دعوت کند و در هر جایی از سرزمین دارالحرب که بخواهد مسجدی بنا و یا مؤسسه ای دینی راه بیندازد.

دکترستوده: گویا بهتر است به جای دارالحرب بگوییم، دارالکفر

دکتر فراتی: خیر. «دارالحرب» یک اصطلاح است که بدون نظارت به این دارالشرک و دارالکفراستعمال شده است. ابوزهره در نقد برخی از فقها می گوید که ما معمولا در فقه از دارالمخالفین سخن گفتیم و گمان کردیم همیشه بین ما و دار الحرب جنگ است، در صورتی که این تنها یک اسم است. ما هم از دارا لحرب به معنای همان دارالمخالفین استفاده می کنیم.

امروزه دارالاسلام و دارالمخالفین به تفاهم رسیده اند، دارالاسلام می تواند بدون محدودیتهای رسمی همه را به اسلام دعوت و در هر جایی در اراضی مثلا دارالمخالفین (اروپاو امریکا) مسجدی بنا و موسسه دینی راه بیندازد یا از طریق استفاده از اینترنت همه را به صورت خصوصی و عمومی به اسلام دعوت نماید.

لذا می گویند از این رو موجودیت این دو مفهوم وجود واقعی و مشخصی ندارد، یعنی دیگر اکنون تخالفی و رو در رویی نیست و این فاصله برداشته شده است.

نکته دوم این است که آن مسلمانی که در اروپا یا در آمریکا زندگی می کند و هیچ مشکلی هم در اجرای فرایض دینی اش ندارد و تنها هم نیست و جمعیت زیادی با هم هستند و از طرفی نسبت به دارالحرب احساس بیگانگی می کند، چون خودش را متعلق به دارالاسلام می داند و از طرفی هم همین فرد مسلمان مقیم غرب یا دارالمخالفین، احساس می کند که شهروند این دولت است و از حقوق زیادی برخوردار است، ترکیب بین این احساس بیگانگی نسبت به این دار و احساس شهروندی برای این دار یک ترکیب بسیار پیچیده ای است که دارالعهد این مفهوم را برای ما توضیح نمی دهد، لذا ما باید به واژه های دیگری رجوع کنیم.

طارق رمضان در این ارتباط می گوید: پیشنهاد من است که ما از دو مفهوم دیگر استفاده کنیم که باز هم در سنت و سیره نبوی ریشه دارد؛ یکی واژه دارالدعوه است که به اوضاع مکه قبل از هجرت می گفتند چون مسلمانها در مکه در اقلیت بودند با صبر و تحمل آنها را به اسلام دعوت می کردند، پس ما می توانیم بگوییم اروپا و آمریکای کنونی دارالدعوه هستند بدین معنا که مسلمانانی که مقیم آنجا هستند را در امتداد دارالاسلام تفسیر کنیم و آن دو گانگی بین دارالاسلام و دارالحرب را برداریم و به دارالاسلام و دارالدعوه تبدیل کنیم.


دیگر دارالدعوه در تخاصم با ما قرار ندارد؛ در واقع همانطور که دولت اسلامی موظف به دعوت دیگران به دین اسلام است، آنها هم موظف هستند مثل شرایط مومنان در مکه مشرکان را به اسلام دعوت کنند.

و دیگر اینکه به جای مفهوم دارالدعوه از مفهوم دارالشهاده استفاده کنیم، این تعبیر براساس آیه «شهداء للناس» استفاده می شود. مسلمانی که اکنون در اروپای غربی یا در آمریکا زندگی می کند از نظر فقه اسلامی «امت شاهد» بر دیگران است بدین معنا که باید نظاره گر بی عدالتی ها، زشتی ها و ناهنجاریها در آن جامعه باشد و کمک کند تا این بی عدالتی ها و تبعیض ها برطرف شود، اگر مسلمانها «امت شاهد» هستند دارالاسلام نسبت به کلیت جهانی باید بر اعمال غیر مومنان شهادت بدهد، لذا ما می توانیم بگوییم که امروزه غرب و کشورهای غیر اسلامی دارالشهاده هستند، همانطور که دارالاسلام باید شاهد بر رفتار خوب و بد غیر مسلمانان باشد و آنان را به اسلام دعوت کند، مسلمانهای مقیم غرب هم باید از چنین وظایفی برخوردار شوند.

طارق رمضان می گوید: در تقسیم بندی که ما در تفسیر گذشته درباره جهان داشتیم، جهان قدیم را به جهان دوتایی و رو در رو تقسیم می کردیم اما اگر مفاهیم دارالدعوه یا دارالشهاده را که ریشه در سنت اسلامی دارد، جایگزین دارالحرب و دارالکفر کنیم کل جهان به عنوان یک واحد سیاسی در می آید و ما در این تعامل در هم تنیده باید شاهد و داعی دیگران به اسلام باشیم و این پایان دارالحرب است و وقتی دارالحرب پایان یافت، ما می توانیم طبق آیات قرآن شهدای مردم باشیم و آنها را به نیکی دعوت کنیم.

تعبیراین مطلب این است که دولتهای اسلامی همانند مسلمانان مقیم غرب باید به وظیفه مسلمانی خود برای زیستن در میان دیگران عمل کنند و با رفتار و سخنان خود آنان را به ربانیت خداوند دعوت کنند.



شاید بتوان از منظر چنین رویکردی به غرب، محیط سابق «دارالحرب» را به تعبیر «طارق رمضان» دار مسؤولیت برای مسلمانان نامید، منظری که چشم انداز پیشین ما را به کلی دگرگون خواهد کرد و ما را نسبت به آنچه در محیط غیر اسلامی می گذرد متعهد می سازد و این به معنای پایان توجیه بی تفاوتیهای ما در پس نامهای دارالحرب و یا دارالنفی است.

*ما و استضعاف فکری


دکتر ستوده : چه در بحث درون دینی، چه برون دینی به نظر می رسد حلقه های اتصال بحث و پل زدن بین سیاست خارجی پیامبر و دولت دینی در عصر کنونی رو به افزایش است و در حال حاضر با قراردادهای جدید می توان از سنت و مفاهیمی که در ادبیات سیاست خارجی موجود بوده و مفاهیمی که اکنون هست، این پل را به خوبی برقرار کرد. من فقط اشاره ای به نحوه پل زدن داشته باشم؛ حرکت جهان رو به جهانی شدن و جهان شبکه ای پتانسیل بسیار بالایی برای سیاست خارجی دولت اسلامی دارد که آن در ادبیات سیاست خارجی پیامبر هم موجود بوده است.



در دوره فعلی این گونه است که ارزشها و فرهنگها ساکن در یک جا نیستند. ما با مسأله ای به نام فرهنگهای مهاجر مواجه هستیم. سابقا انسانها مهاجرت می کردند اما اکنون از طریق شبکه های جهانی از جمله اینترنت و اتصالات جهانی، فرهنگها در حال هجرتند. بنابراین موضوع دارالاسلام و دارالحرب از لحاظ مفهومی و نظری در حال حاضر امکان پذیر نیست، علت هم این است که شهروندانی که در دارالکفر قرار دارند، می توانند اتصالات بسیار پررنگی با ارزشها و مفاهیم اسلامی و دارالاسلام داشته باشند، به عبارت دیگر اگر ما سرزمین و جهان اسلام را در یک سرزمین واحد نداریم و در قاره های مختلف پراکنده اند، اما می توانند با مسلمانان دیگر رابطه های فکری وفرهنگی برقرار کنند. بنابراین اگر ما در حدیث پیامبر داشتیم که «من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجب، فلیس بمسلم» در حال حاضر این مفهوم، مصداق سرزمینی خودش را از دست داده است و فاصله مکانی اش در حال حاضر از بین رفته است. با توجه به این مساله ایفای نقش دولت اسلامی رو به افزایش است و بسیاری از ابزارها و قابلیتهایی که در زمان قبل امکان پذیر نبود و اکنون وجود دارد، می تواند به ایفای نقش دولت اسلامی کمک نماید.



لذا زمانی که فاصله ها برداشته شده، محقق شدن ارتباط بین شهروندان اسلامی و موضوعاتی چون امر به معروف و نهی از منکر درهمه جهان می تواند گسترش یابد.

به واسطه همین امر می توان از استضعاف سایر مسلمانان در کشورهای دیگر مطلع بود، نکته ای که در اینجا باید به آن توجه کنیم این است که با توجه به شرایط کنونی، به نظر می رسد مهمترین وجه استضعاف، که «استضعاف فکری» است و آیات و روایات به آن اشاره می کند و همچنین در بحث رسالت پیامبر نمود زیادی دارد، در وضعیت فعلی باز موضوع استضعاف فکری افرادی که باید مخاطب سیاست خارجی دولت اسلامی باشند مطرح شد.


*اما چرا با وضعیت کنونی زمینه استضعاف امت اسلامی رو به افزایش است؟

دکتر ستوده: من فکر می کنم این مساله به عدم استفاده بهینه ما از این ابزار برمی گردد، زیرا در اصل سیاست خارجی و اصول دعوت اسلام، بسیار جهان شمول و جذاب است و این دولت اسلامی است که باید از این جهان شبکه ای برای رساندن پیام اسلام ناب به مخاطبان اسلام استفاده کند تا این جنبه استضعاف فکری کم رنگ شود. اگر استضعاف فکری ملتهای مختلف در سرزمینهای مختلف کاهش پیداکند، امکان تحقق بخشیدن به ایده های پیامبر افزایش پیدا می کند.

نکته دیگر این است که در حال حاضر مبنای «دولت محوری» رو به افول رفتن است، به عبارت دیگر آن چیزی که برای نظم بین الملل مبنا بود، مفهوم خودش را از دست می دهد. مرزهای ملی، حاکمیت ملی ، مفهوم دولت و سرزمین درحال عوض شدن است. بنابراین فضای جدیدی در حال شکل گیری است که می شود پیوندی با سیاست خارجی پیامبر که جنبه جهانی داشت ایجاد کرد .

مسأله دیگری که می تواند مسلمانهای مستضعف و طرفدار اسلام را در غالب تشکلات و سازمانهای فراملی سازماندهی کند، بهره مندی از سازمانهای غیر دولتی است.

در این صورت آن گروه از مسلمانهایی که در کشورهای دارالکفر زندگی می کنند، به خودی خود می توانند یک تشکل ایجاد کنند و این سازمان می تواند با یک دولت دینی در تعامل باشد.

این ارتباطات می تواند با سیاست خارجی یک دولت اسلامی از طریق یک سازمان کوچک که در دارالحرب وجود دارد، عملی شود و لذا با توجه به ادبیاتی که در آن مفاهیمی که شما فرمودید و با توجه به ادبیات مفهومی که اکنون وجود دارد قرابت و تشابه پیدا می کند.  

 

 

منبع:

بازتاب امروز

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود